از دل رودم ياد تو بيرون نه و هرگز با اهل وفا و هنر افزون شود و كم از سرو و صنوبر بگذر سدره و طوبى خون ريختيم ناحق و پرسى كه مبادا در عشق بود غمزده ى بيش ز هاتف
در عشق بود غمزده ى بيش ز هاتف
ليلى رود از خاطر مجنون نه و هرگز مهر تو و بي مهرى گردون نه و هرگز مانند به آن قامت موزون نه و هرگز دامان تو گيرند به اين خون نه و هرگز در حسن نگارى ز تو افزون نه و هرگز
در حسن نگارى ز تو افزون نه و هرگز