چهل مثل از قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چهل مثل از قرآن - نسخه متنی

چهل مثل از قرآن

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ج - تابلوى حشره شناسى

از امام صادق عليه السّلام روايت شده است كه فرمود:

(علّت اين كه در قرآن به پشه مثال زده شده اين است كه خداوند تمام آنچه را كه در جثّه بزرگ فيل آفريده ، در بدن اين حشره كوچك نيز قرار داده به اضافه دو عضو ديگر (كه در پشه وجود دارد و فيل فاقد آن است و آن دو عبارتند از: شاخكها و بالها) ).(33)

خداوند مى خواهد با اين مثال ظرافت آفرينش را براى مؤ منان بيان كند، تفكّر در باره اين موجود ظاهراً ضعيف كه خدا آن را شبيه فيل آفريده است ، انسان را متوجه عظمت آفريدگار مى سازد. براى اينكه خرطوم پشه همانند خرطوم فيل ، تو خالى است و با نيروى مخصوصى خون را به خود جذب مى كند؛ اين لوله ظريفترين سرنگهاى دنياست و سوراخ درون آن فوق العاده باريك است .

بعضى از محققان مى گويند: (نيش پشه همانند متّه اى است كه وقتى آن را در بدن انسان يا حيوانات فرو مى برد، در هر ثانيه سه هزار بار مى گردد! درست مثل اين كه به يك دستگاه فشار قوى برق متّصل است و در يك چشم به هم زدن مقدار لازم از خونى كه روزى اوست ، از بدن مى كشد!).(34)

(خدا نيروى جذب و دفع و هضم و همچنين دست و پا و گوش مناسب به او داده ، بالهايى به او مرحمت كرده تا در طلب غذا پرواز كند، اين بالها آنچنان به سرعت بالا و پايين مى شود كه حركت آن با چشم قابل رؤ يت نيست ، اين حشره به قدرى حسّاس است كه به مجرّد تكان خوردن چيزى ، احساس خطر مى كند و به سرعت ، خود را از منطقه خطر دور مى سازد و عجب اين است كه در عين ناتوانى بزرگترين حيوانات را عاجز مى كند).(35)

صاحب تفسير (كشف الاسرار) مى گويد: (پيل و شير و نهنگ و مار و كژدم ازو گريزان و بر حذر).(36)

نويسنده كتاب (اسرارى از زندگى حيوانات ) مى نويسد: (حشره شناسان تا كنون براى پشه ها سه نوع صدا و سخن تشخيص داده اند، صداى خشم ، صداى كمك و صداى طلب معشوق .

دانشمندان آمريكايى براى از بين بردن پشه هاى موذى صداى جنس نر آن را به هنگامى كه ماده را به سوى خود مى طلبد، ضبط كرده و در نقاط معيّنى پخش ‍ مى كنند. وقتى پشه هاى ماده در اطراف دستگاه پخش صدا كه (زبان پشه ) ناميده شده ، جمع مى شوند آنها را به وسيله (دِدِتِ) يا سمهاى ديگر معدوم مى نمايند.

تقليد از سخن پشه هاى نر و آواز آنها براى گرد آوردن پشه ها از سمپاشى مزارع و كشتزارها بهتر و به صرفه تر است ، زيرا سم تنها حشره موذى را از بين نمى برد بلكه ميليونها حشره مفيد مانند (زنبور عسل ) را نيز نابود مى سازد و از ميزان ميوه ها و حبوبات هم مى كاهد زيرا حشرات به لحاظ گرده افشانى و تلقيح گلها ميوه ها را فراوان مى كنند.

از طرف ديگر هزينه سمپاشى مزارع خيلى بيشتر و سنگين تر از سمپاشى اطراف دستگاه پخش صداى پشه مى باشد).(37)

به طور كلّى مطالعه در جهان حشرات و آگاهى از آيات و دقايقى كه در آفرينش آنها به كار رفته ، يكى از مهمترين رشته هاى دانش بشر است .

در دنياى كنونى ، دانشكده هاى حشره شناسى در سراسر كشورهاى پيشرفته بسيار است .

اسلام در چهارده قرن قبل با مثل زدن به پشه ، مگس و عنكبوت و نامگذارى بعضى از سوره هاى قرآن مجيد به اسم بعضى از حشرات ، مانند نحل (زنبور) و نمل (مورچه )، در حقيقت تابلو (حشره شناسى ) را بالابرده و افكار پيروان خود را به مطالعه در آفرينش حيرت زاى حشرات جلب كرده است .

در تاريخ نوشته اند كه : طغيان و سركشى (نمرود) به حدّى رسيده بود، كه با كمال گستاخى به جنگ با خدا برخاسته و لشگر انبوهى را براى اين نبرد آماده كرده بود! خداوند متعال پشه هاى كوچكى را به جنگ آنان فرستاد و لشگر او را از پاى درآوردند و پشه اى هم به درون مغز نمرود رفت و پس از چهل روز شكنجه و ناراحتى ، سرانجام توسط اين پشه كشته شد؛ (...فَاعْتَبِرُواْيا اءُوْلِى الاَْبصارِ).(38)

(شعبى را پرسيدند كه هيچ چيز از حكمت خالى نيست در آفرينش آن ، در اين پشه و عنكبوت آفريدن چه حكمت است ؟ جواب داد كه حكمت اندر آفرينش ‍ آن اگر خود آن بودى كه نمرود طاغى به پشه اى هلاك كرد و مصطفى را به خانه عنكبوت كه بر در غار ساخت از دشمن برهانيد اگر همين بودى حكمت اندر آفرينش آن ، كفايت بودى ).(39)

4- مَثَل چوپان و گوسفندان

(وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ كَمَثَلِ الَّذِى يَنْعِقُ بِمَا لاَيَسْمَعُ إِلا دُعَآءً وَنِدَآءً صُمُّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لاَيَعْقِلُونَ).(40)

(مثال (تو در دعوت ) كافران مثال كسى است كه (گوسفندان و حيوانات را براى نجات از چنگال خطر) صدا مى زند؛ ولى آنها چيزى جز سر و صدا نمى شنوند؛ (و حقيقت و مفهوم گفتار او را درك نمى كنند. اين كافران ، در واقع ) كر و لال و نابينا هستند؛ از اين رو چيزى نمى فهمند!).




  • بر مثل اين كافران بر داعيند(41)
    مر بهائم (44) را كند ناعق صدا
    بل ز حيوانند بى ادراك تر
    زان كه آنها بشنوند آواز را
    وين گُرُه را غير از آن كه نيست هوش
    از حجر در عقل و دانش كمترند
    با بتانى كه پرستند از غلط
    گوييا هم دانش اند و هم نَمَط(45)(46)



  • آنچنان كه هر رمه (42) بر راعيند(43)
    بشنوند امّا نفهمند آن ندا
    خواندن ايشان بود دور از ثمر
    ليك نتوانند فهم راز را
    هم زبهر استماعى نيست گوش
    نه همين گنگ انديا كور و كرند
    گوييا هم دانش اند و هم نَمَط(45)(46)
    گوييا هم دانش اند و هم نَمَط(45)(46)



وجه تشبيه

طبق نظر بيشتر مفسّران ، خداوند متعال در اين آيه كافران متعصّب را كه از سنّتهاى غلط پيشينيان خود، كور كورانه تقليد مى كنند، به گوسفند و ديگر حيوانات تشبيه كرده است كه از نهيبهاى چوپان خيرخواه جز سر و صدا چيزى نمى فهمند؛ مثلاً: چوپان از راه دلسوزى به گوسفندانى كه از گله جدا شده اند، نهيب مى زند و مى گويد: از گله دور نشويد كه طعمه گرگ مى گرديد، ولى گوسفندان از محتواى كلمات و جمله ها چيزى نمى فهمند و اگر گاهى عكس ‍ العملهايى نشان مى دهند، بيشتر به خاطر تن صدا و طرز اداى كلمات است . بنا بر اين وجه شباهت در اين تشبيه (نفهمى و گنگى شنونده ) است .

البتّه مطابق اين تفسير، آيه نياز به تقدير دارد و در اصل چنين است : (مَثَلُ الدّاعِى لِلَّذينَ كَفَرُوا إِلَى الاْ يمانِ؛ مثال كسى كه كافران را به سوى ايمان دعوت مى كند، مثل چوپان دلسوز است ...).(47) در اين صورت جمله (صُمُّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لاَيَعْقِلُونَ) توصيفى است براى افرادى كه تمام ابزار درك و شناخت را عملاً از دست داده اند، نه اين كه چشم و گوش و زبان ندارند، دارند ولى چون از آن استفاده نمى كنند، گويى ندارند!

شايد بتوان گفت : وجه شباهت ميان كافران و گوسفندان از يك جهت همان (تقليدهاى كور كورانه و پيروى هاى بى دليل ) است زيرا در ميان گوسفندان تقليد و پيروى چشم و گوش بسته امر طبيعى است ، چنان كه گفته اند:




  • چون ز تلّى بر جهد يك گوسفند
    گله گله گوسفندان مى جهند



  • گله گله گوسفندان مى جهند
    گله گله گوسفندان مى جهند



(نقولا الحدّاد) مى گويد:

(اگر در گذرگاه تنگى عصايى را به طور افقى نصب كنيم و چند گوسفند را يكى يكى و پشت سر هم از آن راه باريك عبور دهيم ، مشاهده مى كنيم كه گوسفند اوّل وقتى به عصا مى رسد براى گذشتن از آن مانع ، جهش مى كند و گوسفندان بعد نيز از روى چوب مى پرند و خود را به آن طرف مى رسانند اگر پس از عبور نيمى از گوسفندان ، چوب را برداريم ، اوّلين گوسفندى كه مانع از سر راهش ‍ برداشته شده چون ناظر پريدن گوسفند پيش از خود بوده وقتى به آن نقطه مى رسد، جهش مى كند و گوسفندان بعد نيز يكى پس از ديگرى در آن محل از جا مى جهند. پرش نيمه اول گوسفندان روى ضرورت و براى گذشتن از مانع است ولى نيمه دوّم اين عمل را بر اثر منابهه و محاكات (تقليد) تكرار مى كنند).(48)

/ 63