تذكار - کاوشی در نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
سبيل اللّه بسيج فرمود. در آغاز خطبه پس از حمد خدا مىگويد: او خدائى است كه احد است و صمد «و لا من شيء كان و لا من شيء خلق ما كان...» (اين خطبه مبسوط است و ما فقط به نكتهاى از نكات آن توجّه داريم).
در اين خطبه حضرتش به شكلى عميق شبهه ملحدين را رد ميكنند بگونهاى كه مرحوم كلينى پس از نقل اين حديث مىنويسد: «و هذه الخطبة من مشهورات خطبه (عليه السلام) و هى كافية لمن طلب علم التوحيد إذا تدبرها و فهم ما فيها... فلو اجتمع ألسنة الجنّ و الإنس ليس فيها لسان نبيّ على أن يبيّنوا التوحيد بمثل ما اتى به بابى و امّى ما قدروا عليه». اگر همه جنّ و انس جمع شوند و در مجمع ايشان اهل وحى و پيامبرى نباشد، توان تبيين فلسفه الهى را اين چنين ندارند.
شبهه ملحدان اين است كه مىگويند: خداوند جهان را يا از «شيء» (چيزى) آفريد و يا از «لا شيء» (غير چيز). امّا «لا شيء»، «من» بر سر آن در نمىآيد زيرا چيز نيست، پس خداوند جهان را از «شيء» آفريد. پس ماده «ازلى» است. حضرت فرمود: نه خدا «از چيزى» (شيء) است و نه كار خدا «من شيء» است. خدا «چيزى» است نه اين كه خدا «از چيزى» است. و خدا آفريد: نه «خلق من شيء»، بلكه «خلق لا من شيء».
بعدها مرحوم محقق داماد (صاحب قبسات) سخن مرحوم كلينى را در شرح اصول كافى چنين باز كرد: «من شيء» با «من لا شيء» نقيض يكديگر نيستند كه اگر يكى نبود حتما بايد ديگرى باشد. حضرت فرمود: خدا جهان را «من شيء» نيافريد كه لازمهاش ازليّت مادّه باشد. و هم چنين از «لا شيء» هم نيافريد كه «لا شيء» بشود ماده. زيرا طبق قاعده عقلى، «نقيض كلّ شيء رفعه»، نقيض «من شيء»، «لا من شيء» است نه «من لا شيء».
تذكار
در پايان سخن توجه را به يك نكته جلب ميكنم: امير المؤمنين در باره قرآن كريم مىفرمايد: خدا براى بندگانش در قرآن تجلّى كرد «يتجلّى سبحانه لهم في كتابه و لكن لا يبصرون». اما بايد گفت كه خود حضرت امير (عليه السلام) هم «تجلى للنّاس