نياكان انصار - شرح خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها) جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها) - جلد 2

سید عزالدین حسینی زنجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

چربش اوست. پس گفت سؤال كننده كه: «سرعان ذا اهالة» و زده مى شود اين مثل از براى كسى كه خبر مى دهد به بودن چيزى پيش از وقت او.» [ شرح قاموس، 1، ج 597. (چاپ سنگى). ] خطب: به فتح: امر عظيم.

استوسع: از وسعت: گشاد شد. و هنه: در بعضى نسخه ها وهيه آمده؛ يعنى، لباسى كه پوشيده و پاره شده باشد.

استنهر فتقه: فتق: شكاف استنهر به معناى استوسع است.

اكدت الامال: خيرش تمام شده و منقطع شده، «اكداء آمال» كنايه از، از بين رفتن امير است.

بائقة: شر و بلا.

افنيتكم: جمع فنا، به كسر فا: جوانب منزل از بيرون و يا عرصه ى گشاد رو به روى منزل.

هتافا: به ضم ها: آواز بلند.

صراخا: صداى بلند، هر دو به يك معنا مى شود.

تلاوة: تلاوة به كسر؛ يعنى، قرائت.

الحانا: الحان: جمع لحن به معناى «با طرب و ترجيع خواندن و نيكو كردن قرائت و يا شعر و غنا» [ ابن اثير، النهاية فى غريب الحديث و الاثر، ج 4، ص 242. ] به قرينه مقابله، با صداى خوب خواندن.

ايها: اسم فعل است، به معناى امر، و به كسى كه از كسى ديگر ادامه ى گفتار و يا عملى را بخواهد «ايه» گفته مى شود. ابن سكيت گويد: «اگر لفظ ايه را (به كلمه بعد) وصل كردى با تنوين مى خوانى، مثل اينكه مى گويى: «ايه حدثنا» و وقتى خواستى معناى دور كردن به لفظ ايه را برسانى با فتح همزه ى ايها مى گويى، كه به معناى هيهات؛ يعنى، دور است.» [ مجمع البحرين، ماده ى «اى ه». ] ااهضم: از هضم به معناى شكستن، ظلم كردن، بازداشتن و نقص.

منتدى: مجلس و محل مشورت.

كفاح: بدون زره و سپر به استقبال دشمن رفتن.

ناطحتم: نطح الكبش از باب ضرب: شاخ به شاخ شدن.

بهم: با ضم، جمع بهمة: مجهولى كه شناخته نشود، قهرمان.

در حلب: در؛ يعنى، جريان و كثرت.

حلب: شير دوشيده شده.

ثغرة: به ضم ثاء و غين: مقصود در اينجا خضوع گردنكشان.

افك: دروغ. فورة: هيجان.

خمدت: فرونشستن شعله هاى آتش.

هدأت: آرامش پيدا كرد.

الهرج: با فتحه فتنه.

استوسق: نظم يافت.

نكث: نقض كرد.

قد ارى: رؤيت در اينجا به معناى علم است.

اخلدتم: از خلود، يعنى، ركون كردن و مايل شدن.

خفض: آسايش زندگى.

الدعة: راحت و آرامش.

الدسع: مانند منع بيرون انداختن شتر، نشخوار خود را.

مج: ريختن. وعيتم: از وعاء؛ يعنى، ظرف وعيتم؛ يعنى، آن چيزى را كه حفظ كرده بوديد به بيرون ريختيد.

تسوغتم: از ساغ الشراب؛ يعنى، به سهل و آسانى نوشيده شود.

الفيض: در لغت به معناى كثرت آب و جريان اوست و گفته مى شود: فاض الخبر؛ يعنى، شايع شد، و فاض صدره بالسر؛ يعنى، سر را ظاهر كرد، و مراد از فيضه در اينجا عدم تاب و توانايى نفس به ضبط و نگهدارى آنچه داشت.

النفث: مانند نفخ فوت كردن است و آن كمتر از آب دهان است، يعنى، فوت كردن بدون آب دهن.

نفثة المصدور: آه كشيدن از درد سينه، براى كسى كه در سينه اش درد باشد (چه درد ظاهرى و يا باطنى). چه اينكه گاهى انسان خشمگين نفس بلندى مى كشد و از حرارت قلب آرامش پيدا مى كند.

خور القنا: خور: ضعف و سستى.

القنا: نيزه شايد مراد ضعف نفس در مقابل شدايد و يا دريغ كردن از نصرت و يا سستى نشان دادن در برابر دشمن.

بثة: نشر و اظهار هست، و نيز به معناى غمى كه انسان توانايى كتمان او را ندارد و اظهار مى كند. (انما اشكو بثى و حزنى الى الله).

تقدمة الحجة: قبل از وقت، اعلام كردن تا طرف به غفلت و بى خبرى عذر نياورد.

فاحتقبوها: از حقب: آن ريسمانى است كه رحل را به شكم شتر مى بندند و آماده ى سوار شدن مى شود.

الدبر: زخمى كه در پشت شتر و يا هر مركوبى باشد.

النقب: نازك شدن پاى شتر.

العار: عيبى كه در معرض زوال نباشد.

الشنار: عيب و عار.

المنقلب: برگشت گاه، سرنوشت.

نياكان انصار

شرح: انصار لقب دو قبيله ى اوس و خزرج است كه از طرف رسول خدا صلى الله عليه و آله به اين لقب مشرف شدند؛ زيرا آنان به هنگام مهاجرت حضرتش به مدينه به ياورى و طرفدارى و حمايت از آن حضرت قيام نمودند. نسب انصار را در تاريخ كامل چنين ذكر مى كند: «اوس و خزرج فرزند حارثه، حارثه فرزند ثعلبة العنقاء، فرزند عمرو مزيقياء ، فرزند عامر ماء السحاب، فرزند حارثة العطريف، فرزند امرء القيس البطريق، فرزند ثعلبة، فرزند مازن، فرزند ازد، فرزند غوث، فرزند مالك، فرزند زيد، فرزند كهلان، فرزند سباوى، فرزند يشجب، فرزند يعرب، فرزند قحطان (پدر بزرگ عرب). مادر و جده ى اعلاى آنان قيله بود، فرزند كاهل بن عذرة بن سعد، و به همين مناسبت به انصار بنى قيله مى گويند.» [ ابن اثير، تاريخ كامل، ج 1، ص 655. ] آنگاه در تاريخ كامل به بعضى از ويژگيهاى نامبردگان از اجداد و نياكان انصار مى پردازد، تا به ازد مى رسد و مى گويد: جايگاه ازد در شهر مأدب يمن بود، تا كاهنى عمرو را از سيل بنيان كن خانمان برانداز عرم و اينكه اكثر اهالى به سرنوشت عمل خود، يعنى تكذيب انبياى الهى- كه به آنان مبعوث شده بودند- گرفتار خواهند شد. خبر داد عمرو بن عامر پس از اين آگاهى هرچه از اموال و زمين داشت به فروش رسانده، خود و پيروانش از مأدب كوچ نمودند و در شهرهاى مختلف اقامت گزيدند. خزاعه ساكن حجاز شد، غسان در شام مسكن گزيد، و هنگامى كه ثعلبة بن عمرو بن عامر از مدينه گذر مى كرد، اوس و خزرج (فرزندان حارثه) در يثرب (مدينه) ساكن شدند. يثرب هم در آن اوان داراى روستاها و بازارها بود و هم در آن سرزمين چندين قبيله از يهود بنى اسرائيل و غير از آنان زندگى مى كردند، و از جمله ى آنان يهود قريظه و نضير و بنى قينقاع و بنى ماسله و بنى زعورا مى باشد.

يهود در مدينه قلعه هايى ساخته بودند كه به هنگام خطر در آنان متحصن شوند، اوس و خزرج نيز در مدينه وارد به قبيله هاى يهود مزبور شدند، تازه واردها نيز به روش يهود منازل و قلعه هايى بنا نمودند، و پيوسته بزرگى و زعامت با يهود بود، تا اينكه از بزرگ يهوديان به اسم «اخطيون» عملى ننگين سرزد و موجب سقوط آنان گرديد، و بدين سان رياست به دست اوس و خزرج افتاد.

اين دو قبيله با كمال اتحاد و صفا به همزيستى ادامه دادند، تا اينكه جنگ سمير روى داد و اين نخستين جنگى بود كه ميان دو قبيله ى اوس و خزرج درگرفت؛ و پس از اين جنگ- به تفصيلى كه نيز در تاريخ كامل و ديگران گفته اند- عداوت و دشمنى شدت يافت. در كامل مى گويد: «و افترقوا و قد شبت البغضاء في نفوسهم و تمكنت العداوة بينهم [ همان، ص 659. ] ؛ متفرق گشته و دشمنى در دلهاى آنان جوانه زد و عداوت ريشه دوانيد.» انصار در ايام جاهليت برحسب رسم مشركين به مكه مى آمدند. رسول اكرم صلى الله عليه و آله در مكه آنان را ملاقات مى فرمود و رسالت الهى خود را به آنان بازگو مى فرمود و استمداد مى جست، آنان نيز به حضرتش گرويدند و تعهد هرگونه يارى و جانفشانى را در راه ترويج اسلام به حضرتش دادند، و براساس تعهد صادقانه ى آنان بود كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله با گروهى به مدينه هجرت فرمود [ همان جا. ]

جانفشانيهاى انصار

علامه ى مجلسى- رضوان الله عليه- از مرحوم طبرسى چنين نقل مى كند:

«عن زرارة عن ابى جعفر- صلوات الله عليه-: ما سلت السيوف و لا اقيمت الصفوف في صلاة و لا ذحوف و لا جهر باذان و لا انزل الله تعالى يا ايها الذين آمنوا حتى اسلم ابناء القيلة الاوس و الخزرج [ بحار، ج 22، ص 312. ] ؛ امام باقر عليه السلام فرمود: شمشيرها كشيده نثد، و صفها در نماز و جنگ بسته نشد، و به صداى بلند اذانى گفته نشد، و خدا آيه ى «يا ايها الذين آمنوا» را فرونفرستاد، مگر اينكه فرزندان قيله (اوس و خزرج) اسلام را پذيرفتند.» مولاى متقيان مى فرمايد:

«هم والله ربوا الاسلام كما يربى الفلو مع غنائمهم بايديهم السباط و ألسنتهم السلاط [ نهج البلاغة، حكمت 465. ] ؛ به خدا سوگند! ايشان (انصار) اسلام را پرورش دادند، همچون پرورش كره اسب با رنج و كوشش (و يا با ثروتمندى در صورتى كه عناء غنا خوانده شود) و با دستهاى باز و سخاوتمندشان و زبانهاى سخنورشان.» در شرح جمله ى فوق بعد از عبارتهايى مى گويد:

«انصار بودند كه خداى متعال دين خود را با آنان يارى فرمود و به وسيله ى آنان اسلام را كه در نهان بود آشكار ساخت، و اگر آنان نمى بودند، مهاجران هرگز توان جنگيدن با قريش و عرب را در حمايت از رسول اكرم صلى الله عليه و آله را نداشتند، و اگر مدينه جايگاه انصار نبود هرگز پناهگاهى براى مهاجران نبود، و در افتخار آنان روز حمراء الاسد كافى است، روزى كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله آنان را پس از شكست در جنگ احد و به شهادت رسيدن گروهى از انصار به مقاومت و پايدارى در برابر قريش به خارج مدينه دعوت كرد، با اينكه همگى در جنگ جراحت برداشته بودند و تا در مقابله با قريش حماسه ها آفريدند، و با اينكه همچنان خون از جراحتهايى كه برداشته بودند مى ريخت، آن دلاوران همچون شير گرسنه كه به شكار خود حمله ور مى شود به دشمن حمله كردند، و چه بسيار از اين روزهاى پر افتخار در تاريخ آنان ثبت شده است... .» آنگاه چنين ادامه مى دهد:

«انصار بودند كه مى گفتند:

«لولا على بن ابيطالب- صلوات الله عليه- في المهاجرين لابينا لانفسنا ان يذكر المهاجرون معنا او ان يقرنوا بنا و لكن رب واحد كالف بل الوف»؛ اگر نبود على بن ابى طالب- صلوات الله عليه- در ميان مهاجران، ما هرگز زير بار اينكه مهاجران را همدوش نام ما ببرند نمى رفتيم و يا در رديف ما به شمار آيند؛ اما چه بسا يك تن با هزار يا هزاران برابرى مى كند.» بعد ابياتى را در مدح انصار از وزير مغربى نقل مى كند:



  • ان الذي ارسى دعائم احمد ان الذي ارسى دعائم احمد


  • وعلا بدعوته على كيوان وعلا بدعوته على كيوان




  • ابناء قيلة وارثوا شرف العلى ابناء قيلة وارثوا شرف العلى


  • و عراعر الاقيال من قحطان و عراعر الاقيال من قحطان




  • بسيوفهم يوم الوغى و اكفهم بسيوفهم يوم الوغى و اكفهم


  • صربت مصاعب ملكه بجران صربت مصاعب ملكه بجران




  • لولا مصارعهم و صدق قراعهم لولا مصارعهم و صدق قراعهم


  • خرت عروش الدين للاذقان خرت عروش الدين للاذقان


«برپاكننده پايه هاى نهضت محمدى صلى الله عليه و آله و دعوتش را به ستاره ى كيوان و زحل و رساننده فرزندان قيله (انصار) بودند، آن وارثان شرافت و بزرگى، و شرافتمندان از بزرگان قحطان (جد اعلاى عرب، اول ناطق به لغت عرب) و به شمشيرهاى آنان در روز جنگ و به دست آنان دشواريهاى نهضتش بسهولت گراييد، و اگر نبود شهادت طلبى و شمشير زدنهاى آنان از روى صدق و صفا، حتما پايه هاى دين فرومى ريخت.» [ شرح نهج البلاغة، ج 20، ص 184. ] .

سرانجام كار انصار

با اين همه بايد گفت كه: «ملاك الامر خواتيمه؛ معيار حساب كار، فرجامش مى باشد». با كمال تأسف هواى ملك و رياست مجال نداد كه به يارى دختر پيامبر، صديقه ى طاهره عليهاالسلام برخيزند، بجاست كه خاتمه ى اين گفتار غم بار را با سخنان فقيد سعيد، شهيد آية الله علامه سيد محمدباقر صدر- رضوان الله تعالى عليه- پايان دهيم:

«اما انصار در سبك شمردن و كم ارج ساختن نصوص نبوى در خلافت بلافصل مولاى متقيان بر همه مسلمانان سبقت گرفتند، وقاحت و بى شرمى، كار آنان را به جايى رساند كه دست به تشكيل شورايى در سقيفه ى بنى ساعده زدند، تا در آنجا به يكى از انصار دست بيعت بدهند! و براى مولاى متقيان عليه السلام در بدست آوردن حق مشروع و وظيفه ى الهى و آوردن شهود هيچ راهى و سپاهى باقى نگذاردند، زيرا اگر با بيعت سابق، شاهدان على عليه السلام را تصديق مى نمودند، بر خود اتهام تناقض گويى را در يك روز، حتمى و مسجل مى كردند، و هرگز آنان زير بار چنين كارى نمى رفتند، هرچند در آن مجلس شورا (سقيفه بنى ساعده) اوس ابوبكر را بيعت كردند، و گروه ديگر مى گفتند: ما تن بجز خلافت على عليه السلام نمى دهيم، و خود اين برخورد ايجاد تفرقه و اختلاف افكنى بود، اما با اين همه به تناقض گويى اولى نمى رسد، زيرا معناى مجلس مشورت بالطبع، يعنى كار خلافت بايد با انتخاب انجام شود و نص در اين موضوع نيست.» [ فدك، ص 83. ] مضحكتر آنكه بعضى از آن اشقيا اعتذار مى كردند كه يا اباالحسن! اگر اين گفتارها و احتجاجها را قبل از بيعت با ما مى كردى، ما هرگز از بيعت تو شانه خالى نمى كرديم و به جان و دل مى پذيرفتيم! سبحان الله! شكستن عهد الهى و غدير را به آسانى ناديده گرفته، و به خود اجازه ى شكستن بيعت با انسانى ظلوم و جهول را نمى دادند! «وليحملن اثقالهم و اثقالا مع اثقالهم و ليسئلن يوم القيمة عما كانوا يفترون [ عنكبوت (29) آيه ى 13. ]؛ در روز قيامت علاوه بر به دوش كشيدن گناهان سنگين خود، گرانى گناهان ديگران را بر دوش خود خواهند كشيد، و از آنچه عمل كرده اند بازخواست خواهند شد.» هدف از جمله هاى: معشر النقيبة: اى گروه سرشناس و با نفوذ، اعضاد الملة: بازوان دين و آيين، حضنة الاسلام: نگهبانان اسلام، موصوفون بالكفاح: شما به نبرد و دليرى متصف هستيد، النخبة التي انتخبت: برگزيدگان و انتخاب شده ها، الخيرة التي اختيرت: نيكان برگزيده شده، تهيج آنان با ذكر سابقه هاى درخشانى است كه انصار (بنى قيله) دارند، كه چه شد با آن همه سوابق، اين چنين به خاموشى و بازنشستن از گرفتن حق گرايش كرديد؟ آيا رسول خدا پدرم نمى فرمود: و رعايت و نگهدارى و احترام شخص پس از درگذشت، در رفتار با بازماندگانش معلوم مى گردد!؟ مبادا چنين باشد كه آنچه در دل داشتيد تحت نفوذ و قدرت و

/ 32