و ضو واجب است، و با ناقص بودن بى جهت آن، نماز باطل مى شود اين چيزى است كه مسلمين بر آن اتفاق دارند ولى در كيفيت آن، اختلاف وجود دارد و اين امرى است كه بدون شك نماز همگان بر آن متوقف است، و شيعيان به پيروى از ائمه خود به صحت وضويى كه به آن عقيده دارند، معتقد هستند و اينكه وضوى غير آنان كامل نيست و نماز با آن صحيح نمى باشد، و براى اين امر دلايلى از قرآن و سنت دارند. عليرغم اينكه اين مسائلى كه بيان كردم فرعى و تابع اصل مى باشند، بعضى از نويسندگان و مزدوران و مزدبگيران سعى داشته اند تا مردم را به مباحث فرعى وارد كنند و آنان را از توجه به اختلاف در سرچشمه كه به اختلاف در طعم و مزه آب منجر مى شود غافل نمايند. به همين جهت است كه علماى شيعه از كوشش براى اثبات فروع دينشان از كتاب هاى عامه دريغ نكرده اند، كه قوت دليل در اين امر پنهان است. ميان مكتب اهل سنت و جماعت، و اهل بيت در مورد حكم پاها در وضو علاوه بر چگونگى شستن دست ها اختلاف وجود دارد. در خصوص مورد اخير، شيعيان روايت مى كنند كه شستن دست ها از دو آرنج شروع مى شود و به انتهاى انگشتان پايان مى يابد و جايز نيست كه از انتهاى انگشتان شروع شود و به آرنج ها پايان يابد، و اگر وضو گيرنده چنين كند، وضويش باطل مى گردد و اين امر از ملاحظه عملى وضو گرفتن حضرت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله گرفته شده، كه ائمه عليهم السلام در آنچه از آنان رسيده است، آن را بيان كرده اند: - از امام باقر عليه السلام درباره وضوى رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله پرسيده شد، پس دستور داد تا طشت يا ظرفى كه در آن آب بود، بياورند پس دو كف دست خود را شست و سپس كف دست راست خود را در ظرف فروبرد و با آن صورتش را شست و از كف دست چپ خود نيز براى شستن صورت استفاده كرد، سپس كف دست چپ خود را در آب فروبرد و با آن آب برداشت و دست راست خود را از آرنج تا كف دست شست و آب را به سوى آرنج ها برنمى گرداند، سپس كف دست راست خود را در آب فروبرد و با آن آب برداشت و آن را بر دست چپ خود از آرنج تا كف دست ريخت و آب را به آرنج خود بازنمى گرداند، همانگونه كه در مورد دست راست خود عمل كرده بود، سپس سر خود و پاهايش را تا دو قوزك پا با آنچه بر دو كف دستش باقى مانده، مسح كشيد و بار ديگر آب برنداشت [ سائل الشيعه ج 1/ 392 حديث 11.] ما ضمن آيه وضو مى توانيم چگونگى آن را متوجه شويم و سپس ببينيم كه حكم پاها چيست و ادله هر دو گروه را مى آوريم. خداى تعالى مى فرمايد: (يا ايها الذين آمنوا اذ قمتم الى الصلاه فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق وامسحوا برؤوسكم و ارجلكم الى الكعبين) [سوره مائده، آيه: 6.] يعنى: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد هر گاه براى نماز برخاستيد، پس صورت ها و دست هايتان را تا آرنج ها بشوييد و سرها و پاهايتان را تا دو قوزك پاها، مسح بكشيد». ممكن است گفته شود كه دلالت آيه در بيان چگونگى وضو، و وجوب شستن دست ها از ابتداى انگشت ها و پايان دادن آن به آرنج ها صريح است، و لى با اندكى دقت مى گوييم كه دست مشترك است ميان انگشتان تا ساعد و تا آرنج و تا شانه پس اگر گفته شود دست هايتان را بشوييد، مجمل و مبهم و نيازمند به تفسير كننده اى خواهد بود تا حد شستن را تعيين كند و لذا تا آرنج گفته شد و (الى) در اينجا، براى بيان مرز شستن است نه براى كيفيت آن و آيه ناظر است به آنچه عرفا فهميده مى شود، زيرا اگر به كسى گفته شود كه اين خانه را بشوى يا آن را تا سقف، رنگ آميزى كن، آيا از پايين به بالا شروع مى كند يا از سوى عكس آن آغاز مى نمايد؟ و شايد فتاوى ائمه اربعه به جواز و نه به وجوب در شروع از انگشتان، اين معنى را موكد سازد زيرا اگر (الى) براى بيان چگونگى شستن آمده باشد، بر ائمه اربعه واجب مى شد تا به وجوب آن فتوا بدهند. و لفظ (الى) گاهى بمعنى «مع» يعنى همراه، به كار مى رود، مانند گفته خداى تعالى: (و لا تأكلوا اموالهم الى اموالكم) [سوره نساء، آيه: 2.] يعنى: «و اموالشان را همراه اموالتان نخوريد». و شيعيان، علاوه بر نص، از كسانى پيروى كرده اند كه به قرآن آگاه تر از ديگران هستند.
حكم پاها:
اما حكم پاها، از مساله چگونگى شستن دست ها و ضمن خود آيه، واضح تر است و آن وجوب مسح كشيدن است، و عقيده به شستن نيز معنى ندارد كه مخالف آيه كريمه مى باشد به اضافه آنچه در سيره عملى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله بوده است، كه بيان آن بدين شرح مى باشد: در قول خداى تعالى: (و ارجلكم) دو قرائت مشهور وارد شده است: قرائت اول: (و ارجلكم) به جر مى باشد و آن قرائت ابن كثير و حمزه و ابى عمرو و عاصم (در روايت ابوبكر از او) است بشرحى كه رازى در تفسير خود [تفسير رازى ج 11 ص 161.] بيان داشته و بنابراين قرائت، ارجل (يعنى پاها) معطوف بر رووس (يعنى سرها) مى باشد پس، مسح آنها واجب است همان گونه كه در مورد سرها وجود دارد، رازى مى گويد: مردم در مسح كشيدن بر پاها و شستن آنها اختلاف نموده اند كه قفال در تفسير خود از ابن عباس و انس بن مالك و عكرمه و شعبى و ابوجعفر محمد بن على باقر، نقل نموده است كه: واجب در آنها مسح كشيدن است و حسن بصرى و محمد بن جرير طبرى گفته اند كه: مكلف ميان مسح كشيدن و شستن، مخير مى باشد. اما قرائت دوم: كه قرائت «و ارجلكم» به نصب باشد و آن قرائت نافع و ابن عامر و عاصم در روايت حفص از او مى باشد، بشرحى كه رازى آورده و بنابراين قرائت نيز، حكم پاها، مسح كشيدن است زيرا كه معطوف رؤوس است كه محلا منصوب و لفظا مجرور مى باشد زيرا كه قول خداى تعالى: (برؤوسكم) دو حالت دارد: - نصب محلى زيرا كه مفعول به است. - جر لفظى زيرا كه مسبوق به حرف جر است. پس، ارجل (يعنى پاها) معطوف بر رووس (يعنى سرها) بوده، در آن، دو حالت جايز است: - نصب، عطف به محل. - جر عطف به لفظ. و عطف بر محل در زبان عرب وارد است و گفته مى شود «ليس فلان بعالم و لا عاملا» به نصب، عطف بر محل عالم. - همچنان كه عطف ارجل بر وجوه و ايدى (در آيه. م) صحيح نيست، زيرا عطف بر ابعد (دورتر) با وجود امكان عطف بر اقرب (نزديكتر) جايز نيست و همچنين به جهت وجود فاصل اجنبى زيرا صحيح نيست كه گفته شود: «ضربت زيدا و مررت ببكر و خالدا» با عطف خالد بر زيد، به جهت وجود فاصل كه «مررت ببكر» باشد. همچنين، در آيه وضو عطف (ارجلكم) بر (وجوهكم و ايديكم) صحيح نيست به جهت امكان عطف بر اقرب يعنى (رووسكم) و به سبب وجود فاضل اجنبى يعنى جمله: (و امسحوا برووسكم). - رواياتى از منابع اهل سنت كه وجوب مسح كشيدن و نه شستن را آشكار مى سازد: 1- در مسند امام احمد از على است كه گفت: «من كف پاها را براى مسح كشيدن مناسبتر از پشت آنها مى ديدم تا اينكه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله را ديدم كه پشت پاها را مسح مى كرد» [مسند احمد بن حنبل ج 1/ ص 153 حديث 739.] 2- حاكم در مستدرك به سند خود از رفاعه بن رافع از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده است كه فرمود: «نماز هيچ كس كامل نمى شود مگر اينكه وضو بگيرد آن گونه كه خداوند عزوجل وى را فرمان داده است، صورتش را بشويد و دست هايش را تا دو آرنج و مسح كند سر و پاهايش را تا دو قوزك پا» [مستدرك ج 1/ 242.] حاكم گفته است كه اين حديث صحيح مى باشد بشرط شيخين و آن را با پنج سند صحيح آورده است. 3- امام احمد به سند خود از ابى مال اشعرى روايت كرده كه وى به گروهى گفته است: «كه با شما نماز مى خوانم به نماز رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله: و هنگامى كه جمع شدند گفت: آيا در ميان شما كسى از ديگران وجود دارد گفتند: مگر خواهرزاده ما. گفت: خواهرزاده قوم از آنها مى باشد سپس ظرف آبى خواست و وضو گرفت و مضمضه كرد و استنشاق نمود و صورتش را سه بار شست و دو ذراع خود (از آرنج تا انگشتان. م) را شست و بر سر و دو پاى خود مسح كشيد و سپس با آنها نماز خواند» [مسند احمد بن حنبل ج 6 ص 468 حديث 22391.] 4- ابن ماجه در سنن خود گفتار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را آورده است كه فرمود: «نماز كسى كامل نمى شود مگر اينكه آن طور كه خداى تعالى به وى فرمان داده است وضو بگيرد، صورت و دست هايش را تا آرنج بشويد و بر سر و دو پايش تا دو قوزك، مسح بكشد» [سنن ابن ماجه ج 1/ ص 156 حديث 460.] 5- و نيز از ربيع نقل كرده است كه گفت: ابن عباس در مورد اين حديث نزد من آمد مقصود حديث او بود كه در آن گفته است پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله وضو گرفت و دو پاى خود را شست، پس ابن عباس گفت: «مردم جز شستن را نمى پذيرند و من در كتاب خدا به جز مسح كشيدن نمى يابم» [سنن ابن ماجه ج 1/ ص 156 حديث 458.] اين است حكم پاها در وضو، كه مسح كشيدن مى باشد و ابن عباس به كسانى كه قايل به شستن بودند گفت: آيا در قرآن تدبر نمى كنيد كه خداى تعالى شستن را به مسح كشيدن تبديل نموده و مسح كشيدن را در آيه تيمم ساقط نموده است، چرا نمى فهميد؟! خداى تعالى در همان آيه وضو از سوره مائده چنين مى فرمايد: (و ان كنتم جنبا فاطهروا و ان كنتم مرضى او على سفر او جاء احد منكم من الغائط او لامستم النساء فلم تجدوا ماء فتيمموا صعيدا طيبا فامسحوا بوجوهكم و ايديكم منه) [سوره مائده، آيه: 6.] يعنى: «هر گاه جنب بوديد، پس طهارت گيريد و اگر بيمار يا در مسافرت بوديد يا كسى از شما جنب شود يا با زنان آميزش نموديد و آب نيافتيد، پس تيمم نماييد خاك پاكى را و از آن بر صورت ها و دست هايتان مسح بكشيد»، در اين مورد كمى تامل نماييد...
جمع ميان دو نماز:
عبارت است از جمع ميان دو نماز ظهر و عصر كه نزد فقهاء ظهرين ناميده مى شود، و مغرب و عشاء كه عشائين ناميده مى شوند علاوه بر نماز صبح. و دلايل بر آن فراوان و متواتر هستند از قرآن كريم و از طريق هر دو مكتب فقهى. خداى تعالى مى فرمايد: (اقم الصلوه لدلوك الشمس الى غسق الليل و قرآن الفجر ان قرآن الفجر كان مشهودا) [سوره اسراء، آيه: 78.] يعنى: «نماز را بپاى دار در وقت زوال آفتاب تا تاريكى شب و خواندن صبح كه خواندن صبح مورد حضور و مشاهده است». - دلوك معنايش زوال «آفتاب» است. - غسق، در آن دو قول است. الف- آغاز تاريكى شب. ب- شدت تاريكى در نيمه شب. - قرآن الفجر: نماز فجر است. و بنا به تفسير غسق به اول شب، نص، سه وقت براى نماز تعيين كرده است: و قت اول: زوال است كه آغاز وقت ظهر و عصر هر دو مى باشد. و قت دوم: آغاز شب است كه ابتداى وقت مغرب و عشاء با هم مى باشد. و قت سوم: فجر، كه وقت خاص صبح مى باشد. و بنابر تفسير غسق به نيمه شب، نص دال بر جايز بودن جمع است، پس وقت فرايض چهار تا مى شود: ظهر و عصر و مغرب و عشا، كه از زوال تا نيمه شب ممتد است، پس ظهر و عصر در وقت مشتركند، از زوال تا مغرب، جز اينكه ظهر پيش از عصر مى باشد، و مغرب و عشاء در وقت مشتركند، از غروب تا نيمه شب، جز اينكه مغرب پيش از عشا مى باشد. اما فريضه صبح را خداوند اختصاص به وقت اعلام شده آن داده است، در گفتار خداى تعالى: (و قرآن الفجر). [تشيع- سيد عبداللَّه غريفى.] فخر رازى در تفسير خود از اين آيه مى گويد: «آنچه در آيه مذكور است، سه وقت مى شود: وقت زوال و وقت اول مغرب و وقت فجر، و اين مقتضى آن است كه زوال، وقتى براى ظهر و عصر باشد و اين وقت مشترك ميان اين دو نماز مى شود و اول مغرب، وقت براى مغرب و عشاء باشد كه اين وقت نيز ميان اين