فلسفه حكومت از نگاه اهل بيت
ـ امـام عـلى عليه السلام بار خدايا تو مى دانى كه آنچه از ما سرزد نه از سر رغبت به قدرت بود و نه بـراى بـه دسـت آوردن چـيـزى از متاع دنيا بلكه مى خواستيم نشانه هاى دين تو را به جايگاهشان بازگردانيم و اصلاح و آبادانى را در سرزمينهاى تو آشكار سازيم , تا بندگان ستمديده ات امنيت و آسودگى يابند وحدود و احكام تعطيل شده ات دوباره به كار افتند.ترس از تفرقه و جدايى
ـ امـام عـلـى عليه السلام پس , نگاه كردم ديدم كه مرا نه يارى است نه مدافعى و نه پشتيبانى مگر خاندانم از اين رو, دريغم آمد كه آنان را به كام مرگ بسپارم پس , چشم خاشاك رفته را بر هم نهادم و با استخوان در گلو آب دهن را فرو بردم .ـ بـه خـدا سـوگند در دلم نمى گذشت و به خاطرم نمى رسيد كه عرب خلافت را پس از پيامبر صـلـى اللّه عـلـيـه و آلـه از خـاندان اوبيرون برد, يا پس از او آن را از من دور كنند تا آن كه ديدم گـروهـى مـرتد شده از اسلام برگشتند و مردم را به نابود كردن دين محمدصلى اللّه عليه و آله مى خوانند پس , ترسيدم كه اگر اسلام و مسلمانان رايارى نرسانم شاهد رخنه اى يا ويرانيى در آن باشم كه مصيبت آن بر من سخت تر ـ از محروم ماندن از خلافت ـ است .
ـ سـوگند به خدا اگر بيم آن نبود كه مسلمانان پراكنده شوند و به كفر بازگردند و دين معيوب گردد همانا تا آن جا كه توان داشتيم شرايط كنونى را دگرگون مى ساختيم .
ـ امـام صـادق عـلـيه السلام , در پاسخ به اين سؤال كه : اگر حق با على عليه السلام بود چرا براى سـتـاندن حق خود اقدام نكرد, فرمود:خداوند جز يك نفر و آن هم پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله كسى را مكلف ومامور به اين كار نكرد فرمود: ((در راه خدا پيكار كن كه جز بر نفس خويش مكلف نيستى )).