قاطعيت و انعطاف ناپذيرى - شرح خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها) جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها) - جلد 2

سید عزالدین حسینی زنجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قاطعيت و انعطاف ناپذيرى

مائلا عن مدرجة المشركين: يكى ديگر از ويژگى انقلاب پيامبر، قاطعيت و انعطاف ناپذيرى در قبال راه و صفهاى مشركان است. تا ريخ پيامبر صلى الله عليه و آله شاهد اين معناست كه مشركان و كافران در اوايل بعثت، دست به هر وسيله اى زدند كه رسول الله صلى الله عليه و آله را شايد از دعوتش بازدارند، ولى هرگز موفق نشدند. در اين آيه به اين معنا اشاره مى فرمايد:

«و ان كادوا ليفتنونك عن الذي اوحينا اليك لتفتري علينا غيره و اذا لأتخذوك خليلا و لو لا ان ثبتناك لقد كدت تركن اليهم شيئا قليلا، اذا لأذقناك ضعف الحيوة و ضعف الممات ثم لا تجد لك علينا نصيرا [ أسراء (17) آيات 73 و 74 و 75. ]؛ مشركان و كافران كم مانده بود تو را از آنچه به تو وحى مى كنيم بلغزانند و آنگاه با تو دوست شوند، و اگر صيانت ما از تو نبود، براستى كم مانده بود كه به طرف آنان تمايل كنى و در اين صورت (تسليم و انعطاف) به خواست آنان بود كه بدرستى دو برابر عذاب دنيا و دو برابر عذاب آخرت را به تو مى چشانيديم و ديگر كسى را در برابر اين عذاب، كمك و ياور نمى يافتى.» در اين آيه ى شريفه با تأكيد بر «تثبيت» صيانت و استوارى، به طور كلى خط انبياى الهى را در مقابله با صفهاى مشركان روشن مى فرمايد. مشركان سعى فراوان كردند، ولى قاطعيت و انعطاف ناپذيرى پيامبر، آنان را از صحنه خارج ساخت. ابن اثير در تاريخ كامل چنين مى نويسد:

«سپس مجادله در ميان آنان درگرفت، تا اينكه بين آنان شكاف افتاد و كينه ها بر همديگر بسته شد و قريش در مورد رسول خدا صلى الله عليه و آله زياد به گفتگو پرداخته و همديگر را به جنگ و مقاومت در برابر وى دعوت مى كردند، و يك بار به نزد ابوطالب رفته و گفتند: اى ابوطالب! تو در نزد ما از سن و شرافت بيشترى برخوردار هستى، مى خواهيم پسر برادر خود را نصيحت كنى كه به ما كارى نداشته باشد. به خدا سوگند! ما در برابر ناسزاگويى وى بر خدايان و پدران ما و بى عقل كردن ما ساكت نمى نشينيم، تا از اين كار دست بردارد و يا درگير شويم و يكى از طرفين هلاك شود... ابوطالب خواسته و تهديد قريش را به پيامبر گزارش كرد و گفت: خود و مرا نگهدار و بر من چيزى را تحميل مكن كه طاقت آن را ندارم. پيامبر چنين پنداشت كه عمويش نظرش نسبت به وى تغيير يافته و ديگر آن حضرت را يارى نكرده و از يارى پيامبر ناتوان شده است. پيامبر گفت: اى عموى بزرگوارم! اگر خورشيد را در دست راست من قرار دهند و ماه را در دست چپ من تا از اين رسالت دست بردارم، هرگز! يا كشته مى شوم و يا اينكه خدا كمك فرموده و پيروز شوم... [تا ريخ ابن اثير، ج 2، ص 64 و 65.. ]». و نيز در تاريخ كامل مى گويد:

«وقتى كه ابوطالب ديد قبيله بنى هاشم پيشنهاد وى را مبنى بر حمايت پيامبر قبول كردند، مسرور شد و از آنان سپاسگزارى نموده و فضيلت پيامبر را بر آنان بازگو كرد. هنگام مرگ ابوطالب، قريش به نزد وى آمده و به او گفتند: تو بزرگ و سرور مايى و به پسر برادرت بگو كه با ما منصفانه رفتار نمايد و به او امر كن از ناسزاگويى خدايان خوددارى كرده، تا او را با خداى خودش رها سازيم!

ابوطالب پيامبر را احضار نمود و گفت. اينان بزرگان قبيله ى تو هستند و از تو مى خواهند از ناسزا گفتن به خدايان آنان خوددارى نموده، تا در مقابل، آنان هم تو را با خداى خود رها سازند.

پيامبر فرمود: اى عمو! آيا آنان را دعوت نكنم به چيزى كه خير آنان در آن است و آن كلمه اى است كه اگر بگويند، عرب را بر خود خاضع نموده و بر غير عرب حاكم مى شوند؟!

ابوجهل گفت: آن كلمه چيست كه تا ما ده برابر آن را به تو بدهيم؟ گفت: بگوييد: لا اله الا الله.

همگى ناراحت شده و متفرق شدند و گفتند: چيز ديگرى از ما بخواه.

رسول الله صلى الله عليه و آله در پاسخ گفت: اگر خورشيد را در دست من بگذاريد، چيز ديگرى را از شما درخواست نخواهم كرد.» [ همان جا. ] پس يكى از ويژگى انبيا آن است كه در برابر مخالفان ستيزه گر خود كوچكترين انعطافى نشان نداده اند و استوار در مقابل آنان ايستاده اند، و اين قاطعيت را صديقه ى طاهره عليهاالسلام در جمله هاى بعدى اين فراز، چنين تصوير مى كند:

ضاربا ثبجهم: پيامبر چنان بر گردنهاى مشركان كوفت كه آخذا باكظامهم: راه نفس كشيدن را بر آنان گرفت، و مراد از گرفتن راه نفس كشيدن؛ يعنى، چنان ضربه قاطع بود كه آنان را در جا ميخكوب كرده و مجال هرگونه توطئه اى را از آنان گرفت و نقشه هاى.

باطل آنان را از بين برد.

داعيا الى سبيل ربه بالحكمة و الموعظة الحسنة: دعوت پيامبر يكسان نبود، بلكه سطح فكر مردم را مراعات مى فرمود، و چنان نبود كه يكنواخت بر همه بتازد، بلكه با مردمان فهميده با بيانات محكم و با مردم متعارف با اندرزهاى نيكو كه فراخور درك آنان بود و آنان نيز خوب آنها را درك مى كردند كه به جز خيرخواهى هدف ديگرى در كار نيست، رسالت خود را ابلاغ مى كرد؛ اما با چنين نرم خويى در برابر بتها هرگز انعطاف نشان نداد.

يكسر الاصنام: با تمام قاطعيت بتها را مى شكست. و ينكت الهام: و با سركردگان كفر و شرك به ستيز برخاسته و سر آنان را به رو به خاك مذلت مى انداخت.

حتى انهزم الجمع و ولوا الدبر: تا اينكه در اثر كوشش، و پيگيرى بى امان و جهاد مستمر، هيبت كفار شكسته شد و جمعشان از هم پاشيد و رو به فرار گذاشتند.

حتى تفرى الليل عن صبحه: و شب كفر و ضلالت از صبح ايمان و هدايت جدا و حق چهره ى خود را آشكار كرد. و نطق زعيم الدين: و پس از آن همه مجاهدت و جانفشانى، زعيم دين با كمال حريت و آزادى لب به سخن گشود. و خرست شقاشق الشياطين: حركت شيطان بازايستاد و سخن آنان خاموش شد و شياطين كفر و عناد پس از سخنوريها به خاموشى گراييدند. و طاح وشيظ النفاق: و گروهكهاى نفاق هلاك شدند. و انحلت عقد الكفر و النفاق: و همبستگى كفر و دو دستگيها درهم گشوده شد. و فهتم بكلمة الاخلاص: و بدون پروا از مشركان، كلمه ى اخلاص (لا اله الا الله) را بر زبان جارى ساختيد.

في نفر من البيض الخماص: تمام اين مجاهدتها به همراهى دسته ى بسيار اندكى از اهل ورع و تقوا از مجاهدان صدر اول انجام پذيرفت.

شرح اوضاع گذشته جزيرة العرب

متن: كنتم على شفا حفرة من النار مذقة الشارب و نهزة الطامع و قبسة العجلان و موطئ الاقدام، تشربون الطرق و تقتاتون القد و الورق، اذلة خاسئين تخافون ان يتخطفكم الناس من حولكم فانقذكم الله تعالى بمحمد...

شرح: يادگار نبوت به روش كتاب آسمانى (قرآن كريم) رفتار فرموده و مردم را به تيره روزيهاى قبل از اسلام تذكر مى دهد، همچون قرآن كريم كه بنى اسرائيل را به اوضاع نابسامان و هرج و مرج و روزهاى بدى كه داشتند متذكر مى كند كه در چنگال فرعونيان گرفتار بودند، تا قدر نعمت رهايى از آن گرفتاريها را بدانند و وضع فعلى به صورت عادى و مكرر درنيايد. قرآن در مورد بنى اسرائيل مى فرمايد:

«و اذ قال موسى لقومه اذكروا نعمة الله عليكم، اذ انجيكم من آل فرعون يسومونكم سوء العذاب و يذبحون ابناءكم و يستحيون نساءكم و في ذلكم بلاء من ربكم عظيم [ ابراهيم (14) آيه ى 6. ]؛ اى پيامبر! به ياد آر هنگامى كه موسى عليه السلام به قوم خود گفت: به ياد آوريد نعمت خدا را بر خودتان، آن زمانى را كه شما را از آل فرعون نجات داد كه آنان شما را با شكنجه و عذاب بد به رنج و مشقت مى انداختند و پسران شما را سر مى بريدند و زنهاى شما را باقى مى گذاشتند، تا آنان را به كنيزى خود درآورند، و در اين دگرگونى از جانب پروردگار امتحان بزرگى است.» و نيز با جمله «تخافون ان يتخطفكم الناس» اشاره به آيه ى ذيل مى فرمايد:

«و اذكروا اذ انتم قليل مستضعفون في الارض تخافون ان يتخطفكم الناس فآويكم و ايدكم بنصره و رزقكم من الطيبات لعلكم تشكرون [ انفال (8) آيه ى 26. ]؛ مسلمانان! متذكر باشيد شما جمعيت اندك و مستضعفى بوديد در روى زمين، كه همواره در بيم آن بوديد كه شما را بربايند، خداوند متعال به شما مأوا داد و با نصرت خود شما را كمك نمود و از طيبات به شما روزى داد، تا باشد كه سپاسگزار باشيد.» طبيعت اكثر نوع انسان مگر عده ى اندكى، بر تأثيرپذيرى از جو روز است و همين طبيعت است كه انسان را از حساب گذشته و آينده بازمى دارد و از ياد مى برد كه در چه وضعى بود و اكنون به چه نعمتى رسيده است، و بدين جهت است كه مربيان بشرى براى توجه دادن به نعمتها كه اساس شكرگزارى است، بيشتر به يادآورى نعمتها تأكيد مى كنند كه چه بودى و چه شدى، و مبادا تكرار نعمتها آنها را از ارج بيندازد.

به همين مناسبت يادگار نبوت، مسلمانان حاضر در مسجد را كه از بزرگان اسلام بودند و مخصوصا انصار را متوجه مى سازد كه «كنتم على شفا حفرة من النار» در اثر شرك و كفر در لبه و پرتگاه آتش بدبختى و فلاكت بوديد، اشاره به آيه ى شريفه است:

«و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا و اذكروا نعمة الله عليكم اذ كنتم اعداء فألف بين قلوبكم فأصبحتم بنعمته اخوانا، و كنتم على شفا حفرة من النار فأنقذكم منها كذلك يبين الله لكم آياته لعلكم تهتدون [ آل عمران (3) آيه ى 103. ]؛ به ريسمان استوار الهى چنگ زنيد و پراكنده نشويد و به ياد آوريد نعمت خدا را بر خودتان هنگامى كه دشمن يكديگر بوديد، خدا ميان قلبهاى شما الفت داد، در نتيجه به نعمت خدا با هم برادر شديد، و در كنار گودالى از آتش بوديد، پس خدا شما را از آن نجات داد، اين چنين خدا آيات خود را به شما روشن مى كند، تا باشد كه راه بيابيد.» بعد در شرح دوران قبل از اسلام چنين شرح مى دهد: شما عرب آن چنان جمعيت بى قدر و ارج بوديد، به مانند نوشابه ى بى ارزشى براى نوشنده كه هر طمعكارى به آن دست مى يافت و شعله ى كوچكى كه شتابزده از آتش برمى دارد، پايمال زورمندان بوديد و از آبهاى آلوده به پيشاب شتران مى نوشيديد و گوشت خام و برگ درختان را غذاى خود قرار مى داديد و رانده شدگان خوارى بوديد كه بيم آن داشتيد ابرقدرتان از اطراف، شما را درربايند.

جغرافياى عربستان

در شرح اين قسمت به شرح كوتاهى از جغرافياى عربستان و تاريخ قبل از اسلام مى پردازيم:

«عربستان بزرگترين شبه جزيره ى دنيا، در جنوب قاره ى آسيا واقع است. وسعت و مساحت آن بيش از سه ميليون كيلومتر و اكثر آن را صحراهاى لم يزرع تشكيل مى دهد، و حاشيه باريكى از زمينهاى مسكونى، اطراف آن را فرا گرفته و غالبا محصور به دريا و ريگزار بيكران، عمده ى خاك آن را تشكيل مى دهد.

آب دره ها از بارانهايى است كه اغلب در ريگزارها فرو مى رود و پس از مدت كوتاهى، دوران كم آبى فرامى رسد؛ صحرانشينان مجبورند از نقطه اى به نقطه ى ديگر در جستجوى آب و چراگاه در حركت باشند، و يكى از عوامل برخورد قبايل همين جستجوى چراگاه است... .» [ محمد خاتم پيامبران، ص 31. ]

حكومت

«اعراب بدوى تابع حكومتى نبودند و نظم سياسى نداشتند و اساس مليت و جامعه ى آنان را قبيله تشكيل مى داد (قبيله مجموع چند خانواده و قوم و خويشاوند است كه همگى از شيخ قبيله كه معمولا از كهنسال ترين افراد قبيله و تجربه اندوزترين آنان بوده به سر مى بردند).

شيخ قبيله موقعيت خود را در اثر تدبير و جوانمردى و شجاعت به دست آورده و بيشتر در زمينه ى جنگى رهبرى را به عهده دارد و نيز در كارهاى عمومى قبيله و رفع دعاوى افراد قبيله نظر مى دهد. رياست شيخ به طرز استبداد كامل نيست و در امور مهم با انجمنى كه از بزرگان قوم و سران خاندانها تشكيل شده مشورت مى كند. براى انتخاب شيخ قبيله پس از مرگ پيشواى سابق، همين بزرگان بايد اقدام كنند، و گاهى بر سر به دست آوردن اين منصب، ميان فرزندان شيخ و برادرها و احيانا ساير نزديكان، كشمكش درمى گرفت و كار به جنگ و خونريزى مى كشيد... .» [تا ريخ سياسى اسلام، ج 1، ص 13- 15، ترجمه ى پاينده. ]

تعصبهاى قبيلگى

«قوم و قبيله، واحد مستقلى بود كه بايد در همه چيز به خود متكى باشد؛ چون تمام اقوام و قبايل ديگر اصولا بيگانه به شمار مى رفتند و هيچ گونه حقوق و احترامى از نظر افراد اين قبيله نداشتند. غارت اموال و كشتن افراد و دزديدن و ربودن زنان، جزء حقوق قانونى آنان بود، مگر اينكه با قبيله پيمانى داشته باشند كه آن هم معمولا ديرى نمى پاييد و يك جسارت كوچك كافى بود كه آن پيمان را درهم شكنند، و در اين هنگام، بهانه براى حمله ى مجدد به دست مى آمد.بدين ترتيب افراد يك قبيله، تنها حامى و تكيه گاه خود را قبيله ى خويش مى دانند و بدان بى دريغ دل بسته اند، و وسيله ى يادآورى مفاخر قبيله و نگهدارى انساب و شاخه هاى قبيله و افزون نشان دادن افراد، هرچند با شمارش مردگان گور خود، به مقام برترنمايى برمى آمدند... .» [تا ريخ عرب، ص 38. ] چنانچه در قرآن كريم وارد شده: «الهيكم التكاثر، حتى زرتم المقابر [ تكاثر (102) آيه ى 1 و 2. ]؛ شما را باليدن به مال و اولاد تا هنگام مرگ مشغول داشت، تا اينكه مردگان را براى بزرگداشت به حساب مى آوريد!» على عليه السلام در نهج البلاغه مى فرمايد: اول كسى كه بناى اساس عصبيت را بنا نهاد شيطان بود:

«الذي وضع أساس العصبية و نازع الله رداء الجبرية [ نهج البلاغه، خطبه ى 192 (معروف به خطبه ى قاصعة). ]؛ شيطانى كه اساس عصبيت را بنا نهاد و با خدا با لباس برترطلبى به منازعه پرداخت.» و لى امام در آخر همين خطبه مى فرمايد: آنچه كه به تعصب جنبه ى رذيله مى دهد، تعصبى است كه بر اساس هيچ و پوچ باشد، مثل تعصبهاى بر اساس رنگ، قبيله و نژاد؛ اما تعصب در برابر مكارم اخلاق كه از فطرت الهى و والاى انسانى نشأت مى گيرد، از صفات حسنه به شمار مى رود:

«فان كان و لابد من العصبية فليكن تعصبكم لمكارم الخصال و محامد الافعال و محاسن الامور [ همان جا. ]؛ اگر قرار است انسان تعصب در مسأله اى داشته باشد، سعى كند تعصب خود را در خصلتهاى عالى انسانى و انجام بهترين كارها و ستوده ترين امور به كار برد.»

/ 32