چهل مثل از قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چهل مثل از قرآن - نسخه متنی

چهل مثل از قرآن

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

وجه تشبيه

خداوند متعال در اينجا (مشركان ) را به برده مملوكى كه توانايى هيچ چيز را ندارد و (مؤ منان ) را به انسان آزاد و توانگرى كه از امكانات خدا دادى همگان را بهره مند مى سازد، تشبيه كرده است . آنگاه اين دو را با هم مقايسه نموده ، مى گويد: (هَلْ يَسْتَوُونَ)؛ (آيا اين دو مساوى و برابرند؟!).

پر واضح است كه هرگز اين دو يكسان نخواهند بود؛ يعنى همانگونه كه برده زر خريدى كه هيچ گونه اختيارى از خود ندارد، با انسان آزاده توانمندى كه در بذل و بخشش امكانات خود، آزادى كامل دارد، مساوى نيستند، آدم مشرك و بت پرستى كه اسير بتهاى سنگى و چوبى و بشرهاى ضعيف بت گونه است و در چنگال خرافات و موهومات گرفتار مى باشد، با انسان مؤ من و موحّدى كه از همه تعلّقات و دلبستگى ها و وابستگيهاى غير الهى رسته و فقط اتّكال و اعتمادش بر قدرت لايزال الهى است ، هرگز يكسان نيستند.

24- مَثَل گنگ مادر زاد و انسان سالم

( وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَّجُلَيْنِ اءَحَدُهُمَاَّ اءَبْكَمُ(250) لاَيَقْدِرُ عَلَى شَىْءٍ وَهُوَ كَلُّ(251) عَلَى مَوْلَلهُ اءَيْنَمَا يُوَجِّههُ لاَيَاءْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِى هُوَ وَمَن يَاءْمُرُبِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَا طٍ مُّسْتَقِيمٍ).(252)

(و خداوند (براى مشرك و مؤ من ) مثال (ديگرى ) زده است : دو نفر را، كه يكى از آن دو، گنگ مادر زاد است و قادر بر هيچ كارى نيست و سربار صاحبش ‍ مى باشد؛ او را در پى هر كارى بفرستد، خوب انجام نمى دهد، آيا چنين انسانى با كسى كه امر به عدل و داد مى كند و بر راهى راست قرار دارد، مساوى است ؟).




  • حقّ مثل زد بر دو مردى كابكم است
    هست از فهم سخنها بى تميز
    هست بر مولاى خود ثقل و وبال
    هر كجا او را فرستد بهر كار
    زانكه عاجز باشد از گفت و شنود
    او بود آيا مساوى با كسى
    يعنى اوباشد سخنگو در مقام
    وصف او بر عدل زآن كرد از كمال
    باشد او در نفس خود بر راه راست
    قصدش از هر كار حاصل بى خطاست (253)



  • زان دو يك قادر نه بر شى ء هست
    وز صنايع مى نداند هيچ چيز
    جملگى درمانده مولايش به حال
    باز نايد بر نكوئى سوى يار
    نه بفهمد نه بفهماند به زود
    كوست مَنْ ياءْمُر به عدل اى دون بسى
    با كفايت باز و با رشدى تمام
    زآنكه باشد عدل جامع در خصال
    قصدش از هر كار حاصل بى خطاست (253)
    قصدش از هر كار حاصل بى خطاست (253)



وجه تشبيه

به دنبال مثال پيش كه خداوند متعال مشركان را به (برده مملوك ) و مؤ منان را به (آزاده توانگر) تشبيه كرده بود، دگر بار مثال گوياى ديگرى مى زند و بت پرست را به (گنگ مادر زادى ) كه در عين حال برده و ناتوان است و فرد با ايمان را به (انسان آزادى ) كه همواره به عدل و داد دعوت مى كند، تشبيه نموده است .

در اين آيه (چهار صفت منفى ) براى آدم (بت پرست ) و (دو صفت مثبت ) براى انسان (خداشناس ) ذكر شده است و آن چهار صفت منفى به ترتيب عبارتند از:

1 (اءَبْكَمُ)؛ يعنى گنگ مادر زاد كه هم كراست و هم لال .

2 (لا يَقْدِرُ عَلى شَىْءٍ)؛ يعنى چون گنگ است ، توانايى بر هيچ كارى ندارد. زيرا نه گوش شنوا دارد كه بتواند چيزى را بفهمد و نه زبان گويا دارد كه آن را به ديگرى تفهيم كند.

3 (كَلُّ عَلى مَوْلاهُ)؛ (سربار صاحبش است )، يعنى كسى كه نه نيروى درك و فهم دارد و نه منطق رسا، نانخور زيادى و سربار جامعه خواهد بود. (كَلّ) به معناى بار سنگين است .

4 (اءَيْنَما يُوَجِّهْهُ لايَاءْتِ بِخَيْرٍ)؛ هنگامى كه ) او را در پى هر كارى بفرستند، خوب انجام نمى دهد؛ يعنى او با اين طرز تفكّر در هر مسيرى گام بگذارد، ناكام خواهد بود و به هر سو روى آورد، خيرى نصيبش نخواهد شد.)

و آن دو ويژگى مثبتى كه براى مؤ من راستين بيان داشته است عبارتند از:

1 (يَاءْمُرُ بالْعَدْلِ)؛ ( (او همواره ) به عدل و داد دعوت مى كند).

2 (وَ هُوَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ)؛ (و (خودش هم ) بر راهى راست قرار دارد).

اين دو صفت خود بيانگر صفات ديگرى است ، زيرا كسى كه هميشه شيوه اش ‍ اين است كه مردم را به عدل و داد فرا مى خواند ممكن نيست شخصى گنگ يا ترسو و بى شخصيّت بوده باشد، بلكه چنين كس ، زبانى گويا، منطقى محكم ، اراده اى نيرومند، شجاعت و شهامت كافى نيز خواهد داشت .

مقايسه ويژگيهاى (مشرك ) و (مؤ من ) با هم ، بيانگر فاصله زيادى است كه بين طرز تفكّر (بت پرستى ) و (خدا پرستى ) وجود دارد و روشن كننده تفاوت اين دو برنامه و پرورش يافتگان اين دو مكتب است .

مقايسه عربهاى مشرك عصر جاهليّت با مسلمانان موحّد آغاز اسلام مى تواند ترسيم روشنى از اين دو برنامه و مسير باشد؛ همانها كه تا ديروز آنچنان گرفتار جهل و تفرقه و انحطاط و بدبختى بودند كه غير از محيط محدود و مملوّ از فقر و فساد خود را نمى شناختند، پس از آنكه گام در وادى توحيد نهادند، از چنان وحدت و آگاهى و قدرتى برخوردار شدند كه سراسر جهان متمدّن آن روز را در زير بال و پر خود گرفتند.

بنا بر اين بر خلاف آنچه بعضى مى پندارند، مساءله (توحيد) و (شرك ) يك مساءله صرفاً ذهنى نيست ، بلكه در تمام زندگى انسان اثر مى گذارد و همه را به رنگ خود در مى آورد.

(توحيد) افق ديد انسان را گسترش داده و او را از وابستگيهاى موهوم جهان ماده رهايى بخشيده و به بى نهايت پيوندش مى زند، به عكس (شرك ) فكر آدمى را محدود نموده و در جهان بتهاى سنگى و چوبى و يا بشرهاى ضعيف بت گونه فرو مى برد و مقدّرات و سرنوشت او را به دست بتها و يا انسانهاى استعمارگر مى سپارد و او را همانند برده زر خريد اسير جهان مادّه و گرفتار و پايبند تعلّقات مادى مى سازد.(254)

/ 63