گفتيم «خود واقعى» و «من اصلى» همان «خودِ» كمال جو و صلاح خواه است كه تحت حكومت «عقل» مى باشد اما «جدال» ميان «خود انديشه گر و كمال جو» و «خود بيگانه»، واقعيتى در نهاد انسان است كه هشيارى و اراده او را در توجه به «خود واقعى» و پيروزى آن بر «خود بيگانه» مى طلبد.در جدال ميان «خود» و «ناخود»، آن كس به «فلاح» و رستگارى مى رسد كه به يارى «خود» بشتابد و در سنگلاخ مبارزه «تقوا» و «فجور» جانب «منِ اصيل» را گرفته و «خود واقعى» را نجات دهد.دوران جوانى علاوه بر فرصتى كه پديد مى آورد، نقطه عطفى در شكل گيرى و تكوين «خود» يا «ناخود» انسان است. «جوان» به اقتضاى فاصله كمترى كه به «عهد فطرى» خويش دارد، تعلّقات و دشواريهاى روحى محدودترى نيز او را فراگرفته است.آنچه گذشت تأكيدى بر اهميت «خود واقعى» و مقدمه اى بر اهميت بازيابى نفس در دوران آغازين زندگى بود.اشاره كرديم كه اميرمؤمنان على عليه السلام در برشمارى انگيزه اى كه او را به نگارش پندنامه براى فرزند نوجوان و يا جوان خويش، امام حسن مجتبى عليه السلام، واداشته، به اين انگيزه نيز اشاره دارد كه نكند پيش از وصيت و رهنمودهاى من، درگير هجوم خواسته ها و فتنه هاى دنيا گردى و چه بسا كار به دشوارى گرايد.خوانديد كه امير مؤمنان عليه السلام قلب نوجوان را همانند زمين خالى شمرده كه هر چه در آن افكنده شود مى پذيرد، و لذا تأكيد مى كند: پيش از آنكه قلبت سفت شده و عقلت پرمشغله گردد، به ادب خويش مبادرت كن.نوشتن درباره «كتاب نفس» در واقع بازگويى و توضيح عهدنامه اى الهى است كه به صورت فطرى در جان آدمى نهاده شده است كه بخش «نوشته شده» «نهاد» انسانى را تشكيل مى دهد. روشن است كه منظور از «كتابت» همان خلقت و آفرينش با قلم تكوين است. بسيارى از رهنمودهاى دينى، بويژه آيات الهى، نشان از «نهاد» مذكور دارد. مثلاً آنجا كه مى گويد:«خداوند «فجور» و «تقوا»ى نفس را به آن الهام كرد.»(1)و آنجا كه مى گويد:«پروردگار ما آن است كه هر چيز را خلقت داد و سپس هدايت كرد.»(2)در جايى ديگر، آيات و نشانه هاى تكوينى حق را، هم در «آفاق» مى داند و هم در «جانها». (3) چنان كه «هدايت تكوينى» و «هدايت تشريعى»، هر دو را عطيه اى براى انسان در نماياندن «راه» برمى شمارد. (4) در يك جا نيز از كسانى ياد مى كند كه «خدا فراموشى» آنها به «خود فراموشى»شان انجاميده است. (5) و بالاخره آنچه درباره روز «اَلَسْت»، از جمله در قرآن كريم آمده است نيز ريشه در همين حقيقت دارد. (6)شرح «كتاب نفس» آدمى كه بخشى از «كتاب تكوين» الهى است مجالى ديگر مى طلبد. آنچه اينك و در اين فرصت بدان اهتمام داريم نگاه به «دفتر نفس» است. فراموش نكرده ايم كه پيشتر آنچه را اينك به نام «نفس» ياد مى كنيم با عنوان «خود» و «من» توضيح داديم. اينها همه تعابيرى از يك واقعيت است. آنچه در قرآن به نام «فؤاد» و در زبان ما به عنوان «دل» گفته مى شود نيز جنبه ديگرى از همين حقيقت است. پس به خطا نرفته ايم اگر عنوان اين بخش را «دفتر دل» داده ايم. چنان كه هر جا در منابع اسلامى سخن از «قلب» رفته، عمدتاً منظور همان جان و روح و نفس آدمى است.