بيابان طلب
ساغرم آيينگيكرد و جهاني يافتم
وان جهان را بي
كران در بي كراني يافتم
جسته ام آفاق
را در جام جمشيد جنون
هر چه جز عشق تو
باقي را گماني يافتم
شبنم صبحم كه
در لبخند خورشيد سحر
خويش را گم كردم
و از او نشاني يافتم
ساحل آسايشي
نبود كه من مانند موج
رفتم از خود تا
در اين دريا كراني يافتم
در بيابان طلب سرگشته
ماندم سال ها
تا دراين ره نقش پاي
كارواني يافتم
روشني بخش
گلستانم چو ابر نو بهار
وين صفاي خاطر از اشك
رواني يافتم
چشم بستم از
جهان كز فرط استغناي طبع
در دل بي آرزوي
خود جهاني يافتم