اندكى انديشه در سياست آنان نسبت به امت مسلمان، در خواهد يافت كه اين فرقه تنها براى سركوب اسلام و تخليه ى آن از روح و خصوصيات اصلى اش بوجود آمده است. ما روش هاى خاص آنان را در سودان تجربه كرديم، (و در آن هنگام كه ضرورت داشت كه مردم در برابر دشمنان اسلام بيدار شده داخل در سياست شوند) [جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.] در آن برهه ى زمانى خاص، مشاهده كرديم كه وهابيون فعاليت سياسى را تحريم نمودند. و تماميت دين خدا را به بلند كردن ريش و كوتاه كردن لباس و مطالبى از اين قبيل خلاصه كردند. البته به اضافه ى متهم كردن همه ى مسلمانان به شرك! و اين تمامى تمدن و شيوه ى آنان براى امت اسلام بود.... اما در زمانى ديگر، يعنى هنگامى كه شعارهاى اسلامى به عنوان راه و رسمى براى فرمانروايى از سوى حكومت اعلام گرديد. و يكى از گروه هاى اسلامى، فعاليت سياسى را به عنوان يك فريضه ى دينى مطرح نمود، از منبرهاى سياسى وهابيون با خبر شديم كه در مساجد سودان به عنوان مخالف بوجود آمده بودند (در اينجا مشاهده كرديم كه) [جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.] عمل حرام داخل شدن در سياست، ناگهان فعلى واجب و ضرورى به شمار آمد. اين در حالى بود حه در دوره پيش از حكومت فعلى، تعداد فروشگاه هاى مشروبات الكلى، بيش از نانوايى هاى كشور بود. در آن زمان فرقه ى وهابيت براى مقابله با چنين وضعيتى هيچگونه تحركى از خود نشان نداد. در واقع اين نيروهاى استكبار هستند كه مى دانند چگونه با سر انگشتان
خود نخ (عروسك هاى خويش را) [جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.] كه شبكه مانند در اندرون امت اسلام قرار داده اند، به حركت درآورند. امروز وهابيون را مشاهده مى كنيم كه همه چيز را رها كرده و مشغول القاى تهمت و افتراهاى گوناگون عليه پيروان اهل بيت عليهم السلام مى باشند و كليه ى امكاناتى كه در دست دارند بر ضد شيعيان به كار مى گيرند... بر آنان دروغ مى بندند... و سخن شيعيان را واژگونه و تحريف مى نمايند، و حقيقت گفته هاى آنان را پنهان مى سازند تا جايى كه براى من بزرگى فاصله ى اين گروه با قرآن مجهول است. و هابيون پيوسته زمان خويش را با قرآن به حركت درمى آورند، اما دورترين مردم از آن مى باشند. زيرا در آيات آن تدبر نمى كنند (و تنها به صورت و ظاهر آيات دل مى بندند) [جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.] آنها هيچ كوششى در راستاى تحقق انديشه قرآنى در متن واقعيت زندگى مردم ندارند. در حالى كه قرآن ندا درمى دهد كه: (ادع الى سبيل ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى احسن ان ربك هو اعلم بمن ضل عن سبيله و هو اعلم بالمهتدين) [سوره ى نحل- آيه ى 125.] يعنى: (با حكمت و اندرز نيكو مردم را به سوى پروردگارت فرابخوان، و با آنان به نيكوترين صورت بحث بنما، كه پروردگار تو آگاهتر به آن كسى است كه از راهش گمراه شده و او به هدايت يافتگان نيز آگاهتر است). همچنين خداى تعالى مى فرمايد: (قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين) [سوره ى بقره- آيه ى 111.] يعنى: (بگو، دليلتان را بياوريد، اگر راستگو هستيد...). آيا وهابيون جز اينكه، تمامى هم و غم خود را معطوف به تكفير و رسوا كردن و دروغ و افتراء بستن نموده اند، در برابر تكاليفى كه (در آيات بالا مشاهده نموديم) [جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.] چه كرده اند؟ سخن در مورد وهابيون به درازا كشيد (لذا بحث خويش را درباره ى اين فرقه به پايان مى برم) [جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.] و البته در فرصتى ديگر، به خواست خداوند، به بحث درباره ى آنان خواهيم پرداخت. در نوشتن اين كتاب علل گفته شده و علل ديگر دخيل بوده اند، تا بدين وسيله در دفع شبهات رسوب يافته در اذهان برخى از مردم بر ضد تشيع كه همانا اسلام خالص است و تنها راهى است كه مى توان بوسيله ى آن از عذاب خداوند سبحان و متعال نجات يافت، سهمى داشته باشم. اين كتاب به زبان ساده و بدون اصطلاحات پيچيده، بگونه اى تدوين شده كه قابل فهم و درك براى همگان باشد. ضمنا لازم به تذكر است كه در اين كتاب، قصد هيچگونه خودنمايى نداشته، بلكه كوشيده ام تا آن را مانند مشعلى نورانى براى خواستاران بصيرت و حقيقت و بيرون آوردن عقل و خرد از زندان اوهام به سوى لذت شيرين ايمان، بسازم.
مطالعه و فهم تاريخ يك ضرورت است
اگر ما بخواهيم به درون اين بحث كه مانند دريايى متلاطم است داخل شويم، لازم است كه براى اينكار به ژرفاى تاريخ نفوذ كرده، آن را شكافته و نسبت به جريان حوادث آن آگاهى يابيم... اما در اين ميان گروههايى وجود دارند كه ضمن ادعاى تقوا و ورع، پرسش هاى شبهه گونه اى را طرح مى كنند تا بدين وسيله جلوى شناخت حقيقت از طريق مطالعه ى تاريخ را گرفته، آن را توجيه نمايند! از قبيل... چرا درباره ى چيزى مطالعه كنيم كه تعلق به گذشته دارد، و يا اينكه فايده عنوان نمودن موضوعات زمان گذشته در چه مى باشد؟ آيا بررسى اختلاف على عليه السلام با ابوبكر درباره ى خلافت، چه جايگاهى نزد ما مى تواند داشته باشد؟! و پرسش هايى از اين قبيل كه انسان را به يكى از اين دو تصور مى رساند: كه يا گوينده ى اين پرسشها داراى انحراف فكرى است، و يا داراى عقب ماندگى و جهلى است كه او را احاطه نموده است... لاجرم براى اينكه پرده هاى ضخيم شبهات از برابر ديدگان برخى از افراد برداشته شود، در مورد دو موضوع بحث خواهم كرد: نخست، تاريخ در قرآن را مورد بررسى قرار خواهم داد، و در مرتبه ى بعد، تأثير تاريخ بر حال و آينده ى خود را به عنوان امت اسلامى، كه رسالت بناى تمدنى در ستيز با تمدن مادى مسلط را به عهده دارد، بررسى خواهم نمود.تاريخ در قرآن
هر كس قدرى در قرآن كريم تأمل و انديشه نمايد، مشاهده خواهد نمود كه اين كتاب آسمانى قصه ى گذشتگان را فراوان مورد توجه قرار داده است... البته نمى توان، اين گونه مباحث (در قرآن را كه از تاريخ و زندگى گذشتگان مى گويد) [جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.] بيهوده و زائد به حساب آورد. يا سخن گروهى كه گمان مى نمايند (اين دسته از آيات) [جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.] براى دلدارى به حضرت رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله بوده اند، را درست تلقى كرد. و اگر اينچنين بود كه داستان ها فقط براى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم نازل شده باشند، در اين صورت فايده قابل توجهى براى آن آيات، پس از رحلت آن حضرت نمى توانستيم در نظر بگيريم. در حالى كه خداوند متعال در اين باره مى فرمايد: (نحن نقص عليك احسن القصص) [سوره ى يوسف، آيه ى 3.] يعنى: (ما بهترين داستان ها را بر تو مى خوانيم). و همچنين مى فرمايد: (كذلك نقص عليك من انباء ما قد سبق و قد آتيناك من لدنا ذكرا) [سوره ى طه آيه ى 99.] يعنى: (بدينگونه ما از خبرهاى گذشته بر تو مى خوانيم، و ما به تو از نزد خود ذكر را داده ايم). و مى فرمايد: (فافصص القصص لعلهم يتفكرون) يعنى: (پس قصه ها را بيان كن شايد كه انديشه نمايند.) همچنين خداوند عزوجل مى فرمايد: (لقد كان فى قصصهم عبره لاولى الالباب) [سوره ى يوسف، آيه ى 111.] يعنى: (در داستان هاى آنان، عبرتى براى خردمندان است). و آيات ديگرى كه بوضوح توجه ما را معطوف به تفكر و تدبر در تاريخ مى سازد. در واقع چنين برداشت و استنتاجى از قرآن نيازى به انديشه و تفكر ندارد، بلكه ازبديهيات و مسلمات آن است. لكن براى اين موارد بديهى را به بهانه ى اينكه سبب ايجاد فتنه مى شوند رد مى كنند. تو گويى قرآن خود سبب فتنه انگيزى است!!؟ پناه بر خدا!! قرآن كريم مى فرمايد: (افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها) [سوره ى محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم آيه ى 242.] يعنى: (آيا در ژرفاى قرآن تدبر و انديشه نمى نمايند، و يا اينكه دلهايى قفل زده وجود دارد). اگر قرار بود كه خداوند عزوجل بعد از قرآن كتابى نازل نمايد، يقين دارم كه در آن ظلم ها و ستم ها و گرفتن جايگاه و مقام واقعى شان، بيان مى گرديد. و روشن مى نمود كه پس از رحلت رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم چه بر سر آنها آمده است. اما همه ى اين وقايع و ظلم ها تحمل شد زيرا بنا بر حكمت و اراده ى الهى قرار بود كه محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم آخرين پيامبر، و قرآن به عنوان قانون اساسى حكم باشد، تا آن زمان كه زمين و آنچه كه در او است به خدا بازگردد. اما از سوى ديگر ضرورت مطالعه در تاريخ از اين جهت است كه بدانيم علل ريشه اى اختلافاتى كه امت را چند پاره كرده، و به صورت گروه ها و فرقه هاى متفرق درآورده چيست؟ در پايان بررسى مزبور، نمونه هايى از انحرافات در امت هاى گذشته را يادآورى نموده كه نمونه هاى عينى آن در امت اسلامى وجود دارد.
آگاهى به تاريخ، ضرورتى كه عصر حاضر به ما تحميل مى نمايد
ميان دوره اى كه در آن زندگى مى كنيم و عصرى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم در آن مى زيست، فاطمه اى طولانى وجود دارد. اين امر ما را ناچار نموده كه جهتفهم و درك شريعت آسمانى اسلام، تاريخ را شناخته و ملاحظه نماييم. بايد دانست آنچه را كه عبادت مى نماييم، در واقع از خلال اسناد تاريخى، مانند قرآن، سنت، حديث، سيره، فقه و غيره به ما رسيده است. با اين وصف چگونه ممكن است بى آنكه تاريخ را مطالعه نماييم، اين فاصله ى زمانى كه متجاوز از چهارده قرن است را در نورديده و در فهم اين اسناد معتبر موافق باشيم... بى ترديد خردمندان نخواهند پذيرفت كه عبرت ها و درسهاى تاريخ را رها كرده و از آن غافل بمانيم. امت اسلام، امتى است كه خود را براى پيشرفت آماده مى سازد. بنابراين چاره اى جز توجه به تاريخ با عقلى نور گرفته از هدايت هاى وحى نداريم... با اين حال تاريخ در نزد ما به آن گونه نيست كه آن را به نحو كوركورانه مقدس بشماريم. و نه آنچنان كه همه ى آنرا رد نماييم. زيرا مقدس شمردن تاريخ، موجب مى گردد كه به عنوان پشتوانه ى فرهنگى اعمال منفى گذشتگان انباشت گردد به بهانه ى مقدس بودن اعمال گذشتگان خود را مانند سلف خود به غفلت بزنيم. و اين رويه، بر رفتار ما تأثير خويش را مى گذارد. چگونه مى تواتيم در كنار مقدس شمردن على عليه السلام معاويه را نيز مقدس بشماريم؟ و چگونه عقل و خرد ما اجازه مى دهد كه حضرت حسين بن على عليه السلام و يزيد را يكسان شمرده، و در يك كفه قرار دهيم؟ اگر تاريخ را كورانه تقديس نماييم، در وضعيتى قرار مى گيريم كه تفاوتى ميان ظالم و مظلوم، و قاتل و مقتول و طاغوت و مجاهد، قائل نخواهيم شد. اما از آنجا كه پيوسته در معرض خطا قرار داريم و با اين حال كوشش ما بر اين است كه امانت آسمان [منظور نويسنده همان امانتى است كه قرآن فرموده كوه ها و آسمان آن را برنتابيدند ليكن انسان اين امانت را به عهده گرفت. مترجم.] را بر دوش كشيم، لازم است كه از پرتگاه هايى كه گذشتگان در آن افتاده اند، پرهيز نماييم. البته روشن است كه امكان پرهيز و اجتناب از اين پرتگاه ها، بدون تشخيص آنها از طريق مطالعه و كاوش دقيق درباره ى آنها وجود ندارد. (يكى از اين پرتگاه ها اين است كه) [جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.] براى نمونه، يزيد را مقدس شمرده و براى اعمال وى صفتى شرعى و قانونى قائل شويم. چنين امرى موجب مى گردد كه ديگر ستمگران تاريخ را (به علت پيروى از روش او) مورد تأييد قرار دهيم. بنابراين بايد نادرستى يزيد و روش هاى او را به خاطر اينكه فرزند معاويه بوده، و بدين خاطر كه از راه درست منحرف گشته، روشن و اثبات نماييم، و از وى فاصله گرفته و ماسك عظمتى كه تقديس كنندگانش بر چهره ى او زده اند، برداريم. (تا بدين وسيله حقايق تاريخ بر ما روشن گردد) [جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.] (البته از سوى ديگر بر اين نكته تأكيد مى ورزم كه) [جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.] نمى توان همه ى تاريخ را نيز باطل شمرد، و يا با خواسته ها و اميالمان هواپرستانه از آن خوشه چينى كرد. زيرا با باطل شمردن تاريخ، سنن قرآن و سنت و همه ى اسلام را باطل شمرده ملغى نموده ايم. با توجه به مطالب فوق، خواننده ى ارجمند بايد بداند بر ما فرض است كه نسبت به حوادث تاريخى آگاهى يافته، و بر گردونه ى مسيرى كه امت بر آنها عبور نموده است تأمل و انديشه بنماييم. و بايد مشخص كنيم كه كداميك از شخصيت ها، شايستگى آن را دارد كه الگو و سرمشق ما باشد، تا بواسطه ى آن براى