انكفأت: رجوع فرمود، از انكفاء به معناى رجوع كردن است.شملة الجنين: ممكن است با كسر شين باشد كه اين وزن، هيأت را مى رساند؛ يعنى، پوشيده شدنى، مانند جنين؛ و ممكن است به فتح شين خوانده شود، و آن پوشش كوچكى است كه كودك را به آن مى پيچند، ولى بهتر قرائت با كسر است كه نوع منزوى شدن و كنار بودن مولا عليه السلام را مى رساند.حجرة الظنين: گوشه گيرى شخص متهم در اتاق كوچك.قادمة الاجدل: شهپر عقاب.ريش الاعزل: پر مرغان ضعيف.يبتزنى: مى ربايد.نحيله: عطيه كوچك.الدفى كلامى: خصومت ورزيد در سخنگويى با من.كاظمة: در حال كه خشم خود را فرو برده بودم. را غمة: در حال خفت و ذلت.افترست: دريدى و پاره كردى.ذئاب: گرگان، جمع ذئب.هينتى: هينه بر وزن سدره و جلسه، مصدر هان يهون، يعنى، خفت و خوارى.عذير: عذرخواه.عاديا: در حال تجاوز و ستم.شارق: آفتاب تابان.العمد: ستون.نهنهى: بازدار.عدواى: طلب انتقام من در برابر ستمى كه رفته. و جدك: حزن و غم.شانئك: دشمن بدخواه تو. و نيت: عجز و ناتوانى.البلغة: روزى كافى.
شرح
ممكن است كسى در اين بخش اشكالى به نظرش بيايد و آن اينكه صديقه ى طاهره- صلى الله عليها و على ابيها و بعلها و بنيها- از همه بيشتر به مقامهاى پسر عم و شوهر خود واقف و آشنا بود، و آن بزرگوار حجت رب العالمين، و چنانچه در دعاى صبح روز جمعه وارد شده: «اشهد انهم فى علم الله و طاعته كمحمد صلى الله عليه و آله [ مفاتيح الجنان (اعمال روز جمعه). ]» مى باشند، و بالاخص مولاى متقيان برحسب روايت ابى وهب قصرى از امام صادق عليه السلام مى گويد: و ارد مدينه شدم و به محضر حضرت رسيدم و گفتم: جانم فداى شما باد، در حالى به محضرتان مى رسم كه قبر اميرالمؤمنين عليه السلام را زيارت نكرده ام. حضرت در جواب فرمود: چه كار بدى كردى، و اگر نبود كه تو از شيعيان ما هستى شما را نمى پذيرفتم! آيا زيارت نمى كنى كسى را كه خداى متعال او را زيارت مى كند و انبيا او را زيارت مى كنند و مؤمنان او را زيارت مى كنند!؟ در جواب گفتم: جانم فدايت، اين نكته را نمى دانستم. فرمود: بدان! اميرالمؤمنين عليه السلام در نزد خدا از تمام ائمه افضل است، و بر آن بزرگوار است ثواب اعمال آنان [ كامل الزيارات، ص 38؛ بحارالانوار، ج 97، ص 257. ] پس اين پرخاش صديقه ى طاهره عليهاالسلام چگونه توجيه مى شود!؟ از اين اشكال دو جواب مى شود داد، و برگشت هر دو به اين است كه صديقه ى طاهره عليهاالسلام از اينكه مى ديدند خلافت عظماى الهى از محور خود خارج شده و چگونه اسلام وارونه خواهد شد در رنج بودند، و هم از نظر حكمتى چنين برخوردى حكيمانه بوده است، به شرحى كه گفته خواهد شد.
پاسخ اول
نظير چنين پرخاشى از پيغمبر اولوالعزم و معصومى ديگر هم صادر شده، و مى توان نام چنين پرخاشى را «پرخاش مقدس» ناميد، به اين شرح كه: هارون عليه السلام در زمان غيبت برادرش موسى بن عمران عليه السلام اندك تخلف و سرپيچى از اطاعت امر خدا و فرمان شريك نبوت خويش نكرده بود، و وظيفه ى خود را به هنگام غيبت برادرش به نحو احسن انجام داده بود، و اسرائيليان را از نيرنگ و شعبده ى سامرى و واداشتن وى آنان را به پرستش گوساله كاملا برحذر داشته بود، اما چه سود! چه اينكه سامرى كار خود را كرد، و آن سبك سران به حكم سنخيت يا اينكه نشانه هاى بسيار و معجزه هاى فراوان از كليم خدا، موسى بن عمران عليه السلام ديده بودند، ولى به حكم اينكه سنخيت، علت انضمام است، و آيه ى شريفه ى «و اشربوا في قلوبهم العجل بكفرهم» همه ى آن آيات و نشانه هاى الهى را ناديده گرفته و در زمان كوتاهى كه حضرت موسى عليه السلام غيبت داشت، به پرستش گوساله ى ساخت سامرى شتافتند. كليم خدا پس از مراجعت از طور هرگز فكر نمى كرد با آن همه سوابق و ديدن آيات نه گانه ى الهى، اسرائيليان به اين سرعت به عقب برگشته و رسوم جاهليت را بپذيرند، و اوضاع را كاملا برخلاف انتظار ديد، در چنين وقتى بود كه برحسب نقل قرآن، موسى عليه السلام به سختى برآشفت:«و القى الالواح و اخذ برأس اخيه يجره اليه [ اعراف (7) آيه ى 150. ] و لقد قال لهم هارون من قبل يا قوم انما فتنتم به و ان ربكم الرحمن فاتبعونى و اطيعوا امرى، قالوا لن نبرح عليه عاكفين حتى يرجع الينا موسى [ طه (20) آيه ى 90 و 91. ] قال يابن ام لا تأخذ بلحيتى و لا برأسى انى خشيت ان تقول فرقت بين بني اسرائيل و لم ترقب قولى [ همان، آيه 94. ]؛ موسى عليه السلام الواح را انداخت (با اينكه خلاف احترام و تعظيم كلام الهى بود) و سر برادر خود را گرفت و به طرف خود كشيد؛ و هارون از پيش اتمام حجت نموده و گفته بود: شما فريب سامرى را خورديد، و پروردگار شما رحمن و بخشنده است، پس مرا پيروى نموده و از فرمان من اطاعت نماييد! ولى اسرائيليان گفتند: ما تا برگشتن موسى همچنان به عبادت گوساله ادامه خواهيم داد، و هارون به موسى (عليهماالسلام) گفت: اى پسر مادر! از محاسن و سر من مگير، چه اينكه در بيم آن شدم كه بگويى در ميان بنى اسرائيل تفرقه افكندى و از قول من مراقبت ننمودى.» چنين برخوردى از موسى عليه السلام با اينكه هارون بجز انجام وظيفه كارى نكرده بود، جز تعصب و سرسختى در راه حق و فرياد و پرخاشگرى در راه مبارزه با باطل نيست.يادگار خاتميت هم كه مى ديد به حكم سنخيت و رسوب جاهليت و گوساله پرستى در صميم دل آنان، با وجود آن همه تأكيد پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله، مسلمانان هارون امت را ترك كرده و اطراف عجل را گرفته اند، بشدت ناراحت شد، و انگيزه ى ناراحتى صديقه ى طاهره، از كفران عظيم امت اسلامى و عبادت طاغوت در برابر نعمت بزرگ وصايت و خلافت بود، كه با حذف هارون امت چه سرنوشت سختى در انتظار امت است؛ و به مصداق فرمايش پيامبر صلى الله عليه و آله: «بدأ الاسلام غريبا و سيعود غريبا كما بدأ فطوبى للغرباء [ متقى هندى، كنز اعمال، حديث 1192؛ بحارالانوار، ج 8، ص 12. ]؛ اسلام با غربت آغاز شد و بزودى همچون آغاز، به غربت باز خواهد گشت، پس خوشا به حال غريبان!» مسلمانان با حذف هارون امت ديرى نمى كشد باز دوباره به حالت غربت برمى گردد، پس ناراحتى و پرخاش آن بزرگوار نشان دهنده ى عظمت فاجعه است، نه اينكه يادگار نبوت مى خواست به هارون امت از راه پرخاش اعتراض نمايد.
پاسخ دوم
حكمتى در قضيه بود كه صديقه ى طاهره مى خواست كه روشن شود. حضور آن حضرت در اجتماع مردم مطابق رضايت كامل مولاى متقيان بوده، و آنچه از فاطمه ى مرضيه- صلوات الله عليها- صادر شده همه به عنوان همدردى و مطابق خواسته ى قلبى مولا صلى الله عليه و آله بوده و نه اينكه- العياذ بالله- فاطمه عليهاالسلام بدون رضايت همسرش كارى را بدون صلاح ديد انجام داده، و اين پرخاش صديقه ى طاهره و تسلى و دلدارى مولا عليه السلام در جواب بازگوكننده، رضايت كامل آن حضرت از اين برخورد سازنده ى صديقه ى طاهره است. راستى اگر نبود حضور و خطبه ى روشنگر بضعه ى (پاره تن) رسول الله صلى الله عليه و آله در حساس ترين مرحله ى تاريخ اسلام، ما از چه منبع موثقى مى توانستيم به جريان نفاق حاكم در صدر اسلام با تبليغ گسترده ى حاكمان آن روز پى ببريم؟ باز فرازى در اين بخش هست كه نياز به توضيح دارد. ممكن است گفته شود: از جواب مولا عليه السلام كه فرمود: «فان كنت تريدين البلغة فرزقك مضمون» اگر مقصود شما روزى باشد، روزى به قدر كفاف را خدا ضامن است و خدا ضامن استوار و درستى است؛ اين سؤال پيش مى آيد: مگر انگيزه ى حضرت از ايراد خطبه به خاطر رزق و روزى بود، تا چنين جوابى را مولا عليه السلام در پاسخ بفرمايند؟ آيا با وجود پايه ى معرفتى صديقه ى طاهره عليهاالسلام در حد عصمت مى تواند چنين پاسخى داشته باشد؟ و آيا مضمون و محتوا و استخوان بندى خطبه كه مملو از معارف الهى و با بيانى شكافنده، انحراف عظيم دست اندركاران سقيفه و نفاق حاكم بر جامعه ى اسلامى را بازگو مى كند، نشان دهنده ى آن نيست كه فرياد صديقه ى طاهره عليهاالسلام به جهت سرنوشت بدى كه در انتظار مسلمانان است مى باشد، نه رزق و روزى!؟ پاسخ اين سؤال با دقت در خطبه و با توجه به پرخاش مقدس صديقه ى طاهره عليهاالسلام روشن مى شود كه مسلما مولا عليه السلام در اين جواب در مقام آن نبوده كه حضرت را نسبت به رزق و روزى تأمين دهد، بلكه از آنجايى كه زهراى طاهره عليهاالسلام از جريان وارونه كردن هدفهاى پيامبر عظيم الشأن اسلام صلى الله عليه و آله و سرنوشت بدى كه در انتظار اسلام و مسلمانان بود، قلب مباركش در رنج بود، با جمله هاى آرام بخش، اين چنين: اى دختر برگزيده و يادگار نبوت! من هرگز در اداى وظيفه كوتاهى نكردم...، با اين جمله هاى نرم و فروتنانه در مقام تسلى و آرامش دادن آن حضرت بودند، وگرنه همين سؤال در جمله ى «فماونيت عن دينى؛ در دينم كوتاهى نكردم» هست. مگر صديقه ى طاهره عليهاالسلام در مقام و عظصت مولا عليه السلام نمى فرمايد: «مكدودا فى ذات الله، مجتهدا في امر الله». پس مسلم صديقه ى طاهره عليهاالسلام مى دانستند كه مولا عليه السلام كوتاهى نفرموده. به اين قرينه و قراين ديگر اين جمله هاى مولا عليه السلام در معانى اصلى و ابتدايى آن مراد نيست و به اصطلاح علم بلاغت، در اين فراز هدف از ايراد اين جملات فايده ى خبر و يا لازم فايده ى خبر نيست [ اصل در جمله ى خبريه براى دو هدف است: 1. فهماندن مخاطب مضمون جمله را، و به اين گفته مى شود: فايده ى خبر؛ مثل: «ولد النبى في عام الفيل و اوحى اليه في سن الاربعين؛ پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- در عام الفيل متولد شد و در سن چهل به او وحى شد». 2. فهماندن مخاطب به اينكه متكلم عالم به حكم است، و به اين گفته مى شود: لازم فايده ى خبر، مثل: «لقد نهضت من نومك مبكرا؛ امروز صبح سحرخيز بودى» يعنى من از سحرخيزى تو آگاهم. ]، بلكه گاهى اوقات هدف از جمله ى خبريه بجز هدف دوگانه، از قبيل استرحام [ استرحام: طلب رحم و بخشش كردن، مثل اين شعر ابراهيم بن مهدى به مأمون:اتيت جرما شنيعا- و انت للعفو اهل فان عفوت فمن- و ان قتلت فعدل من مرتكب گناه بزرگى شدم، ولى تو شايسته ى عفو و بخشش هستى، اگر ببخشى منت نهاده اى و اگر بكشى بر طبق عدل رفتار كرده اى. ] و يا اظهار تحسر [ اظهار تحسر: بروز دادن حسرت؛ مثل شعرى كه مولا- عليه السلام- در كنار جنازه ى عمار ياسر فرمودند:الا يا ايها الموت لست تاركى- ارحنى فقد افنيت كل خليلى اراك بصيرا بالذين احبهم- كأنك تنحو نحوهم بدليل الا اى مرگ! چرا مرا آسوده نمى گذارى؟ مرا آسوده بگذار تمام دوستان مرا فانى كردى، تو را چنان بصير مى بينم، آنان كه من او را دوست دارم گويى با راهنما در پى آنان هستى.در شعر اولى و دومى هدف، فهماندن مضمون جمله ها به مخاطب نيست، بلكه در شعر اولى هدف طلب عفو و بخشش است، و در شعر دوم هدف اظهار حزن و اندوه از فقدان دوست صميمى، و در اين فراز هم مولا با اين جمله ها روح آزرده ى زهراى اطهر- سلام الله عليها- را تسلى مى دهند. ] و تسلى و... است، كه هدف از سياق جمله ها به دست آورده مى شود. در اين فراز هم مولا به جهت تسلى خاطر صديقه ى طاهره عليهاالسلام با اين گونه جمله ها حضرت را نوازش مى فرمايند و هدف تأمين از روزى كفاف نيست.