آگاه شدن شاه از گريختن سلامان و ديدن او در آيينه ى گيتي نماي - اورنگ دوم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اورنگ دوم - نسخه متنی

نور الدین عبد الرحمان جامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آگاه شدن شاه از گريختن سلامان و ديدن او در آيينه ى گيتي نماي




  • شه چو شد آگاه بعد از چند گاه
    گفت كز هر جا خبر جستند باز
    چون دل عارف نبود از وى نهان
    چون بر آن آيينه افتادش نظر
    با هم از فكر جهان بودند دور
    شاه چون جمعيت ايشان بديد
    يك سر مويى فرو نگذاشتى
    هر كجا بيند دو همدم را به هم
    نى كه از هم بگسلد پيوندشان
    نيك كن تا نيك پيش آيد تو را
    ز آن فراق جانگداز از عمركاه،
    كس نبود آگاه ز آن پوشيده راز
    هيچ حالى از بد و نيك جهان
    يافت از گم گشتگان خود خبر
    وز همه اهل جهان يكسر نفور
    رحمتى آمد بر ايشانش پديد
    جمله را آنجا مهيا داشتى
    خورده جام شادى و غم را به هم
    وافكند بر رشته ى جان بندشان
    بد مكن تا بد نفرسايد تو را
    كو به ابسال و وصالش آرميد،



  • ناله بر گردون رسانيدن گرفت
    داشت شاه آيينه اى گيتى نماى
    گفت كن آيينه را داريد پيش
    هر دو را عشرت كنان در بيشه ديد
    هر يكى شاد از لقاى ديگرى
    بي ملامت كردن خاطر خراش
    اى خوش آن روشندل پاكيزه راى
    اندر آن اقبالشان يارى كند
    هر چه بر ارباب آفات آمده ست
    شاه يونان چون سلامان را بديد
    وز دو ديده خون چكانيدن گرفت
    پرده ز اسرار همه گيتى گشاى
    تا در آن بينم رخ مقصود خويش
    وز غم ايام بي انديشه ديد
    هيچشان غم نى براى ديگرى
    هر چه دانستى ز اسباب معاش،
    كاورد شرط مروت را به جاى
    واندر آن دولت مددكاى كند
    يكسر از بهر مكافات آمده ست
    كو به ابسال و وصالش آرميد،
    كو به ابسال و وصالش آرميد،



/ 37