اى پسر ملك جهان جاويد نيست پيشوا كن عقل دين اندوز را هر عمل دارد به علمى احتياج آنچه خود داني، روش مي كن بر آن هر چه مي گيرى و بيرون مي دهي، كيسه ى مظلوم را خالى مكن آن فتد در فاقه و فقر شگرف عاقبت اين شيوه گردد شيونت جهد كن تا هر خطا و هر خلل خود تو منصف شو چو نيكو بندگان بايد اندر گله سرهنگان تو را چون سگ گله ترا سر در كمند بر رمه باشد بلايى بس بزرگ از وزيران نيست شاهان را گريز داند احوال ممالك را تمام مهربانى با همه خلق خداى لطف او مرهم نه هر سينه ريش منبهى بايد تو را هر سو بپاى تا رساند با تو پنهان از همهقصه كوته، هر كه ظلم آيين كند قصه كوته، هر كه ظلم آيين كند
بالغان را غايت اميد نيست مزرع فردا شناس امروز را كوشش از دانش همى گيرد رواج وآنچه ني، مي پرس از دانشوران بين كه چون مي گيرى و چون مي دهي پايه ى ظالم به آن عالى مكن وين كند آن را به فسق و ظلم صرف خم شود از بار هر دو، گردنت گردد از عدلت به ضد خود بدل چيست اصل كار؟ گله يا شبان؟ بهر ضبط گله يكرنگان تو را ليك سگ بر گرگ، نى بر گوسفند چون سگ درنده باشد يار گرگ ليك دانا و امين بايد وزير تا دهد بر صورت احسن نظام مشفقى با حال مسكين و گداى قهر او كينه كش از هر ظلم كيش راست بين و صدق ورز و نيك راى داستان ظلم و احسان از همهوز پى دنيات ترك دين كند، وز پى دنيات ترك دين كند،