تدبير كردن حكيم در ولادت فرزند پس از نكوهش شهوت و زن
بر عذارش نيلگون خطى جميل ز آن خط او چه بهر چشم بد كشيد رشته ى دندان او در خوشاب در دهان او ره انديشه كم از لب او جز شكر نگرفته كام رشحى از چاه زنخدانش گشاد زو هزاران لطفها آمد پديد همچو سيمين لعبت از سيم اش تنى بر تنش بستان چو آن صافى حباب زير بستانش دلش رخشنده نور هر كه ديدى آن ميان كم ز مو مخزن لطف از دو دست او دو نيم آرزوى اهل دل در مشت او خون ز دست او درون عاشقان هر سر انگشتش خضاب و ناخضاب ناخنانش بدرهاى مختلف شكل او مشاطه چون آراسته چون سخن با ساق و پاى او رسيد زآنكه مي ترسم رسد جايى سخنبود آن سرى ز نامحرم نهان بود آن سرى ز نامحرم نهان
رونق مصر جمالش همچو نيل چشم نيكان را بلا بي حد كشيد حقه ى در خوشابش لعل ناب گفت و گوى عقل فكرت پيشه كم خود كدام است آن لب و ، شكر كدام؟ وز زنخدانش معلق ايستاد غبغب اش كردند نام، ارباب ديد چون صراحي، بركشيده گردنى كه ش نسيم انگيخته از روى آب در سپيدى عاج و، در نرمى سمور جز كنارى زو نكردى آرزو آستين از هر يكى هميان سيم قفل دلها را كليد، انگشت او رنگ حنايش ز خون عاشقان فندق تر بود يا عناب ناب بدرهاى او ز حنا منخسف از سر هر يك هلالى كاسته ز آن، زبان در كام مي بايد كشيد كن سخن آيد گران بر طبع منهيچ كس محرم نه آن را در جهان هيچ كس محرم نه آن را در جهان