خـود سـوگـنـدهـا حـجـّت و برهانى است كه بر حقّانيت جواب قسم دلالت مى كند؛ نظير سـوگـنـدى كـه در مـورد رزق خـورده و فـرمـوده : (فـَوَرَبِّ السَّمـاءِ وَالاَْرْضِ اِنَّهـُ لَحـَقُّ...)^230 كـه در عـيـن ايـن كـه سـوگـنـد خـورده بـر حـقـيـقـت رزق ، دليل آن را هم بيان كرده و آن اين است كه خداى تعالى ربّ و مدبّر آسمان و زمين است و مبداء رزق مـرزوقـيـن هم همان تدبير الهى است ؛ و سوگندى كه در مورد مستى كفار ياد كرده ، مى فرمايد: (لَعَمْرُكَ اِنَّهُمْ لَفى سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ)^231، در عين سوگند بر گمراهى و كورى آنان ، دليل آن را هم بيان كرده و آن جان پيامبر است كه جانى طاهر و به عصمت خدايى ، مصون از هر نقص است و معلوم است كه مخالف چنين پيامبرى معصوم در مستى و سرگردانى به سر مى برد و سـوگـنـدى كـه در رسـتـگـارى نـفـوس الهـى و خـسـران نـفـوس آلوده يـاد كـرده ، مى فرمايد:
(وَالشَّمـْسِ وَ ضـُحيهاَ ...َ وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّيهاَ فَاَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْويهاَ قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَكّيهاَ وَ قـَدْ خـابَ مَنْ دَسّيها)^232 كه در عين اين كه سوگند ياد كرده ، دليلش را هم آورده ، مى فـرمـايد: نظامى را كه در خورشيد و ماه و شب و روز جريان دارد و منتهى شده به پيدايش نفسى كـه فـجـور و تـقـوايش به او الهام شده ، خود دليل است بر رستگارى كسى كه نفس را تزكيه كند و خسران كسى كه آن را آلوده سازد.^233
بشارت و انذار
قرآن براى هدايت انسان به سوى ترقّى و كمال و بازداشتن او از سقوط و انحطاط، از دو روش (بـشـارت و انـذار) اسـتـفـاده كـرده است ؛ گاهى انسان را به پيمودن راه درست تشويق كرده و نـتـايج نيكوى آن را متذكر گرديده و گاهى از پيمودن راه خطا و انحراف ترسانده و عواقب بد آن را يـادآور شده است ، در آياتى از نعمت هاى بهشتى سخن رانده و از فلاح و رستگارى مؤ منان و صـابـران و مـجـاهدان سخن گفته و در آياتى ، عذاب دوزخيان و هلاكت ظالمان گذشته را بيان كرده است .
بـراى تـربـيـت صحيح يك ملت و يا افراد آن ، هيچ كدام از اين دو ابزار به تنهايى ، كارآمد و كـافى نيست ؛ چرا كه بشارت و تشويقِ تنها (بدون انذار)، اميدوارى را زياد مى كند و قادر به جـلوگـيـرى از خـطـاها و گناهان نمى باشد؛ ترساندنِ تنها (بدون بشارت ) نيز جز نااميدى و ياءس اثر ديگرى ندارد.
از ديـدگـاه قرآن ، وظيفه تمام پيامبران (ع )ترساندن مشركان و مخالفان حق و اميدوار ساختن و بـشـارت دادن بـه مـؤ مـنـان اسـت ^234 و اگـر بيش تر از انذار سخن به ميان آمده ، به دليل تاءثير بيش تر انذار در اكثريت افراد جامعه است .
الگودهى
از ويـژگى هاى روحى و روانى بيش تر انسان ها، علاقه به داشتن الگو و نمونه است . نقش تربيتى الگوها در زندگى انسان انكارناپذير است و به طيف و گروه خاصى نيز اختصاص نـدارد. هـر كـس در زندگى ، عقايد و اخلاق خود تحت تاءثير كسانى قرار مى گيرد كه آنان را به عنوان نمونه و سرمشق انتخاب كرده است .
قـرآن مـجيد به اين نكته روانى توجه داشته و به معرفى الگوهاى شايسته پرداخته است تا بـشـريـت در طـول تـاريـخ و در هـمـه صـحـنـه هـاى زنـدگـى ، از آنـان سـرمـشـق گـرفـتـه و اعمال و افكار خود را بر راه و روش آنان منطبق كند. از اين رو، گاهى الگوها را معرفى كرده و از مؤ منان خواسته است تا از زندگى آنان سرمشق گيرند:
(لَقـَدْ كـانَ لَكـُمْ فـى رَسـُولِ اللّهِ اُسـْوَةٌ حـَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُو اللّهَ وَالْيَوْمَ الاْ خِرَ وَ ذَكَرَ اللّهَ كَثيراً)^235 بـدون شـك ، بـراى شـمـا در (زنـدگى ) رسول خدا سرمشق نيكويى است ؛ براى آن كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارد و خدا را بسيار ياد مى كند.
(قَدْ كانَتْ لَكُمْ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فى اِبْراهيمَ وَالَّذينَ مَعَهُ...)^236 براى شما سرمشق خوبى در (زندگى ) ابراهيم و كسانى كه با او بودند، وجود دارد.
و گاهى نيز با بيان داستان پاك دامنى حضرت يوسف (ع )در صحنه هاى گناه ، شرح درگيرى هاى حضرت موسى (ع )با زورمندان ، شرح برائت جويى حضرت ابراهيم (ع )از مشركان و مانند آن ، آنان را به عنوان الگوهاى عفت ، مبارزه و برائت مطرح كرده است .