صديقه ى طاهره و آنان كه حق را يارى نكردند (انصار) - شرح خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها) جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها) - جلد 2

سید عزالدین حسینی زنجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شهادت از خزيمه و امثال او شايسته ى هر فضيلت بود.

باز اگر ما فروتر آمده و بپذيريم كه شهادت على عليه السلام هم مانند يك نفر شاهد عادل است، چرا ابوبكر از صديقه ى طاهره نخواست كه به جاى شاهد ديگر قسم ياد كند؟ و در صورت خوددارى از قسم ادعايش را رد مى كرد. هرگز اين موازين را مراعات نكرد و همه را زير پايش گذاشت؛ آرى شهادت ام ايمن و مولاى متقيان عليه السلام را رد كرد، همان طور كه ملاحظه مى كنيد رد يكطرفه و بر اساس تصور و برداشت فردى است، چه اينكه چگونه مى توان شهادت على عليه السلام را نپذيرفت، در حالى كه على عليه السلام عدل قرآن و با قرآن، و قرآن با او بوده و هرگز از هم جدا نمى شوند، و او در آيه ى مباهله نفس مصطفى صلى الله عليه و آله است، چنانچه شاعر مى گويد:



  • و هو في آية التباهل نفس و هو في آية التباهل نفس


  • المصطفى ليس غيره اياها المصطفى ليس غيره اياها


و او (على عليه السلام) در آيه ى مباهله نفس مصطفى و غير از على كسى نفس مصطفى نشده است.

شخصيتى اين چنين در چنين محاكمه اى شهادتش مردود اعلام مى شود! واقعا چه مصيبت بزرگى است كه با او رو به رو مى شويم و بايد گفت: «انا لله و انا اليه راجعون.» [ النص و الاجتهاد، ص 84 ] 86. .

صديقه ى طاهره و آنان كه حق را يارى نكردند (انصار)

ثم رمت بطرفها نحو الانصار فقالت:

يا معشر النقيبة و اعضاد الملة و حضنة الاسلام ما هذه الغميزة في حقي و السنة عن ظلامتي اما كان رسول الله صلى الله عليه و آله ابي يقول:

«المرء يحفظ في ولده» سرعان ما احدثتم و عجلان ذا اهالة و لكم طاقة بما احاول و قوة على ما اطلب و ازاول اتقولون: مات محمد صلى الله عليه و آله فخطب جليل استوسع وهنه و استنهر فتقه و انفتق رتقه و اظلمت الارض لغيبته و كسفت النجوم لمصيبته و اكدت الآمال و خشعت الجبال و اضيع الحريم و ازيلت الحرمة عند مماته فتلك والله- النازلة الكبرى و المصيبة العظمى لا مثلها نازلة و لا بائقة عاجلة اعلن بها كتاب الله- جل ثناؤه- في افنيتكم في ممساكم و مصبحكم هتافا و صراخا و تلاوة و الحانا و لقبله ما حل بانبياءه و رسله حكم فصل و قضاء حتم «و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضر الله شيئا و سيجزى الله الشاكرين [ آل عمران 144. ] .

» ايها بنى قيلة! ءاهضم تراث ابى؟ و انتم بمرى مني و مسمع و منتدى و مجمع تلبسكم الدعوة و تشملكم الخبرة و انتم ذوو العدد و العدة و الاداة و القوة و عندكم السلاح و الجند توافيكم الدعوة فلا تجيبون و تأتيكم الصرخة فلا تغيثون و انتم موصوفون بالكفاح، معروفون بالخير و الصلاح و النخبة التي انتخبت و الخيرة التي اختيرت قاتلتم العرب و تحملتم الكد و التعب و ناطحتم الامم و كافحتم البهم لا نبرح و تبرحون: نأمركم فتأتمرون حتى اذا دارت بنا رحى الاسلام و در حلب الايام و خضعت ثغرة الشرك و سكنت فورة الافك و خمدت نيران الكفر و هدءت دعوة الهرج و استوسق نظام الدين فانى حرتم بعد البيان، و اسررتم بعد الاعلان! و نكصتم بعد الاقدام، و اشركتم بعد الايمان الا! تقاتلون قوما نكثوا ايمانهم وهموا باخراج الرسول وهم بدؤوكم اول مرة اتخشونهم فالله احق ان تخشوه ان كنتم مؤمنين.

الا! قدارى ان قد اخلدتم الى الخفض و ابعدتم من هو احق بالبسط و القبض و خلوتم بالدعة و نجوتم من الضيق بالسعة فمججتم ما وعيتم و دسعتم الذي تسوغتم «فان تكفروا انتم و من في الارض جميعا فان الله لغنى حميد.» [ ابراهيم (14) آيه ى 8. ] الا! و قد قلت ما قلت على معرفة مني بالخذلة التي خامرتكم و الغدرة التي استشعرتها قلوبكم و لكنها فيضة النفس و نفثة الغيظ و خور القنا و بثة الصدر و تقدمة الحجة فدونكموها فاحتقبوها دبرة الظهر نقبة الخف باقية العار موسومة بعصب الله و شنار الابد موصولة بنار الله الموقدة التي تطلع على الافئدة فبعين الله ما تفعلون «و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون» [ شعراء (26) آيه ى 227. ] و انا ابنة نذير لكم بين يدي عذاب شديد فاعملوا انا عاملون و انتظروا انا منتظرون سپس به طرف انصار توجه فرمود و چنين گفت:

اى بزرگ مردان! و اى بازوان ملت و نگهبانان اسلام!

اين كوتاه بينى و سست نگرى در حق من چرا؟ و اين خواب آلودگى در برابر ستمى كه به من مى رود چرا؟ آيا رسول خدا صلى الله عليه و آله پدرم نمى گفت: «احترام مرد را در فرزندانش نگهداريد؟» چه زود حادثه بار آورديد و چه با شتاب بيراهه رفتيد!

با اينكه شما توانايى انجام مقصد مرا داريد و نيروى كافى در جهت دستيابى به هدف مرا داريد.

آيا مى گوييد: محمد صلى الله عليه و آله را مرگ درگرفت (و همه چيز تمام شد و خاندان نبوت گم شد؟) آرى، مرگ او حادثه ى بزرگى بود كه اثر آن همه جا را گرفت و شكافش آشكار گرديد و پيچيدگى آن همه گير شد و روى زمين با غيبتش تيره گشت و ستارگان در مصيبتش گرفته شدند و آرزوها به آخر رسيد و كوهها فروتنى كرد و حريمها درشكست و حرمتها به هنگام مرگش درهم ريخت.

فقدان پيامبر- به خدا- فاجعه بزرگ و مصيبتى بس عظيم، كه همچون مصيبت سختى مثل او و بدبختى مانند او نيامده.

اين كتاب خداى- عزوجل- در خانه هاى شماست، كه در صبح و شام ، بلند و آهسته، و به صورت عادى و يا با لحن مطبوع مى خوانيد كه مى گويد:

قبل از پيامبر هم به پيامبران گذشته حادثه ى حتمى و قطعى (مرگ) جارى شده: «نيست محمد جز اينكه پيامبر است و پيش از او پيامبرانى آمده اند (و رفته اند) پس اگر او بميرد و يا كشته شود، شما به پيشينه ى خود (جاهليت) خواهيد برگشت؛ شما مطمئن باشيد، اگر كسى برگردد زيانى به خدا نمى رسد، و خداوند سپاسگزاران را پاداش خواهد داد.» هان اى فرزندان قيله! (كنيه ى انصار به شرحى كه خواهد آمد).

آيا مرا از ارث پدر محروم سازند در حضور شما، مى بينيد و مى شنويد و در مجلسى و مجمعى كه من شما را مى خوانم و از ظلمى كه به من مى رود آگاه هستيد!؟ و شما افراد زيادى داريد و ساز و برگ و نيروى (دفاع از مرا) داريد.

به نداى من پاسخ نمى دهيد، و به فرياد من فريادرسى نمى كنيد.

شما مردان جنگى و به خير و صلاح معروف و شناخته شده ايد.

شما برگزيدگان و صالحانى بوديد كه به جنگ با عرب انتخاب شديد، و در اين راه متحمل رنج و زحمت شديد، و با امتها شاخ به شاخ و رو در روى شجاعان ايستاديد، و پيوسته به شما فرمان مى داديم و شما فرمانبر بوديد، تا اينكه (در اثر فداكاريهاى شما) آسياب اسلام به كار افتاد و خير و بركت روزگار جارى شد و نعره ى شرك فرو شد و دروغ از جوشش افتاد و آتش كفر خاموش شد و صداى از هم پاشيدگى فرونشست و نظام دين به ترتيب افتاد.

پس چرا اين گونه بعد از بيان و اعلان، سرگشتگى و پنهان كارى مى كنيد، و پس از آغاز، عقب نشينى، و پس از ايمان، به شرك برگشتيد!؟ چرا با قومى كه پيمان خود را شكستند و در صدد بيرون راندن رسول خدا صلى الله عليه و آله و آنان آغازگر جنگ در نخستين بودند جنگ نمى كنيد؟ آيا از آنان مى ترسيد؟ پس خدا شايسته ى ترس است اگر ايمان داشته باشيد.

هشيار باشيد! مى بينم به خوشگذرانى و راحت طلبى رو آورده ايد، و كسى را كه شايسته ى دخل و تصرف در كارهاست كنار زديد، و به تن پرورى در گوشه اى آرام تن داديد. و از فشارها و سختيها (ى مسؤوليت) به فضاى باز بى احساسى روى آورديد.

آنچه را از ايمان برگرفته بوديد به بيرون افكنديد، و آنچه را كه به گوارايى فرو برده بوديد بالا آورديد، و بدانيد اگر شما و تمام افراد روى زمين كافر شوند (از ملك و قدرت خدا چيزى نمى كاهد زيرا) خدا سخت بى نياز و سپاسگزار است. و من آنچه را كه گفتم (نه از راه جهالت به حال شما بود، بلكه) از روى معرفت گفتم.

به سبب عدم ياورى كه در خميره ى شماست، و نيرنگ و فريبى كه در صميم دلهاى شماست، موجب شد كه غصه هاى دل لبريز شده و خشمها بيرون بريزد. و در نتيجه، استقامت شما در مقابل شدايد كم شد و آنچه در دل داشتيد ظاهر كرديد. آنچه گفته شد اتمام حجت بود.

حال بگيريد اين مركب خلافت را و آنچه از وزر و وبال است به او حمل كنيد!

اما اين مركب پشتش زخم و پايش مجروح و ننگ آن ابدى، و نشان غضب الهى كه شعله ى آن سر از سينه ها درمى آورد خواهد بود.

آنچه كه انجام مى دهيد همه را خدا مى بينيد، و چه زود ستمگران خواهند دريافت در چه بازگشت سختى قرار خواهند گرفت؛ و من دختر ترساننده از عذاب شديدى كه در پيش داريد مى باشم.

پس شايسته است كه ما و شما در انجام وظيفه ى خود فروگذار نباشيم، و در انتظار نتيجه ى اعمال خود باشيم.

توضيح مفردات

رمت: از رمى؛ يعنى، انداختن و پرت كردن، ولى در اينجا مراد انداختن نگاه است؛ و به عبارت ديگر، توجه نظر. در بعضى نسخه ها به جاى رمت، رنت با نون دوم به جاى ميم آمده ى از ماده رنى يرنو رنوا؛ يعنى، نگاه خود را ادامه دادن كه در معنا نزديك به معناى رمى است.

طرف: با فتحه ى طاء و سكون راء به معناى چشم و يا نگاه است.

معشر: جماعت.

نقيبه: از نقب: شاهد قوم كه گفته ى او مورد قبول طايفه ى خود باشد؛ و به عبارت ديگر، چهره هاى با نفوذ و شناخته شده.

اعضاد: جمع عضد به معناى نصرت و بازو كه ميان شانه و آرنج دست مى باشد، و از آن جهت به آن عضد گفته مى شود كه بازو سبب قوت انسان بر اعمال است كه در آيه ى شريفه هست: «ما كنت متخذ المضلين عضدا» اى عونا و ناصرا.

حضنته: جمع حاضن به معناى حافظ و نگهدارنده.

غميزة: خليل گويد: «ضعفة في العمل و جهلة في العقل [ ترتيب كتاب العين، ص 611. ]؛ سستى در عمل، و نادانى در عقل است.» سنة: غنودن؛ يعنى، خواب سبك «گفته شده: سنة، سنگينى در سر و نعاس، سنگينى در چشم و نوم، سنگينى در قلب است.» [ لسان التنزيل، ص 213. ] ظلامة: به معناى مظلمه، آن چيزى كه ستمگر از شما گرفته باشد و شما در پى گرفتن آن باشيد .

سرعان، عجلان: هر دو اسم فعل به معناى سرع و عجل؛ يعنى، چه با سرعت و با شتاب.

عجلان ذا اهالة: اهالة پى و مانند آن است كه ذوب شود و عجلان به معناى سرعت است، و اين مثلى است براى خبرى كه او در تعجب باشد. در شرح قاموس فارسى چنين گويد: «و خبرى كه در معناى تعجب هست مى باشد و از اين است كه در او معناى تعجبى هست. آنچه گفته مى شود كه: سرعان ما صنعت كذا؛ يعنى، چه زود كرد آنچه كرد چنين؛ و اما گفته ى ايشان در مثل «سرعان ذا اهالة» پس اصل او اين است كه مردى بود از براى او ميش لاغرى بود كه روان مى شد آب بينى او از سوراخهاى بينى او؛ پس گفته شد از براى او كه: چيست اين؟ پس گفت كه:

/ 32