نمونه هايى از انحرافات امم پيشين در قرآن - با نور فاطمه (سلام الله علیها) هدایت شدم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

با نور فاطمه (سلام الله علیها) هدایت شدم - نسخه متنی

عبدالمنعم حسن سودانی؛ مترجم: سید حسین محفوظی موسوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حال كنونى بهره گرفته، (و با جهت گيرى درستى) [جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.] به سوى آينده اى روشن پيروى نماييم. بى شك امتى كه ميان معاويه و على عليه السلام قائل به هيچ تفاوتى نيست. و همچنين ميان حسين عليه السلام و يزيد فرقى نمى گذارد، امتى بدون ترقى و پيشرفت خواهد بود. بلكه چنين تصورى از مهمترين موجبات، عقب ماندگى آنها است.

آنچه را كه من پى جويى مى نمايم، شناخت عامل نخستين، در فهم انحرافى است كه امت را به خود گرفتار نموده، و موجب گرديد تا از مسير خويش خارج و از طريقه ى صواب دور گردد. كه البته در فهم آن از تاريخ بى نياز نخواهم بود...

بايد دانست آنانى كه فتنه انگيزى و بى فايده بودن تاريخ را بهانه قرار داده، و توصيه به فاصله گرفتن از مطالعه ى تاريخ مى نمايند، از اين واهمه دارند كه حقيقت آشكار گردد و فجايعى كه امت بوجود آورده است، رسوا گردد. فجايعى كه با اراده كامل انتخاب گرديد، در حاليكه بواسطه ى آن از راه حق دور مى شد.

در نزد من، براى نيل به حقيقت در لابلاى تاريخ، اهميت ندارد كه شخصيت هايى كه به صورت ساختگى و دروغين از هاله ى مقدسى برخوردار شده اند، سقوط نمايند.

زيرا در ترازوى حق، براى هيچ يك از شخصيت ها ترجيحى وجود ندارد مگر اينكه متعهدانى كه به حق اخلاص داشته باشند. و در اين راستا حجت من، به خواست خدا، چيزى است كه تاريخ براى ما حفظ نموده است. [گمان مى كنم كه منظور نويسنده همانا قرآن و احاديث معتبر است. مترجم.]

نمونه هايى از انحرافات امم پيشين در قرآن

قرآن كريم بارها به صورت مكرر داستان پيامبران و فرشتگان پيشين را بيان كرده است. (تا عبرتى براى امت اسلام باشند) [جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.] زيرا كه خداى متعال مى داند كه بر سر اين امت، وقايعى همانند امم پيشين خواهد گذشت. البته رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم نيز بر آن تأكيد نموده، چنانكه در حديث صحيحى فرمود: «شما سنت هاى پيشنيان را واجب به وجب و ذرع به ذرع دنبال خواهيد نمود، آنچنانكه اگر به لانه ى سوسمارى نيز وارد شده بودند، شما نيز از آنان پيروى خواهيد كرد. عرض كردند: يا رسول اللَّه: (منظور از پيشينيان) [جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.] يهوديان و مسيحيان مى باشند؟ فرمود: پس تصور نموديد كه چه كسانى مى باشند!؟».

در اين رابطه اگر خواننده ى عزيز، بر آيات كريمه نظرى بيافكند- در آن هنگام كه داستان هاى گذشته را حكايت مى كنند- مى بيند كه در دو زمينه ى اصلى بحث مى نمايند:

زمينه ى نخست:

(زمينه ى نخست در داستان هاى قرآن) [جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.] اثبات اين امر است كه پيوسته با بقاى آسمان ها و زمين، پيكار ميان حق و باطل ادامه دارد. و بر همگان، بويژه كسانى كه بهره مند از بصيرت و آگاهى هاى ژرف وحى از قرآن حكيم مى باشند ، پنهان نيست، كه هميشه حقى وجود دارد و باطلى هست. لذا حق نسبى يا باطل نسبى وجود ندارد...

بنابراين يا حق است و يا باطل، و آنچه كه در ميان آنهاست محيطى براى جولان باطل است. چنانكه قرآن كريم مى فرمايد: (فماذا بعد الحق الا الضلال فانى تصرفون) [سوره ى يونس، آيه ى 32.] يعنى: (چه چيزى بعد از حق جز گمراهى وجود دارد، پس به كجا برده مى شويد؟)

بويژه (توجه به اين نكته نيز لازم است) [جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.] كه پيكار مزبور ميان حق و باطل هنگامى بوجود مى آيد كه پيش از آن حق بيان شده باشد. قرآن با دقت ويژه و بلاغت خويش، اين حقايق را براى ما بيان مى فرمايد. لذا برخى از آيات مربوطه را جهت توجه شما در ذيل مورد يادآورى قرار مى دهم: (تلك الرسل فضلنا بعضهم على بعض منهم من كلم اللَّه و رفع بعضهم درجات و ءاتينا عيسى ابن مريم البينات و ايدناه بروح القدس، و لو شاء اللَّه ما اقتتل الذين من بعدهم من بعدما جاءتهم البينات ولكن اختلفوا فهنهم من ءامن و منهم من كفر، و لو شاء اللَّه ما اقتتلوا ولكن اللَّه يفعل ما يريد) [سوره ى بقره، آيه ى 253.] يعنى: (برخى از پيامبران را بر برخى ديگر برترى داديم كه با برخى از آنها خداوند سخن گفته و برخى را درجاتى رفيع بخشيد، ما نشانه هاى روشنى به عيسى بن مريم داديم، و او را به روح القدس تأييد نموديم، و اگر خداوند مى خواست، كسانى كه پس از آنان آمدند، با يكديگر به جنگ و پيكار نمى پرداختند، پس از آنكه نشانه هاى روشن به سوى آنان آمد، ولى اختلاف كردند، پس برخى ايمان آوردند و برخى كفر ورزيدند و اگر خداوند مى خواست، با يكديگر نمى جنگيدند، اما آنچه خواست و اراده خداوند باشد انجام خواهد شد).

آيه ى كريمه ى فوق از مسائل متنوعى، سخن به ميان مى آورد:

از پيامبران و رسالت ها به طور عام

هنگامى كه واژه هاى رسول و رسل، ضمن آيات مباركه مى آيند، اغلب مضمون آنها درباره ى رسالت است. و پيكارى كه پس از پيامبران در ميان قومشان واقع مى گردد، كودتايى عليه رسالت است. چنانكه واژه ى رسول در آيه ى فوق مى رساند كه ظاهرا اختلاف پيش آمده درباره شخص پيامبر نيست بلكه در مورد رسالت اوست. در اين ارتباط خداى متعال مى فرمايد: (و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل أفان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم) [سوره ى آل عمران، آيه ى 144.] يعنى: (و محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم نيست جز پيامبرى كه پيش از او پيامبران ديگرى بوده اند، پس اگر بميرد يا كشته شود، شما به گذشتگان خود برمى گرديد)؟
در آنجا كه پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم در دايره رسولان داخل مى شود آيه اى كه بحث درباره ى آن است (بقره، آيه ى 253) [جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.] شامل سرور ما حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم نيز مى گردد. به ويژه آن كه آيه ى پيشين (آل عمران، آيه ى 144) [جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.] بر صفت رسالت تأكيد مى نمايد. و اينكه آن حضرت صلى اللَّه عليه و آله يك فرستاده است، همانگونه كه فرستادگان ديگرى غير از او وجود داشته اند. چنانكه قرآن كريم مى فرمايد: (و انك لمن المرسلين) [سوره ى بقره، آيه ى 252.] يعنى: (و تو از رسولان هستى). خداى متعال از زبان حبيب خود
حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم مى فرمايد: (قل ما كنت بدعا من الرسل) [سوره ى احقاف، آيه ى 9.] يعنى: (بگو رسالت با من آغاز نگرديده است).

در سنت هاى گذشتگان نيز تقريبا بلكه بيشتر، اين پديده نزد امت حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم متوقف نمى گردد.

درباره ى برترى برخى از پيامبران

(با طرح اين مباحث مى خواهم) [جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.] هيچ كسى ادعا نكند كه برترى پيامبران و فرستادگان آمده، (ليكن اختلاف در ميان مردم همچنان ادامه دارد) [جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.]

از گروهى از مردم بسيار شنيده ام چرا در حاليكه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم خاتم پيامبران و برترين آنان مى باشد، اينگونه پس از او ميان مردم اختلاف بوجود آمده است؟

اما گرچه درست است كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم برترين و كامل ترين پيامبران است ولى اين امر، موجب نمى گردد كه سنت هاى الهى شامل امت او نگردد. اين نكته مورد تأكيد قرآن است. چنانكه خداوند متعال مى فرمايد:

(سنه من قد ارسلنا قبلك من رسلنا و لا تجد لسنتنا تحويلا) [سوره ى اسراء، آيه ى 77.] يعنى: (سنت كسانى كه پيش از توبه رسالت برانگيختيم، و در سنت ما هيچ تغييرى نمى يابى. و همچنين مى فرمايد: (فهل ينظرون الا سنه الاولين فلن تجد لسنه اللَّه تبديلا و لن تجد لسنه اللَّه تحويلا) يعنى: (پس آيا جز به سنت پيشينيان مى نگرند، و تو براى سنت خداوند تبديل و دگرگونى نمى يابى).

بايد گفت بوجود آمدن اختلاف پس از آن حضرت، از افضليت وى نمى كاهد، چون كه او مانند پيامبران ديگرى است كه براى خروج قومشان از تاريكى به سوى نور آمدند. اما پاداشى كه نصيب آنان گشت تكذيبى بود كه از سوى قومشان ديدند. و از دعوت پيامبران عليهم السلام روى گرداندند. لذا حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم تافته ى جدا بافته اى نبود. بلكه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم چنان كه از خود وى روايت است بيش از ديگران، آزار ديد. پس به چه دليل و چرا اختلافى كه پس از رحلت او در امت بوجود آمد، بزرگتر و خطرناكتر از اختلافى كه در اقوام پيامبران گذشته بوجود آمده بود، نباشد؟

ابن كثير مى گويد: (و گفت همين جايند آن فرستادگان كه برخى را بر برخى برترى داديم، و از آنهايند آنكه با خداوند سخن گفته است) يعنى موسى عليه السلام و محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم [تفسير ابن كثير، ج 1 ص 263.] و بر پايه ى اين گفته، اختلاف بعد از پيامبران شامل امت حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم نيز مى گردد.

از خلال آيه ى كريمه ى مورد بحث درمى يابيم كه پيوسته اختلاف (در ميان اختلاف كنندگان) بعد از اينكه نشانه هاى روشن (از جانب خدا) به سوى آنان آمد، و با آموزشهاى پيامبر، حق را شناختند و متوجه مطلب گرديدند، پيش مى آيد. اين بهانه كه اختلافى وجود ندارد، و آنچه كه هست «اجتهاد» مى باشد، نيز سودى ندارد. واقعيت عينى، در امت محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم بر ما مبرهن مى سازد كه اختلاف موجود در آن، همانند و شبيه به امت هاى پيشين است. اين اختلاف ، پس از آنكه حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله و سلم نشانه هاى رستگارى را بر آنان آشكار ساخت، و نصيبشان نمود، بوجود آمده است. چنانكه ايشان فرموده است: (چيزى كه شما را به بهشت نزديك و از آتش دور نمايد، نبوده مگر من شما را به آن امر كرده ام) سيد قطب در تفسير آيه ى مورد بحث (بقره، آيه ى 253) مى گويد: (وحدت گروه پيامبران در طبيعت و رسالتشان، موجب نگرديد تا پيروان آنان را از اختلاف بازداشته، مانع جنگ و ستيزشان گردد). [فى ظلال القرآن، ج 1، ص 284.]

3- نتيجه اين اختلافات چنين شد كه گروهى به حق چنگ زده، ايمان آوردند، و گروه ديگرى نيز كفر ورزيدند. اين بدان معنى است كه همه در يك سطح ايمانى نبوده يا همگى بر حق نمى باشند. را ستى چرا با وجود نشانه هاى آشكار، اختلاف بوجود مى آيد؟ پاسخ اين مطلب را در مجموعه اى از آيات قرآن كريم مى يابيم كه بصورت مكرر ذكر شده اند. در آنجا مى خوانيم كه خداوند سبحان و متعال، تداوم و جاودانگى سنت ها بر روى زمين را مورد تأكيد قرار داده، تا طبيعت ظلمانى انسان را كه پيوسته مجذوب تمايلات و اهواء نفسانى و جهل مى باشد، آشكار نمايد...

چنانكه خداوند متعال مى فرمايد: (و ما اختلف فيه الا الذين اوتوه من بعد ما جاءتهم البينات بغيا بينهم) [سوره ى بقره، آيه ى 213.] يعنى: (و در اختلاف نكردند مگر گروهى كه پيش از آن نشانه هاى آشكار حق را ديدند، و به آن علم داشتند، اين اختلاف به سبب ستمى بود كه در ميان خود داشتند). و باز مى فرمايد: (و ما اختلف الذين اوتوا الكتاب الا من بعد ما جاءهم العلم بغيا بينهم) [سوره ى آل عمران، آيه ى 19.] يعنى: (آنانى را كه كتاب داديم، اختلاف ننمودند، مگر هنگامى كه پيش از آن آگاه شده بودند، و اين
اختلاف به سبب ستمى بود كه در بين خود روا داشتند). همچنين مى فرمايد: (و ما تفرقوا الا من بعد ما جاءهم العلم بغيا بينهم) [شورى، آيه ى 14.] يعنى: (و پراكنده نشدند مگر پس از آنكه به آنان علم رسيد و اين تفرقه به سبب ستمى بود كه در بين خود روا داشتند). و بالاخره مى فرمايد: (اتيناهم بينات من الامر فما اختلفوا الا من بعدما جاءهم بغيا بينهم) [سوره ى جاثيه، آيه ى 17.] يعنى: و نشانه هاى آشكار و روشنى از امر به آنها داديم، و اختلاف ننمودند مگر پس از آنكه علم به آنان رسيد، و اين اختلاف به جهت ستمى بود كه ميان خود داشتند).

مشاهده مى گردد كه پيوسته آيات قرآن ميان اختلاف و بغى ارتباط بوجود مى آورد. واژه ى بغى در لغت آنگونه كه در لسان عرب از ابن منظور بيان شده: به معنى تعدى مى باشد. براى مثال: بغى الرجل علينا بغيا: به معنى آن مرد از حق دور شد و به ما تعدى نمود. و معانى ديگرى براى بغى وجود دارد كه كليه ى آنها بر سوء نيت دلالت دارند. و همه ى آن معانى، چنانكه پنهان نيست، از معناى «اجتهاد» كه بهانه ى توجيه منحرفان براى فرار از پاسخ و محاسبه در علت اختلافات است، مغايرت دارد.

4- آن چنانكه در آيات قابل مشاهده است، اختلاف معمولا در ميان كسانى بوجود مى آيد كه كتاب بر آنان نازل شده، حق و مقصد آنرا مى شناسند. اما روحيه ى ستمگرى و تعدى كار خويش را مى نمايد.

پس بر تو اى انسان مؤمن فرض است، كه تأمل و تدبر نمايى و به ياد آورى كه آنچه در پيش خوانده شد آيات خداوند است، و بايد بدانى كه (و من يكفر بآيات اللَّه فان اللَّه سريع الحساب) [سوره ى آل عمران، آيه ى 19.] يعنى: (هر كس به آيات خداوند كفر ورزد، بداند كه خداوند سريع الحساب است).

زمينه ى دوم:

بسيار اتفاق افتاده كه فردى براى خويش مبانى و پايه هايى مى آورد، كه اساس شيوه و روش او در تفكر و ارزيابى از حوادث و وقايع مى گردد. اغلب نيز بحث و گفتگوى ما با ديگران درباره ى هر مسأله اى از نقطه نظرى عاطفى و با منطقى موروثى و داراى هاله اى از تقدس صورت مى پذيرد كه البته به ديگران مجال گفتگو و مباحثه نمى دهد. نمونه ى آن بحث درباره ى صحابه اى است كه پيوسته همراه و يار رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم بودند و تا هنگام وفات وى در كنارش ماندند، و البته عمر برخى از آنان طولانى شد. اما آيا اين امكان وجود دارد كه اعمال آنان در ترازوى عدالت ارزيابى كنيم تا بدين واسطه آنان را طبقه بندى نماييم؟ يا اين امر غير ممكن و غير مجاز است؟ زيرا آنان در كنار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم بوده و دين را مستقيما از او گرفته اند، لذا انتقاد از آنان امكان ندارد؟!

در اينجا قصد نقد و ارزيابى نظريه ى اهل سنت و جماعت را درباره ى عدالت صحابه ندارم. زيرا به اين موضوع در فصول بعد خواهم پرداخت. در آنجا به ارزيابى حوادث پس از رحلت رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم مبادرت خواهم نمود. قصد من در اينجا از طرح مباحث فوق اين است كه آگاهيهاى ژرفى را از قرآن به دست آوريم كه در بحث ما مفيد باشند. لذا دو داستانى را كه قرآن به تفصيل درباره ى امت هاى پيشين بيان نموده يادآورى نموده، از آنان ضمن تدبر دلالت مى جوييم، تا به قاعده اى كلى كه ما را در اين راه يارى دهد، دست يابيم.

داستان نخست: داستان بلعم بن باعورا و حضرت موسى مى باشد

خداوند متعال مى فرمايد: (واتل عليهم نبأ الذى آتيناه آياتنا فانسلخ منها
فاتبعه الشيطان فكان من الغاوين، و لو شئنا لرفعناه بها ولكنه أخلد الى الارض واتبع هواه فمثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث ذلك مثل القوم الذين كذبوا باياتنا فاقصص القصص لعلهم يتفكرون) [سوره ى اعراف، آيات 175، 176.] يعنى: (و بر آنان بخوان خبر آن كسى را كه آيات خويش را بر وى نازل نموديم و او از آن آيات فاصله گرفت، پس شيطان در پى او رفت، و او از گمراهان گرديد و اگر مى خواستيم او را با آن آيات بلندى مرتبت مى بخشيديم، اما او به دنيا گرايش يافت، و از هواى خويش پيروى نمود. مثل او مانند سگ است كه اگر بر او حمله برى پارس مى كند و اگر آن را رها نمايى باز پارس مى كند. اين مثل قومى است كه آيات ما را دروغ پنداشتند، پس قصه ها را بيان كن شايد كه انديشه نمايند).

ابن كثير در تفسير اين آيات مى نويسد: (او مردى از بنى اسرائيل بود كه او را بلعم بن باعورا مى خواندند. او اسم اعظم را مى دانست، خداوند آيات خويش را به او داده بود. وى از علما و از پيروان موسى عليه السلام بود. موسى عليه السلام بلعم بن باعورا را نزد پادشاه مدين فرستاد تا او را به سوى خداوند بخواند. آن پادشاه به وى بخشش و عطايايى داد، آنگاه پيرو دين- ساختگى- [اين واژه از مترجم است.] وى گشت و دين حضرت موسى را رها نمود).

ابن كثير در ادامه مى نويسد: (عمو زادگان بلعم نزد او رفته به وى گفتند كه پايمردى موسى بسيار است و سربازان زيادى نيز دارد. و اگر او بر ما چيره گردد، ما را هلاك مى سازد. او گفت: اگر از خداوند بخواهم كه موسى و يارانش را بازگرداند، دنيا و آخرتم از بين مى رود. اما آنان همچنان اصرار نمودند تا اينكه وى موسى و يارانش را نفرين كرد. بدين سبب خداوند آنچه را كه بلعم داشت از ا و

/ 37