سپیده امید نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
بر آستانه ظهورِ آسمانى و حضور لايتناهى تو، به اشتياق نشسته است.اى غايب از نظر! هر چند فراق تو را اميد وصالى است؛ هنوز هجر تو در باورم نمىگنجد. بيا و آيينه دلِ آرزومندان را به نور جمال كبريايى ات روشن گردان و زنگار دل مردگى و خمودى را از صفحه جانها بزداى. بيا و تشنگانِ به انتظار نشسته را، از زلال ظهور و صافى حضورت بنوشان. بيا و خلعت قيام بر قامت قائمانه خويش تا قيام قيامت برافراشته دار و سينه افروخته شيعيان را به مرهم فَرَج، التيام بخش.اى ديدار تو را هزار جان رايگان! چه زمان! باد از طرّه مشكبوى تو نافه گشايى مىكند.بيا كه با تو هر روز، امروزند و بى تو هر روز، ديروز؛ با تو من مىخندم، مىگريم، مىبالم، مىشورم، مىنازم، مىتازم، و مىمانم؛ بى تو، من ماندن را نيز از ياد بردهام، با تو هر رمز و رازى گشوده است و بى تو هر واژه، رمزى است. آرى، با تو بارانْ پيام برِ طراوتْ است و بى تو باران هق هق گريه، آمدنت را بارها در زير سايبان «كميل» گريستهايم و در روشناى آفتاب «ندبه» نام تو آواز دادهايم، هر سپيده دم، بر «عهد» خود تازه نموديم و با «آل ياسين» تو را سلام داديم، اى موعود! بوى آمدنت كى مىآيد!اى مهربانِ دور از نظر! سلام بر حضورِ غايبانه ات، بر ما بسيار سخت است كه همه را ببينيم و تو را نبينيم. بر ما سخت است كه جز تو همه پاسخمان دهند! بر ما سخت است مولايمان در كنارِمان نباشد.اى اميد دل هايى كه در دوازده قرن غيبت! چشم انتظارت ماندند و با قلبى سوخته شكستند و رفتند.عاشقان تو مىدانند كه دوازده ستوده خداوندى را تو تمامى، رهايى بندگان را تو توانى و تاريكى دلهاى منتظران را تو شهابى، در انتظار آمدنت مىمانم و تو، همين روزها مىآيى، مىدانم زيرا دشتها بى تو خستهاند، آسمان خاكسترى است و فصلها سر در گريبان، چشمهها تشنهاند، آفتاب غمگين، كوچهها غريب، لحظهها