هشدار پيامبر - شرح خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها) جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها) - جلد 2

سید عزالدین حسینی زنجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

هشدار پيامبر

رسول اكرم صلى الله عليه و آله نيز كاملا در لحظه هاى آخر عمر مبارك خود- به اتفاق مورخان- بشدت نگران و ناراحت بود، چون مى دانست به محض اينكه رهسپار دار انبيا شد، منافقان امت كه در كمين بودند بيرون آمده و آنچه كه رسول اكرم بنيانگذارى فرموده از ميان خواهند برداشت. شاهد اين نگرانى عميق، روايات بسيارى است كه در صحيح بخارى و در ديگر كتابها و جوامع حديث از طريق عامه آمده؛ از باب نمونه به اندكى از بسيار اكتفا مى كنيم:

بابى است به اين عنوان «باب قول النبي صلى الله عليه و آله لاترجعوا بعدى كفارا يضرب بعضكم رقاب بعض» [ صحيح بخارى (كتاب ديات) ص 62. ] در اين باب رواياتى آورده كه همه ى آنها در همان مضمون عنوان است؛ از جمله اين روايت: «عن ابن عمر انه سمع النبى صلى الله عليه و آله يقول: لا ترجعوا بعدي كفارا يضرب بعضكم رقاب بعض؛ ابن عمر مى گويد: شنيدم پيامبر مى فرمود: پس از من به كفر برنگرديد و بعضى گردن بعض ديگر را بزند.» باز به سند خود از ابن عباس نقل مى كند: «قال النبي صلى الله عليه و آله: لا ترتدوا بعدي كفارا يضرب بعضكم رقاب بعض؛ فرمود: پس از من مرتد نشويد و بعضى گردن بعض ديگر را بزند.» باز ابوزرعه از جدش جرير نقل كرده:

«قال: قال لي رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم في حجةالوداع: استنصت الناس ثم قال لا ترجعوا بعدي كفارا يضرب بعضكم رقاب بعض؛ گفت: پيامبر در حجةالوداع به من فرمود: مردم را ساكت كن؛ سپس فرمود: پس از من به كفر برنگرديد و بعضى گردن بعضى ديگر را بزند.» باز در كتاب حدود نظير اين عبارت را از رسول اكرم در خطبه ى حجةالوداع در ضمن نقل، قسمتى از آن را بيان كرده، در آن جا به اين تعبير است: «و يحكم او ويلكم لا ترجعن بعدي كفارا يضرب بعضكم رقاب بعض.» باز صريحتر از اينها در نگرانى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله از سعيد بن جبير، از ابن عباس، از رسول اكرم صلى الله عليه و آله كه پس از وصف محشر فرمود:

«ثم يؤخذ برجال من اصحابي ذات اليمين و ذات الشمال فأقول: اصحابي! فيقال: انهم لا يزالوا مرتدين على اعقابهم منذ فارقتهم فأقول كما قال العبد الصالح عيسى بن مريم: كنت عليهم شهيدا مادمت فيهم فلما توفيتني كنت انت الرقيب عليهم و انت على كل شي ء شهيد؛ سپس گروهى از اصحاب من در محشر به طرف راست و چپ از جايگاه من (كه در روايات ديگر به حوض تعبير شده) منحرف مى شوند، آنگاه مى گويم: اينها اصحاب من هستند، كجا مى روند!؟ جواب مى رسد كه: همين اصحاب تو پس از اينكه آنها را مفارقت نمودى به اعقابشان برگشت نمودند؛ يعنى، از اسلام خارج شده و به كفر بازگشتند... .» باز در آخر تفسير سوره ى مائده از سعيد بن جبير، از ابن عباس در طى خطبه اى در شرح اوضاع محشر نقل مى كند كه: رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«الا و انه سيجاء برجال من امتي فيؤخذ بهم ذات الشمال فأقول: يا ربي اصحابي! فيقال: انك لاتدري ما احدثوا بعدك فأقول كما قال العبد الصالح... [ همان (كتاب تفسير القرآن)، ص 69. ]؛ آگاه باشيد! به طور تحقيق چنين است كه مردانى از امت مرا در محشر مى آورند و آنها را به طرف چپ (از جايگاه من) مى برند، آنگاه مى گويم: اى پروردگار! اينان اصحاب من هستند! سپس جواب مى آيد: تو نمى دانى پس از تو اينان چه حادثه هايى را آفريدند. آنگاه من مى گويم، چنانچه عبدصالح، عيسى بن مريم گفت: من مادامى كه در ميان آنان بودم بر آنان مراقب و گواه بودم، و از هنگامى كه مرا قبض روح نمودى، تو خود بر آنان مراقب و گواهى... .» پس بدين سان رسول اكرم صلى الله عليه و آله نگرانى خود را ابراز مى كرد كه اصحابش چه حادثه هايى پس از ارتحالش، به بار خواهند آورد. و مراد از حادثه ها «ما احدثوا بعدك» آن نيست كه آنان مرتكب گناهى شدند، چون ارتكاب گناهان موجب فسق است، حتى اگر چه گناه كبيره باشد، بلكه مراد فتنه هايى است كه موجب ارتداد و مخالفت با آن كسى است كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله آن را به وصايت خود نصب فرموده.

بود؛ زيرا به اجماع مسلمانان [ چنانچه شهرستانى (ابوالفتح عبدالكريم، فقيه، فيلسوف و متكلم، از بزرگان علماى اشاعره، كتابهاى بسيار تأليف كرد؛ از آن جمله: كتاب مشهور ملل و نحل، و كتاب نهاية الاقدام في علم الكلام، متولد 479، متوفاى 548) در كتاب ملل و نحل، ج 1، ص 16 مى گويد: «و اعظم خلاف بين الامة خلاف الامامة اذ ماسل سيف في الاسلام على قاعدة دينية مثل ماسل على الامامة في كل زمان؛ بزرگترين اختلاف در ميان امت، اختلاف امامت است. چه اينكه در اسلام براى برپايى قاعده اى مثل امامت، در هر زمان شمشير كشيده نشده.» ] حادثه ى مهم ديگر بلافاصله پس از مرگ اتفاق نيفتاده تا موجب ارتداد و خروج از دين و رجوع به اعقاب باشد، جز مسأله ى خلافت و ولايت.

بنابراين بر طبق روايات صحيح بخارى و منابع ديگر [ فتح البارى، ج 13، ص 32. ] نگرانى شديد رسول اكرم ثابت مى شود و هم هشدار آن بزرگوار، كه نه فقط رجال اصحاب مرتد مى شوند، بلكه به حكم خطبه ى حجةالوداع نگران اكثر مسلمانان بود كه در خطر ارتداد قرار مى گيرند؛ و چه نگرانى بالاتر از آنكه آن همه زحمت و جانفشانى، دست خوش ملعبه ى چند رياست طلب واقع گردد. و اقدى مى گويد:

«طلحة بن عبيد الله و ابن عباس و جابر بن عبدالله (ظاهرا انصارى باشد) مى گويند: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بر كشته شدگان احد نماز خواند و فرمود: من بر اينان شاهد و گواهم. ابوبكر گفت: يا رسول الله! آيا آنان برادران ما نيستند كه اسلام آوردند، به همان گونه كه ما اسلام آورديم، و مجاهده كردند، بدان گونه كه ما مجاهده كرديم؟ گفت: چرا! ولكن آنان اجر و پاداش خود را با خرج كردن از بين نبردند، ولى نمى دانم شما پس از من چه حادثه هايى برپا خواهيد ساخت. در اين وقت ابوبكر گريه كرد و گفت: ما پس از تو زنده خواهيم ماند؟» [ عين عبارت واقدى: «صلى رسول الله على قتلى احد، و قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: انا على هؤلاء شهيد. فقال ابوبكر: يا رسول الله! أليسوا اخواننا اسلموا كما اسلمنا و جاهدوا كما جاهدنا. قال: بلى. ولكن هؤلاء لم يأكلوا من اجورهم شيئا. ولا ادرى ما تحدثون بعدي. فبكى ابوبكر، و قال: انا لكائنون بعدك؟» (مغازى واقدى، ج 1، ص 310). ] نگارنده گويد: ابوبكر با فطانت خود فهميد كه در جمله ى «انا على هؤلاء شهيد» تعرضى به ديگران است كه در حال حيات هستند؛ لذا ابوبكر استدراك مى كند كه آنان چه امتيازى بر ما دارند كه در روز رستاخيز ما محروم خواهيم بود؟ زيرا مسلم است كه در روز قيامت به مفاد آيه ى شريفه ى «يوم ندعوا كل اناس بامامهم [ اسراء (17) آيه ى 71. ]؛ هر گروه را با پيامبرش دعوت خواهيم كرد» و نيز به مفاد آيه ى ديگر: «فكيف اذا جئنا من كل امة بشهيد و جئنا بك على هؤلاء شهيدا [ نساء (4) آيه ى 41. ]؛ چگونه است وقتى كه از هر امتى شهيدى مى آوريم و تو را بر آنان شاهد مى آوريم پيامبر شاهد بوده و بر امتش شهادت خواهد داد، وگرنه خارج از امتش خواهد بود.

پيامبر در جواب ابوبكر پاسخ داد: آنان ثوابهاى خود را از بين نبرده و زحمتهاى خود را از بين نبردند. اين روايت به منزله ى شارح و حاكم بر ساير رواياتى است كه در آن به اصحاب تعبير شده؛ يعنى، مراد از اصحاب، آن اصحابى است كه ثواب خود را وسيله ى اكل قرار ندهند.

پس از فرمايش پيامبر، ابوبكر گريه مى كند! اين چنين گريه اى از قبيل گريه ى فرزندان يعقوب است كه دروغين بوده، زيرا به نص قرآن آنان يوسف را به چاه انداختند و پس از آن در نزد يعقوب گريستند: «و جاؤوا اباهم عشاء يبكون» [ يوسف (12) آيه ى 16. ] اين چنين گريه اى دروغين است، زيرا گريه از تأثر اينكه يوسف را گرگ خورده، با گريه از تحسر فراق يوسف نمى سازد. گريه ى ابوبكر هم با حادثه هاى بعدى و بلايى كه به سر اهل بيت پيامبر فروريخت نيز سازگار نيست، و عمل بعدى نشانگر اين حقيقت است كه آن گريه، گريه ى شوق بوده و يا گريه ى تحسر!

حزب سرى و متشكل

از بدو طلوع اسلام، گروهى با هوشيارى خود دريافتند كه كار اسلام بالا خواهد گرفت. لازم دانستند كه با فراهم نمودن يك حزب قوى، در اين انقلاب پيروزمند براى خود جاى باز كنند. اساسى افراد اين حزب سرى چنانچه از تاريخ به دست مى آيد، بدين قرار است:

«ابوبكر گروهى را به اسلام آورد كه دسته جمعى به دعوت او مسلمان شده و به رسول اكرم صلى الله عليه و آله ايمان آوردند. آنان عبارتند از: عبدالرحمن بن عوف، عثمان، سعد ابن ابى وقاص، طلحه، زبير، و پس از چندى ابوعبيده ى جراح به آنان پيوست.» [تا ريخ طبرى، ج 3، ص 1166 و 1167. ] از اين قطعه ى تاريخ يگانگى آنان و اينكه ابوبكر در ميانشان شخصيت برجسته بوده و به دعوت او اين افراد ايمان آوردند روشن مى شود. «ابوعبيده ى جراح از جمله كسانى بود كه با عثمان بن مظعون، و عبدالرحمن بن عوف و پيروانش قبل از دخول پيامبر صلى الله عليه و آله به خانه ى ارقم اسلام آوردند.» [ طبقات ابن سعد، ج 3، ص 298؛ شرح ابن ابى الحديد، ج 6، ص 12. ] اينان وحدت خود را حفظ نموده و در جريانهاى گوناگون اثر همبستگى را به هم نشان دادند؛ مثلا: «ابوعبيده جراح وقتى كه على را به مسجد آوردند تا با اكراه بيعت كند و امام امتناع از بيعت مى نمود ابوعبيده اظهار داشت: يا اباالحسن! تو جوانى و آنان سالخوردگان قريش هستند، تو تجربه آنان را ندارى. ابوبكر از تو به جهت سالخوردگى و تجربه اندوزى اش، به خلافت شايسته تر است! تو فعلا تسليم خلافت او باش، چنانچه زنده ماندى به تو هم نوبت خواهد رسيد!» [ همان جا. ] در حكومتى كه پس از سقيفه تشكيل شد، خلافت به دست ابوبكر و قضاوت به دست عمر، و اختياردار اموال عمومى، ابوعبيده گرديد؛ به عبارت ديگر، رياست جمهورى ابوبكر، وزارت اقتصاد به دست ابوعبيده جراح، و رئيس ديوان عالى عمر معين شد.

ابن اثير مى نويسد: «وقتى كه ابوبكر به خلافت رسيد، ابوعبيده به او گفت: من مال را تأمين مى كنم؛ و عمر به وى گفت: قضاوت را من به عهده مى گيرم.» [تا ريخ كامل ابن اثير، ج 2، ص 420. ] ابوعبيده ى جراح در سال هجده ى هجرى در شام، در زمان خلافت عمر درگذشت؛ اما پنج عضو ديگر به كارگردانى ابوبكر و عمر همچنان پايدار بودند، و آنان از سال اول بعثت تا نيم قرن بعد در كمك به همديگر و دفاع از منافع خود هوادار هم بودند، و در همه ى صحنه هاى سياسى اين نيم قرن حساس كه مدخليت تامه در شكل دادن تاريخ اسلام را دارد، نقش اساسى را عهده دار بوده اند. آنان كه از آغاز مى ديدند رسول اكرم صلى الله عليه و آله در هر فرصت گاهى تصريحا و گاهى تلويحا براى خلافت بعد از خود، مولاى متقيان عليه السلام را كانديد و معرفى مى نمايد، عهد و پيمان برقرار كردند كه در برابر مولا قرار بگيرند. اما سه نفر از اين جمعيت (ابوبكر و عمر و عثمان) موفق شدند و طلحه و زبير نيز جنگ جمل را به راه انداختند. چنانچه سعد بن ابى وقاص در شوراى عمر نقش مخالف مولا را به خود گرفت.

با داشتن چنين صحنه هايى از تاريخ، بخوبى روشن مى شود كه يك حزب سياسى نيرومند در فعاليت سرى بوده، و اين صحنه هاى تاريخ، كشف از توطئه ى قبلى مى نمايد. عمر در وقت وفات خود گفت: «اگر ابوعبيده زنده بود، او را به خلافت برمى گزيدم». مسلم است كه اين آرزوى گزينش ابوعبيده، روى قرار فعاليتهاى قبلى است، وگرنه مانند ابوعبيده در ميان صحابه كم نبوده.

فعاليت آشكار

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله روز دوشنبه نزديك ظهر رحلت نمود. در اين هنگام ابوبكر در بيرون مدينه در جرف [ موضع على ثلاثة اميال من المدينة نحو الشام و به كانت اموال لعمر بن الخطاب و لاهل المدينة «معجم ياقوت». ]، و عمر در مدينه بود [ طبقات ابن سعد، ج 2، ص 56. ] عمر، و مغيرة بن شعبه آمدند روى رسول اكرم صلى الله عليه و آله را پس زدند. عمر گفت: عجبا! از هوش رفته. مغيره گفت: سوگند به خدا! پيامبر وفات كرده. عمر گفت: تو دروغ مى گويى، پيامبر نمرده، و با اين گفتار مى خواهى فتنه برانگيزى، مگر پيامبر تا منافقان را ريشه كن نساخته مى ميرد. آنگاه عمر بشدت تهديد نمود و گفت: هر كس بگويد پيامبر مرده است، دمار از روزگارش درخواهم آورد. ابن ام مكتوم، مؤذن نابيناى پيامبر اين آيه را خواند:
«و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل

/ 32