در وصف بهار و مدح فضل بن محمد حسيني - قصاید و قطعات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید و قطعات - نسخه متنی

ابو النجم احمد بن قوص منوچهری دامغانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در وصف بهار و مدح فضل بن محمد حسيني





  • وان هنر بيعدد كه هست بدو در
    تا نبود روضه ى مبارك محمود
    مرد هنرمند، كش نباشد گوهر
    مرد گهرمند، كش خرد نبود يار
    اين هنرى خواجه ى جليل چو درياست
    صاحب مخبر كسى بود كه بود باز
    بس كس كو گيرد و نبخشد، هرگز
    خواجه بسان غضنفريست كجاهست
    معطى و مالش بدان دهد كه نجويد
    خواجه دهد سيم و زر چو كوه به طالب
    خواجه چنان ابر باردار مطرناك
    خواجه چو ابر دمنده ايست كه جاويد
    گر به هنر زيبد و به گوهر، بالش
    هر كه ز فرمان او فراز نهد پاى
    هيبتش الماس سخت را بكفاند
    در شرر خشم او بسوزد ياقوت
    شاعر و مهتر دلست و زيرك و والا
    هست طبيب بزرگ و هست منجم
    كاتب نيكست و هست نحوى استاد فاعل فعل تمام و قول مصدق
    فاعل فعل تمام و قول مصدق



  • هست چنان گوهرى كه هست مسند
    عود نرويد بر او، نه سنبل و نه ند
    باشد چون منظرى قواعد او رد
    باشد چون ديده اى كه باشد ارمد
    با هنر بيشمار و گوهر بيعد
    منظر و مخبرش بي تغير و بى كد
    بس كس كو گيرد و ببخشد، سرمد
    به ستدن و دادنش دو دست مسعد
    وانكه بجويد ازوست مال مبلد
    بسكه عمل هست، قول اوست مبعد
    هست به قول و عمل هميشه مجرد
    هست به رنج دل و به هيت مفرد
    او را زيبد چهار بالش و مسند
    شوم برافتد، چو برق بر تن ارعد
    چون بكفاند دو چشم مار زمرد
    گرش نسوزد شرار نار موقد
    رودكى ديگرست و نصربن احمد
    فلسفى و هندسى و صاحب سودد
    صاحب عباد هست و هست مبرد والى عزم درست و راى مسدد
    والى عزم درست و راى مسدد


/ 105