ـ من نخستين كسى هستم كه اسلام آورد
ـ من نخستين كسى هستم كه با پيامبر صلى اللّه عليه و آله نماز گزارد.ـ حـبـه عـرنـى : روزى ديـدم على چنان خنديد كه تا بحال نديده بودم , طورى كه دندان عقلش پديدار شد آن گاه فرمود: خدايا ! به جزپيامبر صلى اللّه عليه و آله اين امت هيچ بنده اى از اين امت را نديدم كه پيش از من تو را پرستيده باشد.علم و دانش امام على عليه السلام .ـ امـام على عليه السلام به خدا قسم هيچ آيه اى نازل نشد مگر آن كه من دانستم درباره چه چيز و در كـجـا و درباره چه كسى نازل شده است پروردگارم به من دلى خردمند و زبانى رسا و پرسان بخشيد.ـ هيچ آيه اى نه در شب و نه در روز, نه درباره آسمان و نه درباره زمين , نه درباره دنيا و نه درباره آخـرت بـر آن حضرت [ پيامبرصلى اللّه عليه و آله ] نازل نشد مگر اين كه آن را بر من برخواند و به من املا كرد و من آن را به دست خود نوشتم و تاويل و تفسير وناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و خـاص و عـام آن را و ايـن كـه در كـجـا نـازل شـده و تـا روز قيامت شان نزول آن چيست , همه را به من آموخت .ـ پـس از آن كه مردم با او به عنوان خليفه بيعت كردند, در خطبه اى فرمود: اى مردم ! پيش از آن كـه مـرا از دسـت دهـيـد از من بپرسيد, از من سؤال كنيد زيرا دانش اولين و آخرين نزد من است سـوگند به خدا كه اگر بر مسند داورى تكيه زنم ميان پيروان تورات بر اساس تورات آنان داورى كنم و.آن گاه فرمود: از من بپرسيد پيش از آن كه مرا از دست دهيد سوگند به آن كه دانه را شكافت و انـسـان را آفـريد اگر از آيه آيه قرآن بپرسيد به شما خواهم گفت كه چه وقت و درباره چه كسى نازل شده است .ـ دانشى در سينه پنهان دارم كه اگر آن را آشكار سازم همچون ريسمانهاى دلو آويخته در چاهى عميق به لرزه درآييد. ـ در ايـن جـا ـ اشـاره به سينه مباركش ـ دانشى فراوان است اما جويندگان آن اندكند و زودا كه پشيمان شوند آن گاه كه مرا از دست دهند.ـ پـيـامـبـر خدا صلى اللّه عليه و آله هزار باب از حلال و حرام و از آنچه در گذشته بوده و آنچه تا قـيـامت رخ خواهد داد به من آموخت كه از هر باب آن هزار باب گشوده مى شود, يعنى هزار هزار باب چندان كه دانش خوابها و بلايا و داورى قاطعانه را فراگرفتم .ـ راهـهـا براى من بازگشته و نسب ها به من آموخته شده و ابرها براى من به حركت درآمده اند و دانش خوابها و بلايا و داورى قاطعانه را آموخته ام .
مظلوميت امام على عليه السلام
ـ امـام عـلـى عـلـيـه السلام از آن زمان كه خداوندمحمد صلى اللّه عليه و آله را مبعوث كرد روى خوشى و آسايش را نديدم , خدا را شكر به خدا سوگند در كوچكى در بيم و وحشت به سر مى بردم و در بزرگى در جهاد و مبارزه .ـ از همان زمان كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله رحلت كرد هنوز مظلومم .
ـ هيچ كس به اندازه من سختى نديده است .
ـ من فكر مى كردم كه والى بر مردم ستم مى كند اما اكنون مردم بر والى ستم روا مى دارند.ـ در نامه اش به معاويه ـ : و گفتى كه مرا چون شتر مهار شده مى راندند تا بيعت كنم به خدا قسم كه خواسته اى نكوهش كنى اما (درواقع ) ستوده اى و خواسته اى (به پندارت ) مرا رسوا سازى لكن خـودت رسـوا شـدى مـظـلـوم بـودن براى مسلمان عيب و عار نيست تاآن گاه كه در دين خود گرفتار شك و ترديد و در يقين خود دودل نباشد.ـ از هـمـان زمـان كه مادرم مرا زاده مظلوم بوده ام تا آن جا كه وقتى عقيل چشم درد مى گرفت مـى گـفت تا به چشم على دارونچكانده ايد به چشم من نبايد بچكانيد و آنها هم به چشم من دارو مى ريختند در حالى كه چشم درد نداشتم .
ـ به آن حضرت گفته شد تو به اين امر (خلافت ) حريصى , فرمود: به خدا قسم كه شما آزمندتريد و دورتر (نالايقتر) و من سزاوارترم و نزديكتر (لايقتر و شايسته تر يا در خويشاوندى با پيامبر نزديكتر) هـمـانـا حق خود را طلب كردم و شما مانع رسيدن من به آن مى شويد خدايا! من در برابر قريش و يـاوران قـريش از تو يارى مى طلبم , زيرا آنان پيوند خويشاوندى مرا بريدند,منزلت والاى مرا خرد شمردند و براى ستيز با من بر سر امرى (خلافت ) كه از آن من است , همداستان شدند.ابـن ابـى الـحـديد مى نويسد: اخبارى همانند اين گفتار از آن حضرت عليه السلام به تواتر رسيده است از جمله :.ـ از زمانى كه خداوند جان پيامبر خود را ستاند تا روزگار اين مردم همواره مظلوم بوده ام .ـ بـار خدايا! قريش را خوار و ذليل گردان كه آنان مرا از حقم محروم كردند و امر مرا (خلافت ) را به زور از من ستاندند.ـ خـدا قـريـش را كـيـفر دهد كه حق مرا به ستم گرفتند و حكومت فرزند مادرم را از من غصب كردند.ـ شـنيد كسى فرياد مى زند: به من ستم شده است ! حضرت فرمود: بيا تا با هم فرياد زنيم , زيرا كه من نيز همواره مظلوم بوده ام .
ـ او مى داند كه جايگاه من نسبت به آن (خلافت ) همچون محور آسيابم نسبت به سنگ آسيا.ـ ميراث خود را به تاراج رفته مى بينم .ـ آن دو ظرفهاى ما را واژگون كردند و مردم را بر گرده ما سوار نمودند.ـ مـا را حـقى است كه اگر بدهند آن را مى گيريم و اگر ندهند بر پشت شتر مى نشينيم هر چند شب به درازا كشد.ـ همواره از من به بخل ستانده اند و از آنچه مستحق و مستوجب آن هستم محروم بوده ام .
ـ امام على عليه السلام در نامه اش به عقيل : قريش را بگذار تا در گمراهى بتازند آنان در جنگ با مـن هـمـداسـتـان شدند چنان كه پيش از من در جنگ با پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله همصدا گشتند خدا قريش را كيفر دهد كه پيوند خويشى مرا بريد و حكومتى را كه از آن فرزند مادرم بود از من ربود.