29- مَثَل سراب و ظلمات
(وَالَّذِينَ كَفَرُوَّاْ اءَعْمَلُهُمْ كَسَرَابِ(310) بِقِيعَةٍ(311) يَحْسَبُهُ الظَّمَْانُ(312) مَآءً حَتَّىَّ إِذَا جَآءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيًْا وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّلهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ اءَوْ كَظُلُمَتٍ فِى بَحْرٍ لُّجِّىٍّ(313) يَغْشهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِى مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِى سَحَابٌ(314) ظُلُمَتُ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَ آ اءَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرلَهَا وَمَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ).(315)(و كسانى كه كافر شدند، اعمالشان همچون سرابى است در يك كوير، كه انسان تشنه آن را از دور آب مى پندارد، اما هنگامى كه به سراغ آن مى آيد، چيزى نمى يابد! و خدا را نزد آن مى يابد! كه حساب او را به طور كامل مى دهد و خداوند سريع الحساب است ! يا همچون ظلماتى است در يك درياى عميق و پهناور كه موج آن را پوشانيده ، و بر فراز آن موج ديگرى ، و بر فراز آن ابرى تاريك است ؛ ظلمتهايى است يكى بر فراز ديگرى آنگونه كه هر گاه دست خود را خارج كند، ممكن نيست آن را ببيند! و كسى كه خدا نورى برايش قرار نداده ، نورى براى او نيست ).
وآن كسان كه نگرويدند از بتر
چون سرابى بر زمين صاف و راست
پس چو آرد سوى او از دور رو
نزد خود يابد خدا را در عذاب
حق نمايد هر حسابى را به زود
يا بود كردار نيك آن فريق
كه بپوشد روى آن را موجها
فوق آن باشد سحابى در هجوم
بعضى از آن تيرگيهاى چنان
پس كسى كه اندر ميان آن ظُلَم
دست خود را چون برون آرد به پيش
هر كه او را مى نگرداند اله
نيست يعنى رهنمايى يا رهى
عقل روشن يا كه قلب آگهى (317)
هست اعمال نكوشان سربه سر
تشنه پندارد كه آب آن بى خطاست
مى نيابد چيزى اندر جستجو
كش تمام آرد جزا را در حساب
تا عملها چيست در يوم الورود
همچو در تاريكى بحرى عميق
فوق هم ، اندر حضيض و اوجها
كه شود زآن ستر انوار نجوم
فوق بعض ديگر آمد در مكان
مانده باشد غرق اندر موج و يمّ(316)
نيست نزديك آنكه بيند دست خويش
نورى ، او را نيست نور، از هيچ راه
عقل روشن يا كه قلب آگهى (317)
عقل روشن يا كه قلب آگهى (317)
وجه تشبيه
خداوند متعال در آيات گذشته ، ويژگيهاى ايمان و مؤ منان را در قالب مثل (نور) ترسيم نموده است و به دنبال آن براى تكميل بحث و مقايسه ميان (نور) و (ظلمت ) و (ايمان ) و (كفر)، حالات كافران و منافقان را در ضمن دو مثال مجسّم فرموده است .در مثل اوّل ، اعمال آنان را به (سراب ) و آب نمايى تشبيه كرده است كه انسان تشنه در (كوير) آن را از دور آب مى پندارد و به سراغ آن مى رود، ولى هر چه به دنبال آن مى رود، چيزى نمى يابد. وجه تشبيه در اين مثل (پندار بيهوده و حسرت و ناكامى ) است ؛ يعنى همان گونه كه انسان تشنه در كوير خشك و بى آب ، سراب را از دور آب مى پندارد و در پى آن مى رود، وقتى به آنجا مى رسد چيزى نمى يابد، حسرت زده و ناكام مى ماند، كافران و منافقان نيز، عمل خود را نيك مى پندارند، و گمان مى برند در برابر آن پاداشى دارند، امّا وقتى مرگشان فرا مى رسد و به پيشگاه خدا مى روند، اثرى از اعمال خود نمى بينند، ماءيوس و ناكام مى گردند و حسرت مى خورند كه چرا عمرشان را بيهوده در جهت اعمال سرابى تلف نموده اند.در ضمن فرا رسيدن مرگ و در حال ناكامى به پيشگاه خدا رفتن ، به رسيدن بر (سراب ) تشبيه گرديده است .خداوند در باره اعمال كافران و منافقان مى فرمايد:( ... كَذَا لِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ اءَعْمَلَهُمْ حَسَرَا تٍ عَلَيْهِمْ ... )(318)؛(اين چنين خداوند اعمال آنها را به صورت حسرت زايى به آنان نشان مى دهد).از امام صادق عليه السّلام روايت شده است كه مى فرمايد: (اين آيه در باره افرادى است كه اموال خود را بيكار مى گذارند و آن را در راه خدا انفاق نمى كنند و نسبت به آن بخل مى ورزند و آنگاه از دنيا مى روند، و آن اموال را براى كسانى به ارث مى گذارند كه آنها آن را يا در راه طاعت خدا صرف مى كنند و يا در جهت معصيت الهى ، اگر در راه طاعت خدا خرج كنند، صاحب مال در قيامت مى بيند كه مال او ميزان عمل ديگرى را سنگين و ارزشمند كرده است ، حسرت مى خورد، كه چرا خودش آن را در راه خدا صرف نكرده است (تا امروز از مهلكه عذاب نجاتش دهد). و اگر مالش را در مسير معصيت خدا صرف كنند، (بازهم بر حسرت و عذابش افزوده مى شود) كه مال او ورثه را در نافرمانى خدا كمك و تقويت كرده است ).(319)در مثل دوّم ، اعمال كافران ، به ظلمتهايى تشبيه شده كه در يك اقيانوس پهناور قرار گرفته و موج آن را پوشانده و بر فراز موج ، موج ديگرى است و بر فراز آن ، ابر تاريكى قرار دارد. به اين ترتيب سه ظلمت بر روى هم متراكم شده است : ظلمت اعماق آب ، ظلمت امواج خروشان و ظلمت ابر تاريك .بديهى است كه در چنين ظلمتى نزديكترين اشيا، قابل رؤ يت نخواهد بود، حتى اگر انسان دست خود را نزديك چشمش بياورد، آن را نمى بيند؛ (إِذَ آ اءَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرلَهَا).بعضى از مفسران گفته اند: اين ظلمتهاى سه گانه اى كه افراد بى ايمان در آن غوطه ورند، عبارتند از: (ظلمت اعتقاد غلط)، (ظلمت گفتار نادرست ) و (ظلمت كردار بد)؛ و به تعبير ديگر، اعمال افراد بى ايمان هم از نظر زير بنا و عقيدتى تاريك است و هم از نظر رفتار و اخلاق ظاهرى .بعضى ديگر گفته اند: از آنجا كه عامل اصلى شناخت سه چيز است : (قلب )، (چشم ) و (گوش ) و چون كفّار اين سه را از دست داده اند، در ظلمتها غوطه ورند.بعضى ديگر گفته اند: اين ظلمتهاى سه گانه عبارت از مراحل جهل آنهاست : نخست اينكه نمى دانند، دوّم اين كه نمى دانند كه نمى دانند، سوّم اين كه با اين حال ، فكر مى كنند مى دانند كه همان جهل مركّب است چنانكه فخر رازى دراين باره مى گويد:
آن كس كه بداند و بداند كه بداند
و آن كس كه بداند و نداند كه بداند
و آن كس كه نداند و بداند كه نداند
و آن كس كه نداند و نداند كه نداند
اينك به عراق اندر، شهريست معظّم
كآن را همدان خوانى و او هيچ نداند(323)
اسب شرف از گنبد گيتى بجهاند
بيدارش كنيد زود كه بس خفته نماند(320)
آخر خرك لنگ به منزل برساند(321)
در جهل مركّب ابد الدهر بماند(322)
كآن را همدان خوانى و او هيچ نداند(323)
كآن را همدان خوانى و او هيچ نداند(323)
مؤ منان از تيرگى دور آمدند
كافر تاريك دل را فكر تست
حال و كارش ظلمت اندر ظلمت است
لاجرم نورٌ على نور آمدند
حال و كارش ظلمت اندر ظلمت است
حال و كارش ظلمت اندر ظلمت است
پس نور امّت من از على است و نور على از من و نور من از خدا و هركس به ما تولّى نكند (يعنى ولايت ما را نپذيرد) او را نور نباشد.
آنگاه رسول خداصلى اللّه عليه و آله و سلّم اين آيه را تلاوت فرمود:(وَمَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ) ).(324)