كتاب نفس - درآمدی بر شکل گیری شخصیت جوان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

درآمدی بر شکل گیری شخصیت جوان - نسخه متنی

سید ضیاء مرتضوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كتاب نفس

قلم به گزاف نبرده ايم اگر ساختار فطرى «نفس» را با دو وجهه و چهره، شرح كنيم؛ وجهه اى كه با عنوان «كتاب نفس» از آن سخن مى گوييم و چهره اى كه با تعبير «دفتر نفس» به شرح آن نشسته ايم.

نفس آدمى و به تعبير ديگر «من» و «خود» انسانى يك حقيقت بسيط و مجرد است كه جنبه هاى مختلفى دارد. آنچه «قلم تكوين» الهى در نهاد فطرى ما نگاشته است را «كتاب نفس» مى نماميم. (7) كتابِ ناخوانده را به «خواندن» مى نشينيم و كتاب خوانده، ولى فراموش شده را، به «بازخوانى» آن همت مى گماريم.

«سنگ نبشته» بسان كتابى گشوده است كه هر صفحه آن، به فراخور خويش، گستره آگاهى بشر از دوران كهن را فزونى مى بخشد. مشابه همين تعبير را درباره نفس و جان نيز بكار مى بريم. نگاه صائب و ديد عميق در «جان نبشته» و «نفس نبشته» فطرت انسانى كه قلم حق به نگارش آورده است، بى شك به «معرفتِ صاحب قلم» يعنى خداى عزّوجل خواهد انجاميد. از همين روى است كه اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:

مَنْ عَرَفَ نَفْسَه فَقَدْ عَرَفَ رَّبه؛(8)

«هر كس خويشتن خويش را شناخت، پروردگارش را شناخته است.»

نگارش دست حق، حروفى بس خوش منظر دارد كه چشم «عارف» نظاره بر آن دارد و سروش «كتاب نفس» را، هماره آوايى بس خوشايند است، هر چند اين آوا همراه «شِكْوه» و «آه» است. نخستين بيت ديوان«مولانا» را بارها شنيده يا خوانده ايد. اين بيت اشاره به همين حقيقت دارد. گلچين ابيات او در آغاز ديوان چنين است:




  • بشنو از نى چون حكايت مى كند
    كز نى ستان تا مرا ببريده اند
    سينه خواهم شَرحه شَرحه از فراق
    هر كسى كو دور ماند از اصل خويش
    آتشست اين بانگ ناى و نيست باد
    آتش عشقست كاندر نى فتاد
    هر كه را جامه زعشقى چاك شد
    جسم خاك از عشق بر افلاك شد
    با لب دمساز خود گر جفتمى
    همچو نى من گفتنيها گفتمى



  • وز جداييها شكايت مى كند
    از نفيرم مرد و زن ناليده اند
    تا بگويم شرح درد اشتياق
    باز جويد روزگار وصل خويش
    هر كه اين آتش ندارد نيست باد
    جوشش عشقست كاندر مىفتاد
    او زحرص و جمله عيبى پاك شد
    كوه در رقص آمد و چالاك شد
    همچو نى من گفتنيها گفتمى
    همچو نى من گفتنيها گفتمى



درباره «كتاب نفس» به همين اندك قناعت مى كنيم و توضيح بيشتر نمى دهيم چرا كه وعده ما «دفتر نفس» و به تعبير ديگر، «دفتر دل» است. پس، «دفتر دل» را مى گشاييم.

/ 32