روز و شب خون جگر مي خورم از درد جدايي - غزلیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزلیات - نسخه متنی

هاتف اصفهانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

روز و شب خون جگر مي خورم از درد جدايي





  • روز و شب خون جگر مي خورم از درد جدايى
    چون به پايان نرسد محنت هجر از شب وصلم
    چاره ى درد جدايى تويى اى مرگ چه باشد
    هر شبم وعده دهى كايم و من در سر راهت
    كه گذارد كه به خلوتگه آن شاه برآيم
    ربط ما و تو نهان تا به كى از بيم رقيبان بسته ى كاكل و زلف تو بود هاتف و خواهد
    بسته ى كاكل و زلف تو بود هاتف و خواهد



  • ناگوار است به من زندگى ، اى مرگ كجايى
    كاش از مرگ به پايان رسدم روز جدايى
    اگر از كار فرو بسته ى من عقده گشايى
    تا سحر چشم به ره مانم و دانم كه نيايى
    من كه در كوچه ى او ره ندهندم به گدايى
    گو بداند همه كس ما ز توييم و تو ز مايى نه از آن قيد خلاصى نه ازين دام رهايى
    نه از آن قيد خلاصى نه ازين دام رهايى


/ 91