از طريق آنان به فـقـيـه عادل ، شجاع ، با ورع و متقى واگذار شده است . از اين رو، ولايت فقيه ، عين
ولايت پـيـامـبـر(ص) و ائمـّه (ع) و در طـول آن اسـت نه ولايتى در عرض ولايت پيامبر و ائمه يا مغاير با
آن ؛ به همين دليل امر او امر الهى است . چنان كه در روايتى وارد شده است :(... اِذا حـَكـَمَ بـِحـُكـْمٍ وَ لَمْ يـَقـْبَلْهُ مِنْهُ فَاِنَّما بِحُكْمِ اللّهِ
اسْتَخَفَّ، وَ عَلَيْنا رَدَّ، وَالرّادُّ عَلَيْنا كَالرّادِّ عَلَى اللّهِ وَ هُوَ فى حَدِّ
الشِّرْكِ بِاللّهِ)(205)
اگر [فقيه جامع الشرايط] حكمى كرد و [شخصى ] آن را نپذيرفت ، همانا حكم خدا را سبك شمرده و ما را رد كرده
است و كسى كه ما را رد كند، امر خدا را نپذيرفته [و از اطاعت خداوند سرباز زده ] و در مرز شرك به خداست .
ولايت فقيه در فقه شيعه
(ولايـت فقيه) مساءله نوظهورى نيست ، بلكه در اعماق فقه اسلامى ريشه دارد و فقيهان نامدار شيعه درابواب مختلف فقه و به مناسبت هاى گوناگون به آن پرداخته اند. سير بحث ولايت فقيه در نظرات فقها را در
سه دوره زير مى توان خلاصه كرد:1 ـ طـرح كـلى و گـذرا در ضـمـن ابـواب مـخـتـلف فقه ؛ اين روش در كتاب هاى بعضى از فـقـهـاى
پـيـشـيـن مـانـنـد شـيـخ مـفـيـد، شـيـخ طـوسـى ، مـحـقـق ، عـلاّمـه حـلّى ، شـهـيـد اوّل و دوم
رحـمـة الله عـليهم اجمعين ديده مى شود. در اين دوره ، ولايت فقيه به صورت يك مبحث مستقل مورد بررسى
قرار نگرفته است .2 ـ طرح بحث به صورت مستقل و مستند به اخبار و ادلّه ؛ فقيهانى همچون مرحوم نراقى در (عـوائد الايـّام)
، مـيـر فـتـّاح مـراغـى در (عـنـاويـن الاصـول) ، شـيـخ مـحـمـدحسن نجفى در (جواهر الكلام) ، شيخ
انصارى در (المكاسب) و مـرحـوم نـايـيـنـى در (تـنـبـيـه الامـّة و تـنـزيـه المـلّة) مـبـحـث
ولايـت فـقـيـه را بـه طـور مستقل مطرح كرده و به صورت گسترده آن را مورد بررسى قرار داده اند.3 ـ طـرح بـحـث بـه صـورت مستقل و نوين ؛ كه امام خمينى (ره) مبتكر آن بوده است . شايد بـتـوان گـفـت
از زمـان مـرحـوم نـايـيـنـى بـه بـعـد كـمتر كسى ولايت فقيه را به صورت مـسـتـقـل و اسـاسـى ، آن
هـم از ديـدگـاه تـشـكـيـل حـكـومـت اسـلامـى بـيـان كـرده اسـت . امـام راحـل (ره) مساءله ولايت
فقيه را احيا و به صورت يك سيستم حكومتى جديد و روز آمد، به مرحله اجرا نهاد.
ولايت فقيه در انديشه امام (ره)
فـقـهـايـى كـه ولايـت فـقـيـه را بـه صـورت بـحـثـى مـسـتـقـل مـطـرح كـرده انـد بـراى اثـبـاتمـوضـوع بـه بـرخـى از روايـات اسـتـدلال كـرده ، در اطـراف سـنـد و دلالت آن بـه بحث پرداخته اند و
درضمن بحث ، حدود ولايـت را نـيـز مورد اشاره قرار داده اند، ولى حضرت امام (ره) بحث را به گونه
ديگرى طـرح كـرده ، آن را امـرى بـديـهـى و بـى نـيـاز از دليل دانسته است . ازاين رو، مى فرمايد:(ولايـت فـقـيـه از مـوضـوعـاتـى اسـت كه تصوّر آن ها موجب تصديق مى شود و چندان به بـرهـان احتياج
ندارد؛ به اين معنى كه هر كس عقايد و احكام اسلام را، حتى اجمالاً، دريافته بـاشـد، چـون بـه ولايت
فقيه برسد و آن را به تصور درآورد، بى درنگ تصديق خواهد كرد و آن را ضرورى و بديهى خواهد شناخت .)(206)
بـر هـمـيـن اسـاس ، ايـشان با قطع نظر از روايات و احاديث به بيان امورى پرداخته كه ضرورت حكومت را
از نظر عقل و شرع اثبات مى كند.(207)
دايره ولايت
ولايـتـى كـه از طـرف خداوند به پيغمبر اكرم (ص) واگذار شده ، (مطلق) است و قيدى ندارد كه آن را محدودكند. در قرآن كريم مى خوانيم :(اَلنَّبِىُّ اَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ)(208)
پيامبر نسبت به مؤ منان از خود آنان سزاوارتر است .ايـن آيـه شـريـفـه بـيـانـگـر ولايـت مـطـلقـه نـبىّ اكرم (ص) است . به مقتضاى اين آيه ، رسـول
اكـرم (ص) از طـرف خـداونـد در تـمـام شؤ ون زندگى فردى و اجتماعى مسلمانان ولايت دارد؛ به گونه اى كه