شيعه و تشيع - با نور فاطمه (سلام الله علیها) هدایت شدم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

با نور فاطمه (سلام الله علیها) هدایت شدم - نسخه متنی

عبدالمنعم حسن سودانی؛ مترجم: سید حسین محفوظی موسوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شيعه و تشيع

و اژه ى شيعه به تنهايى در نزد بسيارى از مردم (اهل تسنن)، بمنزله ى ناسزا، دشنام و گمراهى است...

زيرا اينگونه آنان را ياد داده اند... و اين چنين آنان را در محاصره ى جهل و نادانى قرار داده اند، به آنان توصيه شده كه در مورد شيعيان مطالعه نكنند... و از نوشته هاى آنان چيزى نخوانند. و ما اكنون به روزگار معاويه بازگشته ايم، آن هنگامى كه سب على عليه السلام در بالاى منبرها يك سنت و رويه شده بود. آنان به سبب لعن هر چه بيشتر به ساحت ابوالحسن و اهل بيتش عليهم السلام پاداش بيشترى دريافت مى كردند. اما هرگز، ما به آن دوره بازنگشته ايم، در واقع اين پيكار ايدئولوژيك است كه تا امروز تداوم يافته، لذا همچنان به على عليه السلام ناسزا گفته مى شود. فقط نام آن تغيير كرده و اكنون به شيعه دشنام داده مى شود. اما كار عوام الناس اينست كه فقط دستورات را از «احبار» خويش بگيرند. در حالى كه به خيال خود در پوشش سنت و جماعت قرار گرفته اند!. آيا كسى وجود دارد كه سنت و جماعت را نپذيرد، اما كدام سنت و كدام جماعت؟ آيا مى توان گفت كه اين سنت محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم است يا در واقع سنت كسانى است كه سنت محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم را دگرگون و مبدل نموده اند؟ براى اينكه راه خويش را گم نكنيم، اندكى در شناخت اين عناوين و نام ها توقف مى نماييم. مى پرسيم شيعه يعنى چه، و شيعيان چه كسانى هستند؟... سنت و جماعت كدام است؟... اين مطالعه را به نحو مختصر انجام مى دهيم...

1- تشيع در لغت به معنى مشايعت، پيروى و يارى و موالات [ا ج العروس و لسان العرب ماده شيع.] است در قرآن كريم آمده است:

(و ان من شيعته لابراهيم) [سوره ى صافات، آيه ى 83.] يعنى: (ابراهيم، از شيعيان «پيروان» اوست). و در اصطلاح، مقصود از آنان گروه پيروان و ياران اهل بيت عليهم السلام است. شيعيان كسانى هستند كه در رنج ها و محنت هاى اهل بيت ياور آنان بوده، شيوه ى آنان را برگزيده، و نسبت به آنان وفادار بوده اند. ابن خلدون مى گويد: (شيعه در لغت به معنى يارى و پيروى است و در عرف فقهاء و متكلمان حال و گذشته، به پيروان على و فرزندانش اطلاق مى گردد) [سوره ى صافات، آيه ى 83.] بايد دانست كه نظريات مختلفى درباره ى آغاز پيدايش تشيع وجود دارد. عده اى برآنند كه شيعيان پس از رحلت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم بوجود آمدند. از جمله معتقدان به اين نظريه، ابن خلدون است كه در تاريخ خويش مى نويسد: (شيعه، هنگامى كه پيامبر رحلت نمود، بوجود آمد، در آن هنگام، اهل بيت خود را شايسته ترين افراد براى خلافت مى ديدند، و خلافت را مختص مردان خويش مى دانستند، و نه افراد ديگر از قريش، و از آنجا كه گروهى از صحابه كه پيرو على بودند، خلافت را حق او مى دانستند، لذا هنگامى كه خلافت از وى به سوى ديگرى تغيير جهت داد، نارضايتى خويش را نسبت به آن اظهار نمودند [مأخذ پيشين، ج 3، ص 364.] از جمله ى پيروان اين نظريه يعقوبى است كه در تاريخش اظهار مى دارد: گروهى كه از بيعت با ابوبكر سرباز زدند، هسته ى نخست تشيع مى باشند كه از مشهورترين آنان سلمان فارسى، ابوذر غفارى، مقداد بن
اسود، و عباس بن عبدالمطلب بودند [ا ريخ يعقوبى، ج 2، ص 124.]

عده اى ديگر عقيده دارند كه تشيع در ايام خليفه سوم، عثمان بوجود آمد، و برخى مى گويند كه در ايام خلافت حضرت على عليه السلام شكل گرفت. و نظريه ديگرى ظهور تشيع را پس از واقعه كربلا مى داند.

همه ى اين نظريات اگر با دقت و پژوهش در كتاب هاى تاريخ، حديث و تفسير بگرديم قابل اثبات نيستند. شايد درست ترين نظريه را آن قولى بدانيم كه مى گويد: تشيع با رحلت رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم آغاز گرديد. اما در برابر اين نظريه، پرسشى مطرح مى گردد كه چگونه ممكن است اين فكر در ظرف كمتر از يك هفته متبلور گردد؟ مگر اينكه بپذيريم شيعه پيش از آن وجود داشته، ولى در آن زمان عيان گشته است.

اما شيعيان و برخى از پژوهشگران مذاهب ديگر، اعتقاد دارند كه تشيع همزمان با پديد آمدن رسالت و پيامبرى در روزگار حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم بوجود آمده است. و خود پيامبر، آن را با گفته هاى خويش در دل ها جاى مى داد، و به مردم جايگاه و مقام على عليه السلام را يادآور مى گرديد.

لذا از مواردى كه علاوه بر شيعه، افراد معتبرى از اهل سنت آن را روايت نموده اند. كلمه ى شيعه، از زبان حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله و سلم است كه نمونه هايى از آن بدين شرح است:

1- ابن عساكر در الدر المنثور سيوطى، در ج 8، ص 598، به سند خود از قول جابر بن عبداللَّه روايت كرده كه ما نزد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم بوديم، كه على عليه السلام وارد شد. سپس پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: (سوگند به آنكه جان من در دست اوست، على و شيعيان رستگاران روز قيامت مى باشند). در اين هنگام اين آيه ى شريفه نازل
گرديد كه فرمود: (ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البريه) يعنى: (كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، آنان بهترين مردم مى باشند).

2- ابن حجر در الصواعق المحرقه، ص 161، باب (11) فصل اول، آيه ى يازدهم: از ابن عباس، نقل مى نمايد: هنگامى كه خداوند متعال آيه ى: (ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البريه) را نازل نمود، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم به على عليه السلام روى كرد و فرمود: (آنان، تو و شيعيانت هستيد كه در روز قيامت خرسند و راضى مى آييد و اما دشمنانت، خشمگين و خوار شده مى آيند).

3- قندوزى حنفى در ينابيع الموده، ج 2، ص 248، از ام سلمه رضى اللَّه عنها، نقل نمود كه: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: (على و شيعيان، رستگاران روز قيامت هستند).

از منابع ديگرى كه اين روايت را در تفسير آيه: (ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات)، ذكر نموده اند مى توان اين منابع را برشمرد:

الف- تفسير طبرى، ج 30، ص 171

ب- روح المعانى آلوسى، ج 30، ص 207

ج- كفايه گنجى شافعى، ص 244 الى 246 و منابع ديگر، كه (جهت اطاله ى كلام از ذكر آنها خوددارى مى نمايم) [جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.]

در اين باره شواهد تاريخى بسيارى نيز وجود دارد، چنانكه در كليه ى وقايعى كه على عليه السلام يا حسن و حسين عليهماالسلام در آنها شركت داشته اند، به يارانشان عنوان شيعه داده اند.

اكنون، شيعيان، كسانى هستند كه در ولايت اهل بيت عليهم السلام مى باشند، و احكام دينى در اصول و فروع را از آنان مى گيرند. بدين اعتبار كه آنان حاملان سنت و ادامه دهندگان طبيعى راه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم مى باشند، و بدين ترتيب آنان هستند كه سنت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم را پيروى نموده، و ملتزم به تمسك به ائمه ى اهل بيت عليهم السلام گرديده اند، به آن نحو كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم به آنان دستور داده است. اما اختلافى كه ميان شيعيان و اهل سنت وجود دارد، اختلافى صرفا در نام و عنوان نيست. بلكه مسأله ى به مسلك هر يك از آن دو برمى گردد، و اينكه واقعا كداميك از آنان رسالت آسمانى را بر عهده گرفته است.

لكن براى كسب اطلاعات در مورد اهل سنت و جماعت بايد گفت: سنت در لغت به معنى راه و روش است و در اصطلاح به معنى هر چيزى مى باشد كه از رسول اللَّه صادر شده باشد، كه در برگيرنده قول، فعل و يا تقرير مى باشد.

سنيان مذهب خويش را «اهل سنت و جماعت» مى نامند، و مقصودشان اين است كه آنان صاحب روش پسنديده و درست مى باشند. اين نام در اين اواخر بر آنان نهاده شد. و اين عنوان تعبيرى از روش اهل سقيفه در برابر مخالفان آنان، يعنى على و شيعيانش است. از نحوه ى نام گذارى روشن است كه منظورشان اينست كه شيعيان مخالف با سنت شريفه مى باشند. ولكن پس از اين خواهيم ديد كه واقعا چه كسى پيرو سنت محمد مصطفى صلى اللَّه عليه و آله و سلم بوده و چه كسى از راه او منحرف گرديده و تبديل و دگرگونى در آن را روا دانسته است.

تشيع و ايرانيان

عليرغم آنكه تشيع، عمق اسلام و جوهره آن مى باشد، باز هم بعضى از مزدوران را مى بينيم كه مى كوشند تا تشيع را به ايران ارتباط دهند به نحوى كه ضمن آن، اين مطلب را مى رساند كه چيزى تازه بوجود آمده در كالبد اسلامى
مى باشد كه با فرهنگ مردم ايران قبل از اسللام آميخته شده است... اينان فراموش كرده اند كه تشيع پيش از ورود اسلام به ايران وجود داشته است، آنگونه كه قبلا بيان كرديم كه تولد تشيع همراه با طلوع فجر رسالت محمدى صلى اللَّه عليه و آله و سلم بوده و از عراق و لبنان و ديگر مناطق كشورهاى عربى به ايران وارد گرديد و در آنجا افرادى را يافت كه امانت را بر عهده گرفتند آنگونه كه سلمان فارسى (رض) بوده است. و براى اينكه فايده عموميت يابد، براى برادران سنى خود يادآور مى شويم كه اغلب علماى آنان از ايران بوده اند از آن جمله بخارى و ترمذى و نسائى و ابن ماجه و رازى و قاضى بيضاوى و ديگر بزرگان اهل سنت و جماعت. اينك همه مدعى تمسك به سنت حضرت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مى باشند و حد فاصل آن است كه هر دو گروه را در ميزان قرار دهيم و ببينيم.

سايه تشيع در سودان

پس از آنكه از غفلت بيدار شدم و نور حقيقت، كشف واقعيت را آغاز نمود، به اجتماع خود در سودان توجه كردم كه سادگى و فطرت و اخلاق دينى وجه تمايز آن است. ديدم كه پس از استبصار چيزهاى ديگرى براى من شروع به آشكار شدن نمودند و آن اينكه سابقه فرهنگى كه ملت سودان شيوه رفتار و روش تفكرش را بر آن بنا نهاده، بدون هيچ شكى، سابقه اى شيعى بوده است. اين امر را در هر مسأله اى از مسائل زندگى عمومى در سطح جامعه سودانى ملاحظه كردم و بيشتر عقايد آنان نيز فرياد مى كشد كه تشيع ريشه هايى عميق در سودان دارد و من بياد دارم كه يكى از برادران به من گفته بود كه تصوف ثمره ى تشيع است يا اينكه آنها دو فرع از يك اصل مى باشند بلكه صوفيها همان شيعيان هستند در جامه اى سنى. به او گفتم: در آن صورت، سودان يك كشور شيعى است كه موج
آن را به انحراف كشانده است. و با آگاهى من بر تاريخ، اشاره هايى را يافتم كه اين حقيقت را بيان مى كند و عقيده دارم كه دولت فاطمى كه در مصر برپا شد، در اين خصوص تأثير داشته است زيرا كه حوضه نيل كه مصر را با سودان مرتبط مى سازد، يكى از عوامل مساعد براى انتقال تشيع به سودان در عهد دولت فاطمى بوده كه دولتى شيعى بوده است. و دوستى اهل بيت عليهم السلام و آنچه از معتقدان به آن مربوط مى شود به صورتى مجمل از پايه هاى ثابت فكرى مشترك ميان مصر و سودان است و زيارتگاه هاى اهل بيت عليهم السلام در مصر و براه افتادن كاروان ها از سودان براى زيارت آنها، شاهدى بر اين امر مى باشد تا آنجا كه يكى از مشايخ سودان كه محمود البرعى ناميده مى شود و قصايد فراوانى در مدح اهل بيت عليهم السلام دارد، در يكى از قصايد خود، گفته است: «مصر، كه به آل اللَّه، ايمان دارد» و مقصود وى آن بوده است كه مصر، به اهل بيت عليهم السلام ايمان دارد.

هيچ كس منكر عمق محبت به اهل بيت در مصر و سودان نيست و من نمى توانم همه آن مظاهر داراى ريشه هاى شيعى را به شمار آورم ولى آنچه را از آثار ديديم دلالت بر اين دارد كه روزى شيعيان به سودان منتقل شدند و محبت اهل بيت عليهم السلام را در جان نسلها جاى دادند بدون اينكه عمق عقيده خود را آشكار سازند و شايد اين به علت بيم و هراس بوده پس از آنكه شيعيان در طول تاريخ تلخكامى هاى فراوانى را متحمل شده بودند.

آنچه از كتب تاريخى بدست مى آوريم آن است كه اعتماد دولت فاطمى ها در سپاهيانش به سودانى ها بوده و محافظان خاص خلفا، از آنان بوده اند. ابن كثير در تاريخ خود در شرح آنچه صلاح الدين ايوبى با ياران فاطمى ها انجام داد مى گويد كه مؤتمن الخلافه از سودانيها بود و تلاش كرد كه صلاح الدين ايوبى را پيش از مسلط شدنش بر همه سرزمين ها و نابود ساختن اموال و نسل ها، از بين ببرد ولى صلاح الدين از نقشه وى آگاه شد و منتظر فرصتى براى دست يابى به مؤتمن الخلافه كه جوهر نام داشت، بوده تا اينكه او را به قتل رساند. ابن اثير سپس مى گويد: سودانى هاى مقيم به خاطر قتل موتمن الخلافه به خشم آمدند و به تجمع و فراهم ساختن نيرو پرداختند و تعداد آنان به بيش از پنجاه هزار نفر رسيد كه تصميم به جنگ با لشكريان (صلاح الدين) گرفتند.

جنگ شروع شد «و از دو طرف عده زيادى كشته شدند پس صلاح الدين عده اى را به محله آنان كه المنصوره نام داشت فرستاد و آنجا را با اموال و فرزندان و خانواده هايشان به آتش كشيد و هنگامى كه اين خبر به آنان رسيد، پاى به فرار نهادند كه شمشيرها به تعقيب آنان پرداخته، راهها را بر آنها بستند... (تا آنجا كه مى گويد) پس همه آنان را از دم شمشير گذراند و فقط عده اندكى باقى مانده كه آواره شدند» [كامل ابن اثير، ج 11، ص 346- 347.]

بدين ترتيب، سودانى ها جايگاهى در زمان فاطميون داشتند و آنچه برايشان اتفاق افتاد تنها به خاطر اين بوده است كه آنان هدف دولت فاطمى را دنبال مى كردند كه فراخوانى به سوى اهل بيت عليهم السلام بوده است و مقاومت در برابر صلاح الدين ايوبى مخالف شيعيان، بزرگترين دليل بر اين امر است «و قيام بر ضد صلاح الدين ايوبى از سوى سپاه فاطمى بوده كه بيشتر افراد آن از سودانيان بوده اند». [الدوله الفاطميه فى مصر، دكتر جمال الدين، ص 132.]

به نظر من، شدت عمل صلاح الدين و دشمنيش با شيعيان [دكتر محمد جمال الدين سرور در كتاب خود الدوله الفاطميه فى مصر ص 135 مى گويد: هنگامى كه صلاح الدين يقين حاصل كرد كه دولتش مستقر شده است، توجه خود را معطوف به نابودى مذهب شيعه در مصر نمود. سپس در سال 566 مدرسه اى براى تدريس مذهب شافعى و مدرسه ديگرى براى تدريس مذهب مالكى تأسيس نمود و قضات شيعه را معزول ساخت...» همين سخن را ابن اثير در تاريخ خود ج 11 ص 366 آورده است. صلاح الدين ايوبى سفاكى ها و خونريزى ها و هتك حرمت هاى فراوان نسبت به شيعيان اهل بيت عليهم السلام روا داشته است. شيخ محمد جواد مغنيه در كتاب خود الشيعه و الحاكمون درباره صلاح الدين مى گويد: اما سياستش با خاندان حاكم «فاطميون» سياست سركوب و پستى و دون همتى در بدترين صورت هاى آن بود زيرا كه همه بازماندگان امراى دولت را دستگير نموده يارانش را در همان شب در خانه هايشان جاى داد و باقيماندگان علوى در مصر را به زندان افكند و ميان مردان و زنان جدائى انداخت تا زاد و ولد ننمايند و بار ديگر روز شهادت حضرت حسين (عاشورا) را به عنوان روز عيد قرار داد به روش بنى اميه و حجاج. ص 192.] نقشى در
پنهان شدن مظاهر اعلام شده شيعى داشته و آنگونه كه گفتم، شكى نيست كه جهت گيرى در سودان، شيعى بوده ولى به مرور زمان و آمد و رفت بازرگانان عرب با گرايش هاى مختلفشان، و ترس از انتقام ايوبى، همه آنها تأثيرى در تغيير نسل هاى بعدى داشته اند.

شناخت ارتباط سودانى ها با اهل بيت عليهم السلام در مظاهر بسيارى متجلى است، از جمله كه تعدادى از آنها را مى شمريم. [علاقمندان مى توانند از بخشهايى از تحقيقات نويسنده سودانى الطيب احمد حسن، و مجله اهل البيت عليهم السلام، شماره نخست، بيروت، تحت عنوان اهل بيت، ميراث مسلمين در سودان آگاهى بيشترى برگيرند.]

وفادارى دينى و سياسى:

بخش عظيمى از ملت سودان به طوايف صوفيه مرتبط مى شوند كه كارهاى سياسى و دينى را رهبرى مى كنند و زعماى آنها غالبا منتسب به حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله و سلم هستند و رابطه عاطفى اين بخش گسترده با اين طريقت ها، بر اساس انتساب آنان به اهل بيت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مى باشد، و هيچ فرقه صوفى در سودان يافت نمى شود كه منتسبين به آن، اهل بيت عليهم السلام را نشناسند، بلكه دوستى و احترام

فراوانى نسبت به آنان در دل خود دارند و به عنوان دليل بر آن، به بخشى از آنچه در كتاب هاى الشريف يوسف الهندى مؤسس طريق هنديه به عنوان نمونه زنده اى بر آنچه بيان داشتيم، اشاره مى نماييم: «پروردگارا، تو را سپاس مى گوييم با همه سپاس هاى والايت و از تو مسئلت مى نماييم به ذات و صفاتت و كتابهاى قديمى واديان، كه دروز و سلام فرستى بر محمد و آلش و يارانش در هر چشم بهمزدنى و بر پدران و همسران و فرزندان و برادران درستكارشان، و بر پيشواى امامان على و سيده ى ما فاطمه كه از آن دو ذريه را برگزيدى، و بر دو فرزندشان، سروران جوانان اهل بهشت و دو گل خوشبوى پيامبر اين امت، حسنين، و بر ائمه ما على زين العابدين و محمد باقر علوم دينى و جعفر صادق و موسى كاظم رهبران انس و جان و على رضا و محمدجواد، راهنمايان هدايت كننده هدايت شده و على هادى و حسن عسكرى خالص وارثان اسرار نبوت و قرآن و امام ما مهدى صاحب بشارت فاطمى كه پس از او خيرى در معيشت و زندگى براى اهل ايمان نباشد» (نقل از مولد كبير ص 72، از الشريف يوسف الهندى)، مولف به ذكر اهل بيت عليهم السلام در آثار منشور خود اكتفا ننموده بلكه در مجموعه اى از قصايد خود نيز آنان را ياد كرده است كه از قصايد وى قصيده اى را مى آوريم كه در آن آمده است:



  • الحسنين و الامام و الزهراء فى القتام الحسنين و الامام و الزهراء فى القتام


  • زين العابدين تمام القادات الهمام زين العابدين تمام القادات الهمام




  • حسنين و امام و زهراى درخشنده در ظلمت حسنين و امام و زهراى درخشنده در ظلمت


  • زين العابدين سرآمد فرماندهان بزرگ زين العابدين سرآمد فرماندهان بزرگ




  • الكاظم للكلام و الراضى بالقسام الكاظم للكلام و الراضى بالقسام


  • الهادى للانام و الباقر للظلام الهادى للانام و الباقر للظلام




  • كاظم در سخن و راضى به قسمتها كاظم در سخن و راضى به قسمتها


  • هادى مردم و شكافنده تاريكيها هادى مردم و شكافنده تاريكيها




  • آل البيت يا غلام اصل الدين و النظام آل البيت يا غلام اصل الدين و النظام


  • فى المبدأ والحتام بهم نيل المرام فى المبدأ والحتام بهم نيل المرام




  • اى جوان، اهل بيت اصل دين و نظام هستند اى جوان، اهل بيت اصل دين و نظام هستند


  • در آغاز و پايان، آرزوها به ايشان حاصل مى شود در آغاز و پايان، آرزوها به ايشان حاصل مى شود


و در قصيده ى ديگرى مى گويد:



  • سفن النجاه للملأ بشهاده النص الاتم سفن النجاه للملأ بشهاده النص الاتم


  • هم النهى هم البهى هم التقى اهل الشيم هم النهى هم البهى هم التقى اهل الشيم




  • كشتى هاى نجات امت به شهادت نص كامل كشتى هاى نجات امت به شهادت نص كامل


  • آنان دانايان و بزرگان و پرهيزگاران و نيكو سيرتانند آنان دانايان و بزرگان و پرهيزگاران و نيكو سيرتانند




  • هم الشفاعه فى غد هم السقايه فى الملم هم الشفاعه فى غد هم السقايه فى الملم


  • هم الهدايه حاضره و النور و القصد الاعم هم الهدايه حاضره و النور و القصد الاعم




  • شفاعت فردايند و ساقيان هنگام سختى شفاعت فردايند و ساقيان هنگام سختى


  • هدايت حال و نور و هدف كامل هدايت حال و نور و هدف كامل




  • الطاهرون من سوء ارجاس اللمم الطاهرون من سوء ارجاس اللمم


  • پاكان از زشتى پليديهاى نزديك شدن به گناه پاكان از زشتى پليديهاى نزديك شدن به گناه


و بيت اخير دليل بر اعتقاد شاعر به عصمت اهل بيت عليهم السلام از گناهان كوچك است علاوه بر گناهان و كبائر.

بسيارى از شاعران صوفى ديگر نيز وجود دارند كه در مدح اهل بيت عليهم السلام تخصص يافته اند و اين يكى از آنهاست كه البرعى نام دارد و در سودان معروف است كه مى گويد:



  • هم اهل البيت الواضح سرهم هم اهل البيت الواضح سرهم


  • زرهم بمحبه لتنال من برهم زرهم بمحبه لتنال من برهم




  • همراه اهل بيت كه رازشان آشكار است همراه اهل بيت كه رازشان آشكار است


  • آنان را زيارت كن تا از عطاى آنها بهره يابى آنان را زيارت كن تا از عطاى آنها بهره يابى




  • سيدى الحسين الناثر درهم سيدى الحسين الناثر درهم


  • و على زين العابدين حبرهم و على زين العابدين حبرهم




  • سرور من حسين كه جواهراتشان را تقسيم مى كند سرور من حسين كه جواهراتشان را تقسيم مى كند


  • و على زين العابدين عالم آنان و على زين العابدين عالم آنان




  • جعفرنا الصادق مع موسى صدرهم جعفرنا الصادق مع موسى صدرهم


  • استاذنا الباقر فى العلم بحرهم استاذنا الباقر فى العلم بحرهم




  • جعفر صادق ما همراه موسى كه صدر آنان است جعفر صادق ما همراه موسى كه صدر آنان است


  • استاد ما باقر كه در علم درياى ايشان باشد استاد ما باقر كه در علم درياى ايشان باشد




  • فى البر و بحرهم للَّه درهم فى البر و بحرهم للَّه درهم


  • در خشكى و دريا، خداوند خيرشان را فراوان سازد در خشكى و دريا، خداوند خيرشان را فراوان سازد


بعضى نام هاى منتشر در سودان:

اهل بيت را القاب خاصى است كه پيش از آنان شناخته شده نبودند و ارتباط محكمى به آنان دارد و دوستداران و پيروانشان نسل در نسل آن نامها را منتقل ساخته، نام هاى متداولى گرديدند و آنها عبارتند از: مرتضى (على)، زهرا و بتول (فاطمه) حسن، حسين، زين العابدين (سجاد)، باقر، صادق، كاظم، رضا، هادى و مهدى. اين نام ها را بطور گسترده قابل توجهى در سودان مى بينيم و شايد انتشار نام مهدى، نسبتى با محمد احمد المهدى داشته باشد كه بر ضد تركها قيام كرد و آنان را از سودان راند و حكومتى اسلامى تأسيس كرد

باعتبار اينكه وى مهدى منتظر باشد، و سبب انتشار اين نام هر چه باشد، ريشه آن، اعتقاد به ولايت اهل بيت عليهم السلام باقى مى ماند و همه اين نامهاى ياد شده را در سودان بيش از ديگر كشورهاى عربى مى بينيم كه اين، دليل بر عمق محبت سودانى ها به اهل بيت نبوت عليهم السلام مى باشد:

قبايلى كه خود را منتسب به اهل بيت مى كنند:

همچنانكه قبايل بسيارى هستند كه مدعى انتساب به اهل بيت عليهم السلام مى باشند و ما كارى به صحت ادعايشان نداريم بلكه اين مطلب را به عنوان دليلى بر درستى گفتارمان درباره عمق شناخت و محبت مردم به اهل بيت عليهم السلام مى آوريم و از جمله اين قبايلند: قبيله عبدلاب كه نسبشان را منتهى به امام محمد تقى فرزند امام على الرضا مى دانند و قبيله ركابيه كه نسبش آنگونه كه خود مى گويند، به امام موسى بن جعفر كاظم مى رسد و نيز قبيله جعافره كه منسوب به امام جعفر صادق عليه السلام است... و قبايل ديگر.

فرهنگ مردمى:

هر گاه كسى از سودانى ها بخواهد ميزان مظلوميت خود را نشان دهد و فراوانى ستمى را كه بر روى رفته است بيان كند، مى گويد: «انا مظلوم ظلم الحسن و الحسين» به من همانند حسن و حسين ستم رسيده است. و شايد بعضى ها با وجود تكرار اين گفتار، ندانند كه چه كسى به حضرت حسن ظلم نمود و چه كسى بر حضرت حسين، ستم راند؟ و چگونه به آنان ستم روا داشته شد، بلكه وى جزئى از ميراث فرهنگى مردمى در سودان را تكرار مى كند و از جهتى ديگر تقريبا در ميان ما كسى نيست كه در خردسالى از والدين يا پدر بزرگ و مادر بزرگ خود چيزى در مورد شمشير على كرار و شجاعت حيدر كرار نشنيده باشد و شعر مديحه هاى سودانى سرشار از اين معانى مى باشد.

/ 37