هشتم: ضعف عمل
بى شك «عمل» و نقش محورى آن در ساختار شخصيت انسان، بويژه در شكل گيرى شخصيت جوان موضوعى است كه شرح آن به مجالى بسيار فراتر از اين فرصت نيازمند است. گستردگى رهنمودهاى دينى در اين خصوص و ابعاد گوناگون آن تأكيدى است بر واقعيت مذكور. آنچه در اين مختصر پى جوى آنيم تنها نگاهى كوتاه به «ضعف و ناتوانى در عمل» به عنوان يك ناهنجارى در شكل گيرى شخصيت سالم جوان است.بسيارى شناختها و عزمها و قرارهاى صحيح و مطلوب است كه دستخوش اين آفت مى گردد و راه به جايى نمى برد. جوان به اقتضاى تجربيات و شناختهاى محدود خويش چه بسيار كه تصميمات عجولانه و ناپخته مى گيرد و چه بسيار افراد كه در قدمهاى نخست و حتى در شناخت تواناييها، آرمانها وراههاى خويش در مى ماند اما چه بسيار نيز كه با همه روشنى راه و سلامتى انديشه و صحت عزم، بر جاى مى مانند و حركتى درخور و سازنده بروز نمى دهند. شناخت، عهد، پيمان و تصميمات، همانند درختى است كه اگر به آفت دچار گردد، ثمره اى درخور نخواهد داشت. اين است كه در برخى ارشادات، كم توجهى در عمل و سستى و سهل انگارى به عنوان آفت عهد و عزم به شمار آمده است. (32)چنان كه پيشتر نيز نوشتيم آبشخور شخصيت انسان، عبارت از باورها و گزينشهاى اعتقادى او است و اينهاست كه به عمل او شكل مى دهد اما پرواضح است عقيده و عمل تأثيرى متقابل دارند. اينگونه نيست كه رفتار آدمى در بينش و علقه هاى قلبى و بستگيهاى اعتقادى او نقش ايفا نكند. كتاب الهى به صراحت سرانجام آنان كه بى پروا بد مى كنند را تكذيب حقايق و آيات الهى مى داند. (33) رابطه تنگاتنگ معرفت و عمل تا آنجاست كه معرفت و عقيده و باورهاى توانمند و راسخ و استوار را نيز بايد در عمل جست، و اين است كه والاترين شناختها و آموزشها را نيز مى توان در پى «عمل صالح» به دست آورد. و اين نيز خود آموزه ديگرى از حقايق كتاب الهى است. (34)خاستگاه معرفت و ايمانى كه، جلال الدين محمد بن محمد، آن عارف نامى در مثنوى، آن را در سنجش بامعرفت صرفاً عقلانى و برهانى، شكست ناپذير وبا لطافت مى شمرد. «عمل صالح» و «خويشتن دارى» است. آنجا كه مى گويد:
پاى استدلاليان چوبين بود
پاى چوبين سخت بى تمكين بود
پاى چوبين سخت بى تمكين بود
پاى چوبين سخت بى تمكين بود