دشمن خارجى و داخلى - شرح خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها) جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها) - جلد 2

سید عزالدین حسینی زنجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دشمن خارجى و داخلى

متن: فلما اختار الله لنبيه صلى الله عليه و آله دار انبيائه و مأوى اصفيائه ظهر فيكم حسيكة النفاق و سمل جلباب الدين، و نطق كاظم الغاوين و نبغ خامل الآفلين و هدر فنيق المبطلين فخطر في عرصاتكم.

شرح: هنگامى كه خدا برگزيد براى پيامبرش منزلگاه پيامبران و آرامگاه برگزيدگان خود را، در ميان شما خار نفاق آشكار شد و پوشش دين پوسيد و گمراهان ساكت، به سخن درآمدند، و پست مرتبه و گمنامان با قدر و منزلت شده و مركب اهل باطل به صدا درآمده و در ميدانهاى شما به جولان درآمدند.

در اين فراز، صديقه ى طاهره عليهاالسلام به يك سنت الهى اشاره مى فرمايد، كه در هر انقلاب الهى و ايام الله، اين سنت جارى شده و آن دوران ركود پس از انقلاب است كه در صورت جريانهاى خاصى جلوه مى كند و اساس انقلاب را تهديد نموده و يا به انحراف مى كشاند. حضرت با روشن نمودن آن جريانهاى انحرافى، به مسلمانان هشدار مى دهد، كه قبل از شرح ناگزير از بيان مقدمه اى هستيم:

هر انقلاب و حركت الهى و ايام الله را در رهايى از بندهاى جاهليت و بردگى و بهبودى اوضاع اجتماع، دو خطر تهديد مى كند: دشمن خارجى و دشمن داخلى.

دشمن خارجى

دشمنانى كه با انقلاب تضاد دارند و آن را به ضرر منافع و دستگاه رياست و مقام و منصب خويش مى دانند، مسلم است كه چنين افراد آنچه كه در توان دارند در برانداختن انقلاب و نهضتى كه منافع همه جانبه ى آنان را تهديد كرده و در معرض سقوط قرار داده، به جنگ و مقابله برخواهند خواست؛ زيرا انقلاب آنچه را كه موقعيت آنها در گرو آن است، از رياست و ثروت تهديد مى كند؛ و اينان نيز دو طبقه هستند:

اول: طبقه ى فرمانروايان كه در اثر ظلم و بيدادگرى و غصب حقوق جامعه به دوش مردم سوار شده و همه ى مواهب را از آن خود مى دانند، و با در دست داشتن قدرت شيطانى، طبقات مردم را مطابق ميل خود عليه قيام انبيا و مصلحان تاريخ بسيج مى كنند؛ از اين طبقه، قرآن به «مستكبرين» تعبير مى نمايد.

دوم: طبقه ى اسير در دست آنان كه از اين طبقه، قرآن به «مستضعفين» نام مى برد، و عذر آنان را در پيروى از مستكبران مسموع نمى داند، و اين دشمنان خارجى كه در طول تاريخ در رويارويى صف انبيا قرار گرفته اند، قرآن كريم وعده ى پيروزى قطعى را بر اين دشمنان آشكار در صورت پايدارى مؤمنان مى دهد:

«و لقد سبقت كلمتنا لعبادنا المرسلين، انهم لهم المنصورون، و ان جندنا لهم الغالبون [ صافات (37) آيه ى 171- 173. ]؛ و به تحقيق سخنان ما از پيش براى بندگان فرستاده ى ما گفته شد، كه براستى آنان پيروز، و لشكر ما بر آنان غالب خواهند شد.» اما پيروزى انبيا و پيروان را مشروط به تقوا دانسته:

«... فاوحى اليهم ربهم لنهلكن الظالمين، و لنسكننكم الارض من بعدهم ذلك لمن خاف مقامي و خاف وعيد [ ابراهيم (14) آيه ى 13 و 14. ]؛ آنگاه پروردگارشان (انبيا) به آنان وحى كرد: ما حتما ستمكاران را هلاك خواهيم ساخت، و شما را در سرزمين آنها جايگزين خواهيم نمود، اما به شرط اينكه از مقام عدل و وعده ى عقوبتم بترسيد.»

دشمنان داخلى

طبقه ى ديگر، دشمنان بسيار خطرناك و نقابدار داخلى هستند و بى شبهه خطر اينان طرف مقايسه با خطر دشمنان روياروى نيست و بلكه هزاران بار بدتر از آن است، قرآن كريم از آنان به «منافقين» تعبير مى نمايد، و كتاب الهى پر از معرفى آنان و هشدار به مسلمانان كه آگاه از خطر آنان باشند، و با معرفى ترفند آنان از فريب و تزوير و چند چهرگى كه اينك به صورت داغترين مؤمنان درآمده اند، بتدريج تلاشهاى طاقت فرساى انبيا و توده ى طرفدار انبيا را به هدر داده و آن را از داخل پوسانده و بى محتوا سازند.

ما به چند آيه از صدها آيه در وصف و معرفى آنان به عنوان نمونه اكتفا مى كنيم:

«الذين يتربصون بكم فان كان لكم فتح من الله قالوا ألم نكن معكم و ان كان للكافرين نصيب قالوا ألم نستحوذ عليكم و نمنعكم من المؤمنين فالله يحكم بينكم يوم القيامة و لن يجعل الله للكافرين على المؤمنين سبيلا، ان المنافقين يخادعون الله، و هو خادعهم و اذا قاموا الى الصلوة قاموا كسالى يراؤون الناس و لا يذكرون الله الا قليلا، مذبذبين بين ذلك لا الى هؤلاء و لا الى هؤلاء و من يضلل الله فلن تجد له سبيلا [ نساء (4) 141- 143. ]؛ آنانى كه در مراقبت و انتظار شما مؤمنان به سر مى برند (و تماشاگر اوضاع و منتظر پيشامد هستند و تابع فتح و غلبه و جز رياست و مقام هدفى ندارند و از هر طرف باشد براى آنها مطرح نيست و ابدا پايگاه ايمانى و اعتقادى ندارند) آنان چنانچه از جانب خدا فتح و پيروزى نصيب شما شد، مى گويند: آيا ما با شما (همرزم) نبوديم؟ و اگر پيروزى نصيب كافران گرديد، مى گويند: آيا در غلبه بر مؤمنان و دفاع از حريم شما نبوديم؟ (اين منافقان را) خدا در روز رستاخيز در ميانشان داورى خواهد كرد و هرگز بر مؤمنان راهى ندارند. منافقان خدا را فريب مى دهند، در حالى كه خدا فريب دهنده ى آنها مى باشد؛ و هنگامى كه به نماز ايستند، با كسالت مى ايستند و آنان ريا و خودنمايى به مؤمنان مى نمايند و اندكى خدا را به ياد نمى آورند. آنان خط قاطعى ندارند، گاهى به سوى مؤمنان و زمانى در راه كافران هستند، نه از آنان، و نه از اينان، و كسى را كه خدا گمراه سازد، هرگز راهى براى اصلاح او نخواهى يافت.» در اين آيات شريفه، يكى از چهره هاى منافقان را خدا تصوير مى كند كه مى بينيم خدا آنان را نه از دشمنان خارجى كه در خط كفر هستند معرفى فرموده، و نه از مؤمنان؛ پس اينان هدفى جز رياست و جاه و مقام در سر ندارند و با دستيابى به مقصد خود، ناچار چهره ى واقعى دين و مكتب را هرچند بتدريج باشد، تابع خواسته ى خود خواهند نمود، و از دين هر چه به رياست آنان صدمه نداشت گرفته، و آنچه مانع و خار راه گرديد بشدت سركوب مى كنند.

بروز اختلاف پس از رحلت انبيا از مكررات تاريخ است، و ظهور و بروز دشمنان داخلى مى بايست بر حسب سنت الهى براى امتحان و ورزيده و پخته شدن مردم- كه اين ورزيدگى در كوران اين رويدادها انجام مى شود- عملى شود، و امر نوظهورى در اين امت نيست؛ مثلا، در جنگ جمل مى بينيم كه مردى درباره گروه مخالف سؤال مى كند و بديهى است چنين سؤالى پديده ى جنگى است ميان على عليه السلام و ديگران كه دشمنان نقابدار كه در انتظار غروب آفتاب وحى بودند، ولى آنان در ميان مردم با چهره ى ديانت جلوه كرده بودند. اينك گفتگوى آن مرد با على عليه السلام:

«اصبغ بن نباته گفت: در آغاز جنگ جمل در كنار اميرالمؤمنين بودم؛ مردى گفت: يا اميرالمؤمنين! گروهى كه ما اينك آماده ى پيكار با آنان هستم، مانند ما تكبير مى گويند و بسان ما نماز به جاى مى آورند، حال به چه مجوزى پيكار با آن روا باشد؟ مولا عليه السلام فرمود: به دليل آيه اى كه خداوند متعال در كتاب خود فروفرستاده.

مرد پرسيد: من به قرآن احاطه ندارم و نمى دانم كدام آيه مجوز جنگ ما با اينان است، يا اميرالمؤمنين! مرا تعليم ده كه آن كدام آيه است؟ مولا فرمود: به استناد آيه اى كه در سوره ى بقره است، جنگ با اينان را جايز مى دانم و آن، اين آيه است:

«تلك الرسل فضلنا بعضهم على بعض منهم من كلم الله و رفع بعضهم درجات و آتينا عيسى ابن مريم البينات و ايدناه بروح القدس و لو شاء الله ما اقتتل الذين من بعدهم من بعد ما جائتهم البينات و لكن اختلفوا فمنهم من آمن و منهم من كفر و لو شاء الله ما اقتتلوا و لكن الله يفعل ما يريد [ بقره (2) آيه ى 253. ]؛ آن پيامبران، بعضى را بر بعضى ديگر برترى داديم. از آنان كسى است كه با خدا تكلم كرد و بعضى را بر ديگر انبيا برترى داديم، و به عيسى بن مريم معجزه هاى روشن داديم و به روح القدس مددش كرديم، و اگر خدا مى خواست، آنانى كه پس از پيامبرانشان بودند (با آن همه معجزه ها و بينه ها كه جاى انكار و اختلافى را به شرط غلبه ى ايمان و تقوا باقى نمى گذارد) دست به كشتار نمى زدند، اما به پيروى از هواهاى نفس منافقان و دشمنان داخلى، اختلاف را تا سر حد خونريزى به راه انداختند. در اين وقت بود كه امتها به دو قسم منقسم شدند: بعضى ايمان آوردند و بعضى ديگر كافر شدند؛ و اگر خدا مى خواست (با اجبار و تهديد و عذابها) دست به خونريزى نمى زدند، اما خدا بر حسب حكمت خود آنچه را كه خواهد انجام مى دهد.» مرد سائل كه اين آيه را از مولا شنيد گفت: كفر القوم و رب الكعبة...؛ به خدا سوگند! كه اين گروه (پيروان عايشه) كافر هستند... .» [ احتجاج طبرسى، ج 1، ص 248. ] پس مى بينيم كه در اين گفتگو چگونه امام عليه السلام چهره ى واقعى گروه مقابل را روشن مى كند و با استدلال از آيه ى شريفه، ستيز با آنان را توجيه مى فرمايد. اينان همان دشمنان نقابدار داخلى هستند كه خطر آنان به مراتب بيشتر است.

حميدى كه از بزرگان محدثان عامه است، در كتاب «جمع بين الصحيحين» خود نقل مى كند:

«قال حذيفة اخبرني عن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم انه قال في اصحابي اثني عشر منافقا منهم ثمانية لا يدخلون الجنة حتى يلج الجمل في سم الخياط.» در ميان اصحاب رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم دوازده نفر منافق هستند، كه از آنان هشت نفر به بهشت داخل نمى شوند، تا اينكه شتر از سوراخ سوزن بگذرد (كنايه از محال بودن ورود آنان به بهشت است، بسان گذشتن شتر از سوراخ سوزن).

تكرار سنت بنى اسرائيل

در آخر كتاب «صحيح بخارى» بابى وارد است به اسم «باب قول النبى صلى الله عليه و آله لتتبعن سنن من كان قبلكم» آنگاه به سند خود از ابوسعيد خدرى از رسول اكرم صلى الله عليه و آله كه فرمود:

«لتتبعن سنن من قبلكم شبرا بشبر و ذراعا بذراع حتى لو دخلوا جحر ضب لتتبعوهم قلنا يا رسول الله اليهود و النصارى قال فمن!؟؛ البته روش پيشينيان از امتها را پيروى خواهيد كرد، وجب به وجب و ذراع به ذراع، حتى اگر آنان به سوراخ سوسمارى داخل بشوند، البته شما هم پيروى خواهيد كرد. گفتيم: يا رسول الله صلى الله عليه و آله! مراد يهود و نصار است؟ فرمود: پس كدام!؟» ابن اثير در كتاب «جامع الاصول» در كتاب فتن، از عبدالله بن عمرو بن عاص نقل كرده كه رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود:

«ليأتين على امتي ما اتى على بني اسرائيل حذو النعل بالنعل حتى ان كان منهم من يأتي امه علانيه! ليكون في امتي من يصنع ذلك؛ البته آنچه بر بنى اسرائيل آمده، بر امت من نيز خواهد آمد، درست مانند تطبيق نعل؛ به نعل حتى اينكه اگر آنها آشكارا با مادر خود زنا كنند، در اين امت هم فردى پيدا خواهد شد كه همان را انجام دهد!» ابن اثير در كتاب نهايه در باب «الخاء مع الشين» آورده:

«لتركبن سنن من كان قبلكم ذراعا بذراع حتى لو سلكوا خشرم دبر لسلكتموه! الخشرم مأوى النحل و الزنابير و قد يطلق عليهما انفسهما. و الدبر النحل؛ البته شما از راه و روش پيشينيان خود پيروى خواهيد كرد، وجب به وجب، حتى اگر آنان به سوراخ زنبور داخل شوند، شما هم نيز داخل خواهيد شد!»

روش و سنت بنى اسرائيل

قرآن كريم درباره ى بنى اسرائيل مى فرمايد:

«و لقد جائكم موسى بالبينات ثم اتخذتم العجل من بعده و انتم ظالمون، و اذ اخذنا ميثاقكم و رفعنا فوقكم الطور خذوا ما آتيناكم بقوة و اسمعوا قالوا سمعنا و عصينا و اشربوا في قلوبهم العجل بكفرهم قل بئسما يأمركم به ايمانكم ان كنتم مؤمنين [ بقره (2) آيه ى 92 و 93. ]؛ براستى موسى با آيات و بينات- كه مجالى براى شك و انحراف و سرپيچى از فرمانهايش باقى نمى ماند- بسوى شما آمد؛ آنگاه آن چنان (در غيبت چند روزه ى موسى) مرتد و از ايمان برگشتيد و گوساله را پرستيديد و بر خود ستم كرديد؛ و زمانى را به ياد آريد كه ما پيمان مؤكد و محكم از شما گرفتيم (بر ايمان و توحيد و عمل به تورات) و كوه طور را بر فرازتان بلند كرديم كه با قوت و قدرت، آنچه كه از دستورها به شما داديم بگيريد و بشنويد و عمل نماييد. گفتيد: شنيديم و نافرمانى مى كنيم و به سبب كفر و ضلالت و گمراهى شان در دوستدارى گوساله ى سامرى (افراط و غلو نمودند؛ مثل اينكه رگ و ريشه ى قلبهاى آنان با محبت گوساله آبيارى شده؛ بسان آب نوشيدنى كه به اعماق بدن انسان نفوذ مى كند، گوساله پرستى نيز مانند معشوق و محبوب حاضر در نزدشان بود). بگو (اى پيامبر!) چه بد ايمانى است كه شما را به عبادت گوساله وامى دارد، اگر در واقع ايمان داشته باشيد!» قرآن كريم در اين آيه ى شريفه و در آيات نظير اين سخت تهديد مى نمايد، چنانچه دستورهاى دينى مو به مو عمل نشد و سليقه ها دخالت نمود، دين توحيد نه فقط تبديل به شرك خواهد شد، بلكه آن به صورت قبيح ترين بت پرستى و به صورت پرستش گوساله- كه

/ 32