فرا راه
دوران جوانى از يك سو بخاطر موقعيت ويژه اى كه از نظر آمادگى براى پذيرش حقايق هستى و دريافت معارف الهى و باز شدن درِ دل به روى چشمه هاى آگاهى و قله هاى توانمندى، در اختيار مى گذارد و از جانب ديگر به همين ميزان، زمينه اسارت جان در چنگال تن و سفت شدن رشته هاى اين اسارت را فراهم مى كند بايد به ديده اهميت نگريسته شود. توان واقعى را بايد در دريافت حقايق هستى و «يقين» به حق تعالى جويا شد. قوت تن را نيز در توانمندى روح جست.هرچند دستيابى به مرحله يقين بسى دشوار است تا جايى كه در سخنان امامان ما عليهم السلام بارها تصريح شده است كه در ميان مردم چيزى كمتر از يقين توزيع نشده است (13) اما برخوردارى از مرحله اى از آن نيز نتيجه اى متناسب با آن به دنبال خواهد داشت. جالب است بدانيد روزى حواريون و اصحاب حضرت عيسى عليه السلام آن حضرت را در ميان خويش نديدند. براى جستجوى او بيرون رفتند؛ ديدند روى آب راه مى رود. يكى از آنان گفت: اى پيامبر خدا! آيا ما نيز به طرف تو پا بگذاريم؟ فرمود: آرى. آن شخص يك پاى خويش را بر آب گذاشت و رفت پاى ديگر را بگذارد كه در آب فرو رفت. عيسى عليه السلام فرمود:دستت را بده اى «كوتاه ايمان»! اگر انسان به اندازه دانه يا ذره اى يقين داشت، مى توانست روى آب راه برود(14).طبق يك گزارش، همين موضوع، پيش پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم مطرح شد. فرمود:اگر يقين عيسى بيش از اين بود در هوا حركت مى كرد(15).انسان بسيارى از امور را مى شنود، آن را مى پذيرد و به آن ايمان مى آورد؛ به عنوان مثال همين جريان حركت روى آب توسط حضرت عيسى عليه السلام ؛ اما باور و «يقين» مرتبه اى بالاتر از اين است. اگر شما خورشيد يا ماه را با چشم خود ببينيد ديگر نه اين است كه شنيده ايد و به آن ايمان مى آوريد بلكه اين حقيقت در باور شما جاى مى گيرد. ديگر، چيزى به عنوان علامت و نشانه وجود خورشيد و ماه براى شما وجود نخواهد داشت. گويا كه خورشيد يا ماه در شما حضور يافته است و از اين لحظه به بعد آنها نشان از واقعيات ديگر مى دهند و نه اينكه چيزى نشان از هستى و وجود آنها بدهد. معرفت شهودى نفس نسبت به حقايق هستى به گونه اى كه گويا همه هستى در او حضور يافته است را مى توان «يقين» ناميد. تلاش عملى براى دستيابى به هر مرحله اى از باور و كنترل غرائز و اشراف به خواستهاى نفس و محدود ساختن آن در چارچوب ارزشها و ضوابط دينى به همان ميزان روشنايى جان، توانمندى روح، استوارى اراده، بلندى همت، زوال ترديد و تحير و ايمان به غلبه بر موانع را در پى خواهد داشت. حسن ختام اين بخش از بحث، فرازى كوتاه ولى راهگشاست. اين قطعه عبارت از پرسش و پاسخى است كه ميان پدرى بس بزرگ و فرزندانى بس عزيز رد و بدل شد.زمانى، اميرالمؤمنين عليه السلام از دو فرزندش، حسن و حسين عليهماالسلام پرسيد: تفاوت ميان ايمان و يقين چيست؟هر دو به احترام يكديگر ساكت ماندند و هيچ يك اقدام به پاسخ ننمود. لذا حضرت عليه السلام خطاب به فرزندش حسن عليه السلام فرمود: اى ابا محمد! پاسخ بده. گفت: ميان آن دو يك وجب تفاوت است.حضرت عليه السلام فرمود: چگونه چنين است؟ گفت: زيرا ايمان عبارت از چيزى است كه با گوشهايمان مى شنويم و با قلبهايمان مى پذيريم، و يقين چيزى است كه با چشمانمان مى بينيم و با آن برآنچه از ما پنهان است استدلال مى كنيم (16).1. بحارالانوار، ج 70، ص 205.2. اميرالمؤمنين عليه السلام، غررالحكم.3. أحىِ قلبك بالموعظة و أمِتْهُ بالزهادةِ و قوّه باليقين؛ نهج البلاغه، نامه 31، ص 392.4. ليس العلم بالتعلّم، انما هو نور يقع فى قلب من يريد اللَّه تبارك و تعالى ان يهديه؛ علم به آموزش نيست؛ علم نورى است كه در قلب هر كسى كه خداوند تبارك و تعالى بخواهد او را هدايت كند واقع مى شود. بحارالانوار، ج 1، ص 225.5. اميرالمؤمنين عليه السلام، غررالحكم.6. اشاره به آيه 195، سوره بقره با اين مضمون كه با دست خودتان، به مهلكه نيفكنيد.7. ستبر و فربه.8. به معنى بى باكى و عدم نگرانى.9. رديف، سرى.10. حوادث و پيش آمدها.11. مثنوى معنوى، چاپ اميركبير، ص 552.12. حضرت صادق عليه السلام، تحف العقول.13. از جمله: كافى، ج 2، ص 51 و 52.14. الدرالمنثور، ج 2، ص 27.15. بحارالانوار، ج 70، ص 179 و نيز نك: كنزالعمّال، خبر 7342 و 7343.16. بحارالانوار، ج 70، ص 182.