على (عليه السلام) و فلسفه الهى عملى - کاوشی در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کاوشی در نهج البلاغه - نسخه متنی

فخرالدین حجازی؛ همکاران: جعفر سبحانی، حسین رزمجو، سیداحمد خاتمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كمال اخلاص در توحيد است: «فمن وصف اللّه سبحانه فقد قرنه، و من قرنه فقد ثنّاه و من ثنّاه فقد جزّاه، و من جزّاه فقد جهله، و من جهله فقد أشار إليه، و من أشار إليه فقد حدّه، و من حدّه فقد عدّه...».

بنا بر اين، چنانچه تسلسل و توالى فوق الذكر را تلخيص كنيم، در يك كلام اگر كسى خدا را به «وصف زائد» توصيف كرد، يعنى او را با غير خودش مقرون نمود، در واقع او را محدود كرده است و آن موجود محدود، ديگر خدا نيست. خدا يعنى هستى محض. و هستى محض كرانى و كنارى ندارد. چيزى كه كمال محض است، علم محض هم هست، و حيات صرف هم خواهد بود. هم كمالاتش نامحدود است و هم اتصافش بكمالات محدود به نحو «عينيّت» است نه «زياده بر ذات».

على (عليه السلام) و فلسفه الهى عملى

آنچه تا بحال گفتيم گوشه‏هائى از فلسفه الهى در بخش نظرى از على (عليه السلام) بود. و اما فلسفه الهى در بخش عملى، عبارتست از سيره على (عليه السلام) در دوره حيات مقدسش، كه خود فرمود: «ما للّه آية أكبر منّي».

مقام واقعى او اين نيست كه بگويد اين نعلين پاره، از خلافت بر شما پيش من عزيزتر است. وقتى سائلى مسئلت كرد، حضرت به نماينده‏اش فرمود: هزار واحد به اين مستمند بده. نماينده‏اش عرض كرد: هزار مثقال طلا يا هزار مثقال نقره فرمود: «كلاهما عندي حجران» هم طلا پيش على سنگ است و هم نقره.

يكى سنگ زرد است و ديگر سنگ سفيد. اينها مقام واقعى على نيست، تنها جزئى از عظمت‏هاى اين بحر بيكران است. زيرا حتى بسيارى از شاگردان نازل حضرتش نيز به اين قبيل مقامات معنوى نائل شده‏اند. و آنجا كه مى‏گويد: «آه من قلّة الزّاد و طول الطّريق و بعد السّفر و عظيم المورد» مقامش برتر از اين‏هاست.

براستى اين كدام سفر است كه راهش براى على دور است اين سفر به سوى خدا

/ 251