عناصر تفاوت ميان دو ازدواج - با نور فاطمه (سلام الله علیها) هدایت شدم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

با نور فاطمه (سلام الله علیها) هدایت شدم - نسخه متنی

عبدالمنعم حسن سودانی؛ مترجم: سید حسین محفوظی موسوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و ميل قوى و سخت بودن مقاومت در برابر فريبنده ها مى باشد. پس آيا ممكن است كه حساب اين دوره را از اجتماع انسانى جدا كنيم، آنچنان كه قديمى ها و فرزندان قرون وسطى آن را ناديده گرفتند؟ اگر ما آن را به حساب نياوريم، نتيجه آن شيوع فساد و بيهوده پردازى به نسل و به خاطر افتادن سلامت پسران و دختران جوان خواهد بود» [ازدواج موقت، ص 11، محمد تقى حكيم.]

در حقيقت، سخن اميرالمومنين على عليه السلام رنج امت از تحريم ازدواج موقت را بطور خلاصه بيان كرده، آنجا كه حضرت على عليه السلام گفته است: «متعه، چيزى جز رحمتى از سوى خداوند نبوده كه با آن بر امت محمد رحم كرده بود و اگر نهى عمر نمى بود، جز شقاوت مندان، كسى زنا نمى كرد» [اين حديث از ابن عباس در در المنثور ج 2 ص 487 آمده است. (مترجم).]

اين رحمت الهى، به معنى آن است كه متعه، انسان را از همه عواقب خطرناكى كه مشكل جنسى به وجود مى آورد، حفظ مى كند و براى زناكارى اثرى در جوامع ما باقى نمى گذارد مگر در نزد كسانى كه گرايش هاى انحراف اخلاقى در وجود آنان ريشه دوانيده باشد. و با وجود متعه هيچ انگيزه اى نخواهد بود كه ما عادتى پنهانى (خود ارضائى و استمناء) را جايز بشماريم آنچنانكه برخى از علماى دينى معاصر به آن فتوا داده اند.

در اين باره اتفاقا كتابى به دستم رسيد كه با نام اسلام و جنس به صورتى جالب در كشور سعودى چاپ شده است نويسنده در اين كتاب مى گويد: «در حالت هاى اضطرار براى مسلمان جايز است كه عادت پنهانى را عمل كند زيرا كه در دين حرجى نيست» ولى اين علامه براى ما حدود اضطرار و معيار آن را مشخص نساخته و ما در كشورهاى خود مشاهده مى كنيم كه همه انواع
انگيزنده ها از قبيل بى حجابى و خودنمايى وجود دارند، آيا به فتواى وى عمل كنيم در حالى كه مرد، پس از بلوغ حدود بيست سال بدون همسر شرعى باقى مى ماند؟!

در گفتگوهاى مختلفى كه با بعضى از برادران مسلمان داشتم، بسيار ديده ام كه آنان متعه را با زنا ارتباط مى دادند و بحث آنان در مورد آثار آن به دور از مشروع بودن آن صورت مى گرفت.

در حالى كه ثابت شده كه آن عملى تشريع شده است و بحث از نسخ آن فاقد دليل قوى مى باشد و آنچه از روايات و احاديث پراكنده و ضد و نقيض وارد شده است، در حدى از قوت نيست كه به صورت دليلى در برابر آنچه آورده ايم ظاهر شود. اما نهى عمر به گونه اى كه توضيح دادم در اين مورد بى اثر است. بويژه با توجه به اينكه كسانى از صحابه بوده اند كه حلال بودن آن را بيان كرده اند.

اما اينكه متعه را زنا مى خوانند گفته اى عجيب است كه ما را به طرح اشكالاتى مى كشاند كه به آنها اشاره نموديم. زنا اقدام به عمل جنسى به صورت غير مشروع مى باشد و متعه غير از از آن است و با ازدواج بجز در بعضى از آثار آن كه آنها را ان شاءاللَّه بيان خواهيم كرد تفاوتى ندارد...

در اين رابطه برخى معتقد هستند كه اجتماع آن را نمى پذيرد. مى گويم كه تشريع خداى تعالى به قبول يا رد آن از سوى اجتماع وابسته نيست بلكه اين اجتماع است كه بايد در برابر احكام خداوند خاضع باشد و اين احكام و فرامين بر آن حاكم شود و چه فراوان است كه جوامع در گذشته و در زمان معاصر، احكام الهى را نپذيرفته اند پس نپذيرفتن جامعه دليل قابل قبولى نيست.

يك روز بطور ناگهانى اين سوال را متوجه يكى از آنان ساختم، كه: آيا مى پذيرى كه پدرت با همسر ديگر ازدواج كند، در حالى كه مادر تو وجود
داشته باشد؟ بسرعت پاسخ داد: نه! گفتم: چرا نه در حالى كه خداوند در قرآن تشريع كرده است كه با چهار تا ازدواج كند؟! بعضى از شبهات جانبى در مورد اين موضوع ابراز مى شود كه به صحت آن لطمه اى وارد نمى آورد. اما كيفت اجراى اين حكم چگونه باشد، بحث ديگرى است، مثلا شايد گفته شود كه چه كسى تضمين مى كند كه زن، پيش از تمام شدن عده، ازدواج نكند؟

مى گويم، شريعت اسلامى و رسالت هاى آسمانى عموما ويژگى هايى دارند كه بوسيله آنها بر قوانين موضوعه براى حفظ جامعه برترى يافته اند كه مهم ترين اين امتيازات كه به عنوان تضمينى براى عدم اخلال در قانون شمرده مى شود، همان ايمان و تقوى مى باشد زيرا احكام شريعت اسلامى نازل شده اند تا كسانى كه به خداوند و روز آخرت و ثواب و عقاب ايمان دارند، آنها را اجرا نمايند و گرنه چه تضمينى وجود دارد كه فرزند انسان از همسرش، واقعا از صلب خود وى باشد و چگونه مى توانيم مطمئن شويم زن مطلقه عده كامل گرفته و چگونه انسان مى تواند بداند كه فرزند پدرش مى باشد. بسيارى از مسائل هستند كه ارزش ها و اصول و اخلاق و ايمان و تقوا و ورع بر آنها حاكم است و مشكل در ذات انسان باقى مى ماند و نه در تشريع، و اگر تعهد ناشى از ايمان از دست برود. احكام به تنهايى مانع از شكستن حرمت ها و بوجود آمدن هرج و مرج نخواهند بود. مسئله ديگرى كه در پاسخ به منتقدان متعه طرح مى كنيم اين است كه آيا ما تشريع ملك يمين (در اختيار داشتن كنيزان) را نيز جزء زنا بشمار مى آوريم و همچنين مى دانيد كه اجتماع آن را نمى پذيرد بنابراين آيا بايد آن را ملغى سازيم؟ و آيا پس از چند قرن اگر كشف كنيم كه ازدواج مرد با چهار همسر، متناسب با خواسته و پذيرش اجتماع نيست بايد آن را ملغى نماييم و قس عليهذا. در حاليكه همه ى ما اعتقاد داريم كه حلال محمد صلى اللَّه عليه و آله تا روز قيامت، حلال
است و حرام او تا روز قيامت نيز حرام مى باشد.

اينك در ذيل به شرح تفصيلى در مورد ازدواج موقت كه جز در بعضى آثار، آن با ازدواج دائم تفاوتى ندارد، مى پردازيم:

مقصود از ازدواج موقت چيست؟ [تشيع: سيد عبداللَّه غريفى ص 532.]

عقد ازدواجى است ميان مرد و زن ضمن شرايط شرعى مشخصى كه مهم ترين آنها عبارتست از:

1- ايجاب و قبول

2- تعيين مدت ضمن صيغه عقد

3- تعيين مهريه

4- اجازه ولى، اگر دختر يعنى دوشيزه باشد، بنا به راى بسيارى از فقها

5- نبودن موانع شرعى نكاح، مانند رابطه نسبى يا سببى يا رضاعى يا محصنه بودن يا عده و غيره.

6- براى زن مسلمان جايز نيست كه با كافر ازدواج متعه كند، همچنان كه مرد مسلمان اجازه ندارد كه با زن مشركه غير كتابيه، ازدواج متعه كند.

- عناصر مشترك ميان ازدواج دائم و ازدواج موقت:

1- عقد شرعى مشتمل بر ايجاب و قبول لفظى.

2- آثار شرعى مترتب بر عقد، به جز آنچه دلايل خاصى آن را مستثنى كرده باشند.

3- احكام مربوط به فرزندان، در هر دو ازدواج، يكسان مى باشند.

4- عده بر زن در هر دو حالت واجب است، بشرط دخول و يائسه نبودن و در مورد وفات البته عده واجب است حتى اگر زن صغيره يا يائسه و يا غير مدخول بها باشد.

عناصر تفاوت ميان دو ازدواج

1- در ازدواج موقت، مدت تعيين مى شود، ولى در ازدواج دائم مدت و موعدى تعيين نمى شود.

2- در ازدواج موقت تعيين مهريه لازم است و در ازدواج دائم شرط نيست.

3- در ازدواج موقت طلاقى وجود ندارد، بلكه زن با پايان مدت و يا بخشيده شدن مدت به وى، يا فوت، از شوهر جدا مى شود، در صورتى كه در ازدواج دائم، زن جدا نمى شود مگر با طلاق يا وفات. به جز حالت هاى استثنائى مانند ارتداد و فسخ كه زن بدون طلاق جدا مى شود.

4- در ازدواج موقت زوجين از يكديگر ارث نمى برند مگر با وجود شرط نزد بعضى از فقها و در ازدواج دائم زوجين از يكديگر ارث مى برند بجز در حالت هاى استثنائى مانند قتل يا غير مسلمان بودن زوجه.

5- در ازدواج موقت زوجه نفقه ندارد مگر با بودن شرط ضمن عقد ولى در ازدواج دائم، نفقه واجب است به جز در حالت هاى استثنائى مانند ناشزه بودن.

6- در ازدواج موقت، زوجه قسمتى ندارد و همبسترى يا مقاربت با وى در هر چهار ماه واجب نيست ولى در ازدواج دائم، اين امر واجب است.

7- در ازدواج موقت زن، مستحق مهريه كامل است هر چند دخولى

صورت نگرفته باشد مگر اينكه اين امر به رضايت خود زن باشد و در ازدواج دائم فقط در صورت دخول مستحق مهريه كامل مى شود.

اين است ازدواج موقت آنچنان كه دين خدا آن را تشريع نموده و آن در واقع رحمت خداى تعالى براى انسانى است كه ضعيف آفريده شده و درباره ى آن خداى تعالى در سوره نساء پس از بيان انواع مختلف ازدواج و از جمله ازدواج موقت، فرموده است: (يريد اللَّه ان يخفف عنكم و خلق الانسان ضعيفا) [سوره نساء آيه: 28.] يعنى: «خداوند مى خواهد براى شما تخفيف قايل شود و انسان، ضعيف آفريده شده است». و لى امت، بنا به عادت، نخواسته است مگر اينكه بر خود سخت بگيرد، آنگونه كه امت بنى اسرائيل انجام داد. و ما بحث خود را با روايت هايى زينت مى بخشيم:

- از ابى بصير وارد است كه گفت: از ابوجعفر باقر عليه السلام درباره متعه پرسيدم، گفت: «در قرآن نازل گرديده است آيه: (فما استمعتم به منهن...) [سوره نساء، آيه: 24.] [فروع كافى ج 5 ص 448 حديث 1، وسائل الشيعه ج 21 ص 5 حديث 1.]

- از عبدالرحمن ابن ابى ليلى نيز وارد است كه گفت: «از امام صادق پرسيدم: آيا چيزى آيه متعه را نسخ نموده است؟ گفت: نه، و اگر عمر نهى نمى كرد، جز شقاوت مندان، كسى زنا نمى كرد» [فروع كافى ج 5 ص 449 حديث 5، وسائل الشيعه ج 21 ص 6 حديث 5. وسائل الشيعه ج 21 ص 11 حديث 24.] در اينجا برخى از توضيحات را براى كسى كه مدعى است آيه متعه با اين گفتار خداى تعالى نسخ
شده است، بيان مى كنيم، آنجا كه مى فرمايد: (و الذين هم لفروجهم حافظون الا على ازواجهم او ما ملكت ايمانهم فانهم غير ملومين فمن ابتغى و راء ذلك فاولئك هم العادون) [سوره ى مومنون، آيه: 5- 7.] يعنى: «و آنانكه دامنهاى خود را نگه مى دارند جز بر همسرانشان يا آنچه (از كنيزان) در مالكيت آنهاست كه آنان سرزنش نمى شوند و هر كس جز اين را بخواهد، آنان خود تعدى كنندگان هستند».

اولا: اين آيه در سوره مومنون آمده كه مكى است و آيه متعه در سوره نساء آمده كه مدنى مى باشد، پس چگونه ممكن است كه متقدم در نزول، متاخر را نسخ كند؟!

اما درباره ى آنچه گفته اند كه آيه فقط دو نوح ازدواج را معين كرده است: ازدواج و ملك يمين... متعه نيز ازدواج است به شرحى كه بيان كرديم، و نسبت به رواياتى كه متعه را حرام مى كنند، اين روايات صحيح نيستند به جهت آنكه با احاديثى كه قايل به حليت آن هستند معارض مى باشند همچنانكه اخبار تحريم نيز اخبار آحاد هستند و نسخ با اخبار آحاد ثابت نمى شود. از آن گذشته تناقض آشكارى در روايات تحريم وجود دارد زيرا بعضى از آنها مى گويند كه تحريم روز خيبر صادر شده و بعضى ديگر روز فتح و سومى در تبوك و چهارمى در عمره ى قضاء، و پنجمى در حجه الوداع... الخ. و سرانجام اينكه روايات تحريم با روايات اهل بيت نبوت عليهم السلام تعارض دارند، كه اين روايات متواترند و بر مباح بودند متعه تا روز قيامت دلالت مى كنند.

خاتمه

بايد دانست كه در امواج فتنه ها، انسان بسيار نيازمند است كه كشتى نجاتى بيابد تا او را به ساحل امان برساند و حقيقتا چقدر نيازمند است كه به اعتقادى سالم دست يابد كه از خلال آن بتواند در برخورد با واقعيت زندگى امروزه اش با اطمينان بسر برد تا نتيجه در حالى به ديدار خداوند نائل شود كه به عهد خود وفا كرده باشد.

اما مشكل اصلى تعصب كور و تسليم نشدن به حق و سركشى خودپسندانه در برابر آن است كه ميان ما و ميان حق حجابى قرار مى دهد كه هر گاه بخواهيم به آن تمسك بجوييم و آن را جستجو نماييم موفق نشويم. زيرا كه لازم است از آنچه ما بر آن هستيم مطمئن شويم كه مبادا ارث پدر از جد و روش تقليد محور فهم فلسفه زندگى باشد و تحقق بندگى و عبوديت در وجودمان كه هدف خلقت است [آيت (و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون) (سوره ذاريات، آيه: 56)، يعنى، و جن و انس را نيافريديم مگر براى آنكه پرستش كنند مرا.] ممكن نمى شود مگر با گذر از طريقى كه خداوند ما را به آن دستور داده است و ممكن نيست وراثتى كه در قرآن مردود به شمار آمده ضامن درستى چيزى باشد كه به آن عقيده مند باشيم و مسلمانان به فرقه ها و مذاهبى تقسيم شده اند كه هر كدام خود را مجنونى مى دادند كه مدعى وصل به ليلى هستند. (يعنى مدعى رسيدن به حقيقت مى باشند). حقيقت اين است كه ظلمات فراوانند و نور حق يكى است. و اين همان مقصود حديث فرقه ى ناجيه است. بنابراين بايد كه انسان چون مجنونى شود كه در جستجو است تا صواب را انتخاب كند.

امت اسلامى روياروى ستيزه جويى مدنيت شيطانى حاكم بر جهان در همه ى ابعاد است. دشمن براى آن مجالى باقى نگذاشته است مگر اينكه از خلال فرصت و مجال كوشيده تا زهر خود را منتشر سازد. چنانكه در واقعيت زندگيمان بسيارى از مذاهب را مى بابيم كه به لباس دين درآمده و به سوى آن فراخوانده اند، در حالى كه به منافع دشمنان خدمت مى كنند و در دورن خود تيشه هايى براى ويران كردن رسالت آسمان دارند كه برجسته ترين مصداق براى اين مورد، وهابيت مى باشد كه در طول و عرض سرزمين هاى اسلامى پراكنده شده و شرايط اقتصادى كشورهاى در حال توسعه را مورد استفاده قرار مى دهد و تكيه گاهى بر اعتقاد سالم و فكر صحيح يا منطق در گفتگو ندارند بلكه از طريق موسسات و اموالشان در وضعى ظاهر شده كه دين را به شكل توده اى جامد ارائه مى كند كه با حقيقت زندگى ناسازگار است. لذا دوائر استعمارى به آن، اجازه حضور و كار و فعاليت مى دهند در حالى كه همه انواع گمراه سازى را متوجه شيعيان مى نمايند.

عوامل فراوانى وجود دارد كه ميان شخص و حقيقت حايل مى شوند كه در اين صورت بر او واجب است تا از آنها بگذرد و به حقيقت نائل گردد. من اين تلاش را داشتم و انتقال من با عبور از گذرگاه هاى تاريخ بود تا در كنار پيچ هاى خطرناكى كه امت اسلامى بر آنها گذشته و بصورت فرقه ها و دسته ها درآمده است، توقف كنم. تلاش من جز اين نبود كه به حقيقت دست يابم... و تنها خود حقيقت، بدون اين كه توجهى به مشكلات راه داشته باشم براى من اهميت داشت. عده اى پس از آنكه با دليل و برهان دچار شكست شده بودند، سعى كردند تا گاهى مرا به كمونيسم متهم كنند، مكتبى كه جز علماى شيعه به
رهبرى شهيد صدر، كسى نتوانست آن را منهدم سازد. و چگونه ممكن است كه يك شيعى يا يك شيوعى (يعنى كمونيست. م) همراه شود، مگر اينكه حروف بر شنونده درهم شود. گاهى درباره ما مى گويند كه جمهورى خواه هستند، گروهى كه انديشه آن، مرده به دنيا آمده است زيرا كه با هر چيزى، قرآن و سنت و عقل مخالفت نموده و با نگرش يك فرد برخاسته و با رفتن آن فرد از صحنه زندگى، خود نيز به پايان رسيده است.

اما تشيع را من در خيال خود بوجود نياورده ام بلكه من آن را يافتم كه هنگام تولد رسالت متولد شده بود. دشمنان نيز پيش از دوستان به شايستگى اهل بيت عليهم السلام براى قبول امانت آسمان گواهى داده و البته تاريخ در اين مورد براى آنان گواهى داده است، پس گناه من چيست اگر دليل گردنم را بگيرد و به سوى نور ببرد؟ چه كسى دليلى بر خلاف عقيده ما دارد، اگر واقعا حقى غير از مذهب اهل بيت عليهم السلام باشد، فهاتوا برهانكم ان كنتم صادقين دليلتان را بياوريد اگر راست مى گوييد.

گاهى ما را متهم مى كنند كه براى ايجاد فتنه مى كوشيم، بجانم سوگند كه هيچ گاه حق در سير خويش فتنه بر پا نكرده است و چه وقت، كشف باطل، دليلى بر آن بوده است؟ كسانى كه اين تهمت ها را پراكنده مى سازند، خود را تبرئه مى كنند و مى كوشند تا پس از شكست درونى، به پيروزى دست يابند.

هنگامى كه جستجويم را شروع كردم، در دل خود نداشتم كه نتيجه جستجويم را براى ديگران مطرح كنم بلكه آن را تكليفى شرعى و اشتياقى براى كشف حقيقتى به شمار آوردم كه آسمان ها و زمين به واسطه آن بر پا شده اند، اين تشنگى براى سيراب شدن از سرچشمه هاى زلال رسالت است كه جاهليت با پليدى هايش آن را مكدر نساخته و من آن را، به لطف خداوند و سپاس به

/ 37