تاریخ علم کلام و مذاهب اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاریخ علم کلام و مذاهب اسلامی - نسخه متنی

دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جديدى مطرح شد. عمده فرقى كه در اين مقطع زمانى وجود داشتند عبارتند از :

1ـ شيعه 2ـ بنى اميه كه حاكميت خود را دنباله حاكميت خلفاى سه گانه پيشين مى دانند و اصلاً به بهانه خونخواهى خليفه سوم به مخالفت با على (ع) برخاستند. پس از على (ع) عملاً قدرت و حاكميت را بدست گرفتند.

3ـ خوارج گروهى كه در صفين متولد شده و پس از آن هر روز بزرگتر شدند.

4ـ بى تفاوتها كه نه بعنوان يك گروه سياسى بلكه بعنوان يك قشر اجتماعى نقش مهمى در تحولات اين مقطع زمانى دارند.

از اين تاريخ به بعد تفرقات و صف بندىها شكلى جديد بخود گرفته و صفوف از هم جدا شدند. اصولاً براى ايجاد يك صف بندى جديد و شكل گيرى يك فرقه از جامعه اى كه با اصولى مذهبى و مكتبى اداره مى شود وجود دو اصل ضرورت دارد. اول آنكه آن فرقه در مسائل سياسى (كه در راس اين مسائل موضوع امامت است.) با ديگران اختلاف داشته باشد و ديگر اينكه آن فرقه خود داراى اصول و اعتقاداتى مشخص باشد كه طرفداران او را از ديگران جدا كند.

در اين مرحله زمانى سه فرقه اصلى موجود در جامعه اسلامى هر سه داراى اين دو خصوصيت مى باشند. هر يك در مسئله امامت موضع گيرى سياسى خاصى داشته و در مباحث كلى نيز عقايد مشخصى را مطرح مى كنند. طرح بحث هائى چون جبر و اختيار قضا و قدر مرتكب كبيره معلول و محصول تحولات اين مقطع زمانس است. هر يك از سه گروه فوق در اين حوزه ها عقايدى دارند و از اين عقايد دفاع مى كنند. گروه حاكم براى حفظ حاكميتش حزبى سياسى كلامى مى سازد بنام ((مرحبه ى)) كه در واقع آنان موافقان حكومت و توجيه گران مفاسد نظام حاكم مى شوند.

همانطور كه قبلاً نيز گفته شد مقدم بر همه بحث هاى كلامى در اسلام موضوع امامت و خلافت است كه البته ريشه سياسى هم دارد. مسلمين قبل از آشنايى با فرهنگهاى بيگانه به خاطر اختلافات داخلى درگير در بعضى مباحث كلامى مربوط به امامت شدند هم ازاينرو مناسب است قبل از پرداختن به مباحث ديگر ابعاد مختلف كلامى اين بحث را روشن كنيم. توضيح اينكه بحث امامت (ونه خلافت) از مباحثى است كه بيشتر در ميان شيعه مطرح بوده است.




1- تاريخ فلسفه و در جهان اسلام ج 1 حناالفا خورى ص 142.

2- بلاذرى در فتوح البلدان تعداد افراد با سواد مكه را بهنگام بعثت پيامبر اكرم (ص) هفده نفر ذكر مى كنند.

3- ابن هشام سيرة النبويه ج 1 مصر: 1355 ص ص 0321ـ0330چ 4- تاريخ يعقوبى ج 2 ص 98. همچنين نهج البلاغه ط 58.

5- ر. ك. مغازى واقدى.

_6 حنا الفا خورى تاريخ فلسفه در جهان اسلام ج 1 ص 142 همچنين سيد حسين نصر علم و تمدن در اسلام ص 294.

ايضاً مشكور دكتر محمد جواد تاريخ شيعه و فرقه هاى اسلام تا قرن چهارم ص 68.

_7 طبرى ج 4 ص 1320 همچنين شهرستانى ابوالفتح عبدالكريم الملل و النحل ج 1 ص 111.

# شهرستانى در ملل و نحل درباره ماجراى قلم و دوات مى گويد:

... او تنازعى كه در حالت مرض بود چنانچه امام ائمه و مقتداء امام محمد بن اسماعيل بخارى از عبدالله بن عباسى روايت كرده كه چون هوديت و نبوت را هنگام ارتحال متقارب شد آفتار كمال ميل به بازگشتن فرمود و منزل همايون به ملازمان محفوف بود از جمله فاروق حق و صواب عمربن الخطاب حاضر بود كه اشارت هدايت آثار بدان سان وارد گشت كه ((هلم اكتب الكم كتاباً لن تضلوا بعدى)) فتواى اشارت آيات آنكه بشتابيد تا جهت ارشاد شما نوشته اى بنويسم كه بعد از آن از ضلالت و گمراهى ايمن باشيد رهبر صديق و صواب اميرالموئمنين عمربن خطاب فرمود كه شخص مطهر و عنصر هدايت اثر... را غلبه مرض و غلبان وجع مزاحمست... و بينات كتاب آسمانى و نصوص آيات قرآنى جهت هدايت مافوج امت موجود بدان اهتداد بسنده خواهد بود... متن حديث در اصل كتاب صحيح بخارى چنين است ((ايتونى بدواه و قوطاس اكتب لكم كتاباً لا تضلوا بعدى)).

_8 كتف استخوان پهن شتر است.

_9 شيخ مفيد ارشاد ج 1 صفحه 174.

_10 مطلبى كه در سطور فوق و در پاورقى به نقل از شهرستانى ذكر شد موئيد اين مدعاست.

10ـ تاريخ طبرى ج 4 ص 1323.

12ـ ابن هشام السيرة النبويه جزء رابع مصر 1355 ه' ق ص 299. همچنين ارشاد ج 1 ص 170. ايضاً تاريخ طبرى جلد 4 ص 1311 ـ 1313.

_13 تاريخ طبرى ج 4 ص 1343.

_14 تاريخ طبرى ج 4 ص 1343.

_15 همان منبع ص 1345.

_16 همان منبع ص 1346. همچنين السيرة النبويه ج 4 ص310.

_17 همان منبع ص 1347. همچنين كامل ابن اثير ج 2 ص 20.

_18 اين تعبير مسامحتاً در اين جا بكار گرفته شده است چرا كه تنها تعدادى از مهاجرين در سقيفه جمع شده بودند.

_19 تاريخ طبرى ج 4ّص1338. تاريخ يعقوبى ج 1 ص 522 ملل و نحل ج 1 ص 14.

20- طبرى ج 4 ص 1346.

21- جرجى زيدان تاريخ التمدن الاسلامى مصر 1902 ص 44.

22- كامل ج 3ص104.

23- السيرة النبويه ج 4 ص 310. همچنين طبرى ج 4 ص 1333 ايضاً كامل ج 2 ص 16.

_24 تيم بن مره قبيله ابوبكر.

25- عمر بن خطاب از قبيله عدى بن كعب.

26- تاريخ يعقوبى ج 1 ص 526.

27- طبرى ج 4 ص 1336.

28- همان منبع ج 4 ص 1336.

29- توضيح اينكه ريشه اختلاف ميان بنى هاشم و بنى اميه به منافره ى ميان هاشم بن عبدمناف و اميه بن عبدالشمس بر مى گردد. در اين منافره هاشم پيروز شد و اميه براساس يكى از شروط اين منافره محكوم به ده سال تبعيد از مكه شد (ر.ك. المنمق فى اخبار قريش محمد بن حبيب بغدادى هند 1964 ص 103. همچنين تاريخ تمدن جرجى زيدان تهران اميركبير 1345 ص 691.) _30 جهت اطلاع از برخى از اين احتجاجات مى توانيد مراجعه كنيد به كتاب احتجاج شيخ طبرسى.

_31 تاريخ يعقوبى ج 2 ص 54ـ73 همچنين طبرى ج 6 ص 2291 ايضاً مروج الذهب ج 1 ص 690ـ699 همچنين ملل و نحل ج 1 ص 39 و اكثر منابع و مآخذ معتبر تاريخى.

_32 شهرستانى از مورخين اهل سنت درباره خليفه سوم اينگونه قضاوت مى كند... از لوازم حسن اجتهاد در تشييد قواعد دين هيچ دقيقه اى فرونگذاشت غير از آنكه اقارب و خويشان را از بنى اميه بر مراكب جور و عدوان سوار كرد و در ميدان طغيان و عناد تاخت آوردند و بال آن جورهاى ايشان بسده امامت و مسند خلافت آن امام زاكى لاحق شد و در امت اختلاف بسيار واقع شد... از جمله آنكه حكم بن مروان بن اميه را به مدينه بازگرداند كه حضرت رسالت پناهى او را رانده بود ديگر آنكه اباذر را از مدينه براند و فرمود كه به ربذه رود. ديگر آنكه مروان بن حكم را دختر خويش بداد و خمس غنائم افريقيه را به او داد (200 هزا دينار زر سرخ) ديگر آنكه عبدالله بن سرح را امان داد بعد از آنكه حضرت رسالت پناهى خون او را هدر فرمود و حكومت مصر را به او تقويض نمود. عبدالله عامر را والى بصره گردانيد تا در بصره آنچه كرد از قبائح بكرد.

(ملل و نحل ج 1 تصحيح جلالى نائينى ص 15 و 16) _33 نكته پندآموز تاريخ اين كه در دوره احتضار ابوبكر بنوعى جريان قلم و دوات تكرار مى شود. ابوبكر جهت تعيين جانشين خود تقاضاى قلم و دوات مى كند اما اين بار نه تنها متهم به هذيان گوئى نمى شود بلكه سريعاً اين خواهش او تاءمين مى گردد. جالبتراينكه در ضمن املاء مطلب از هوش مى رود و كاتب (عثمان) خود مطلب را تكميل كرده خليفه را تعيين مى نمايد و ابوبكر پس از به هوش آمدن بر تصميم اتخاذ شده مهر تائيد مى زند (تاريخ طبرى ج 4 ص 1571).

34- نويرى شهاب الدين احمد نهاية الارب فى فنون الادب ج 4 دكتر محمود مهدوى دامغانى تهران 1364 ص ص 320 ـ 325.

35- تاريخ يعقوبى ج 2 ص 110.

36- خواندمير حبيب السيرج ج 1 ص 560.

37- تاريخ يعقوبى ج 2 ص 94.

38- مروج الذهب ج 1 ص 771.

/ 218