عاجز شدن شاه از تدبير كار سلامان و مشورت با حكيم - اورنگ دوم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اورنگ دوم - نسخه متنی

نور الدین عبد الرحمان جامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عاجز شدن شاه از تدبير كار سلامان و مشورت با حكيم





  • چون سلامان ماند ز ابسال اينچنين
    محرمان آن پيش شه گفتند باز
    گنبد گردون عجب غمخانه اي ست
    چون گل آدم سرشتند از نخست
    ريخت بالاى وى از سر تا قدم
    چون چهل بگذشت روزى تا به شب
    لاجرم از غم كس آزادى نيافت
    شه، سلامان را در آن ماتم چو ديد
    چاره ى آن كار نتوانست هيچ
    كرد عرض راى بر دانا حكيم
    هر كجا درمانده اى را مشكلي ست
    سوخت ابسال و سلامان از غمش
    نى توان ابسال را آورد باز
    گفتم اينك مشكل خود پيش تو
    رحمتى فرما كه بس درمانده ام
    داد آن دانا حكيم او را جواب
    گر سلامان نشكند پيمان من
    زود باز آرم به وى ابسال را
    چند روزى چاره ى حالش كنم از حكيم اين را سلامان چون شنيد
    از حكيم اين را سلامان چون شنيد



  • بود در روز و شبش حال اينچنين
    جان او افتاد از آن غم در گداز
    بي غمى در آن دروغ افسانه اي ست
    شد به قدش خلعت صورت درست،
    چل صباح ابر بلا، باران غم
    بر سرش باريد باران طرب
    جز پس از چل غم، يكى شادى نيافت
    بر دلش صد زخم رنج و غم رسيد
    بر رگ جان اوفتادش تاب و پيچ
    كاى جهان را قبله ى اميد و بيم
    حل آن انديشه ى روشندلي ست
    كرده وقت خويش وقف ماتمش
    نى سلامان را توان شد چاره ساز
    چاره جوى از عقل دورانديش تو
    در كف صد غصه مضطر مانده ام
    كاى نگشته رايت از راى صواب
    و آيد اندر ربقه ى فرمان من،
    كشف گردانم به وى اين حال را
    جاودان دمساز ابسال اش كنم زير فرمان وى از جان آرميد
    زير فرمان وى از جان آرميد


/ 37