برداشت عرب از نبوت و معاد - شرح خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها) جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها) - جلد 2

سید عزالدین حسینی زنجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

برداشت عرب از نبوت و معاد

عرب جاهلى چنين مى پنداشت كه پيامبر بايد از خوردن و آشاميدن و همسر گرفتن و فرزند داشتن و در بازار راه رفتن خوددارى نمايد، و هيچ يك از اينها با شأن رسالت و پيامبرى سازگار نيست. در قرآن كريم به همه ى آنها اشاره شده؛ مثلا، از آنها نقل مى كند كه:

«مال هذا الرسول يأكل الطعام و يمشى في الاسواق لولا انزل اليه ملك فيكون معه نذيرا [ فرقان (25) آيه ى 7. ]؛ اين چگونه پيامبرى است كه غذا مى خورد و در بازارها به راه مى افتد، و چرا ملكى به همراه او فرستاده نشده تا همراه او مردم را بيم دهد.» مى بينيم مشركان بر اساس فطرت الهى اگر چه در مقام عمل مى خواستند اين فطرت را ناديده بگيرند، ولى اصل ضرورى بودن پيامبر را نمى توانند انكار نمايند و بلكه به خيال باطل خود، پيامبر را بى نياز و بالاتر از نياز به غذا و همسر مى پنداشتند، و به اصطلاح اشكال در صغراى قضيه بوده نه كبرا.

در مورد معاد هم نمى توانستند به حساب فكر كوتاه خود باور كنند چگونه انسان دوباره پس از مرگ زنده مى شود. قرآن استبعاد اين افراد را چنين نقل مى كند: «أاذا كنا عظاما و رفاتا إنا لمبعوثون خلقا جديدا [ اسراء (17) آيه ى 98. ]؛ آيا وقتى كه ما استخوان شده و پوسيديم، باز با خلقت ديگر مبعوث خواهيم شد!؟» و يا در آيه ى ديگر مى فرمايد: «ان هى الا حياتنا الدنيا نموت و نحيا و ما نحن بمبعوثين [ مؤمنون (23) آيه ى 37. ]؛ جز اين زندگى دنيا كه زنده مى شويم و مى ميريم حيات ديگرى نيست، و ما مبعوث نخواهيم شد.»

رواج رباخوارى

طبرى مى گويد: هنگامى كه زمان طلب فرامى رسيد، بستانكار به بدهكار مى گفت: وام را مى دهى يا به مبلغ ربا مى افزايى؟ اگر بدهكار قدرت تأديه ى وام را داشت، مى داد وگرنه به مبلغ ربا در هر سال افزوده مى شد. شايد به همين جهت آيه ى شريفه اشاره مى فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا لاتأكلوا الربا اضعافا مضاعفة [ آل عمران (3) آيه ى 130. ]؛ اى افرادى كه ايمان آورده ايد! ربا را به چند برابر افزون نخوريد.» از مظاهر انحطاط جامعه ى جاهلى، شيوع زنا بود. هر مرد مى توانست با چند زن ارتباط نامشروع برقرار بكند، و همان طور نيز زن مى توانست با چند مرد ارتباط نامشروع جنسى برقرار بكند، تا جايى كه زنها را بالاجبار وادار به زنا مى كردند: «و لا تكرهوا فتياتكم على البغاء ان اردن تحصنا [ نور (24) آيه ى 33. ]؛ و دخترهاى خود را مجبور به زنا و فجور نكنيد، و براى درآوردن پول به اين ننگ اقدام ننماييد.»

به كجا رسيدند!؟

از چنين اوضاع فلاكت بار در عرض مدت كم رهايى يافته و به جايى رسيدند كه آن را مهيار ديلمى چنين خلاصه مى كند:



  • ما برحت مظلمة دنياكم ما برحت مظلمة دنياكم


  • حتي اضاءت كوكب في هاشم حتي اضاءت كوكب في هاشم




  • بنتم به و كنتم من قبله بنتم به و كنتم من قبله


  • سر يموت في ضلوع كاتم سر يموت في ضلوع كاتم




  • فصار هل من ملك مسالم فصار هل من ملك مسالم


  • يقول هل من ملك مقاوم يقول هل من ملك مقاوم


اى عرب! همواره دنياى شما تاريك و وحشتناك بود، تا اينكه ستاره ى درخشانى از طايفه ى هاشم درخشان شد.

به بركت تعليمهاى حيات بخش او بود كه در جهان قد علم كرديد، در حالى كه پيش از آن خيلى گمنام بوده و بسان رازى كه در سينه ى رازدار پنهان مى شود بوديد. تا آن جا رسيديد كه همان دسته ى پراكنده و دور از تمدن و معنويت كه به قدرتهاى اطراف مى گفتيد با ما با مسالمت رفتار كنيد، گفتيد: آيا توان مقاومت در برابر ما را داريد؟

شرح خدمتهاى مولاى متقيان

متن: كلما اوقدوا نارا للحرب اطفأها الله او نجم قرن للشيطان و فغرت فاغرة من المشركين قذف اخاه في لهواتها فلاينكفى ء حتى يطأ صماخها باخمصه و يخمد لهبها بسيفه.

شرح: هر وقتى كه صفهاى دشمنان متشكل شده و در صدد روشن كردن آتش جنگ مى شدند، خدا آن را خاموش ساخته، و يا شاخى از شيطان و حيله اى از مشركان براى از هم پاشيدن اجتماع مسلمانان گسترده مى شد، برادر خود را براى درهم كوبيدن آنان به گلوگاه دشمن مى انداخت، و او هم از جبهه ى جنگ برنمى گشت، تا اينكه سرهاى دشمن را لگدكوب نموده و آتش جنگ را با شمشير خود خاموش مى كرد.

خلاصه، اين قسمت شرح فشرده اى از فداكارى مولاى متقيان عليه السلام و هميشه در كنار رسول خدا صلى الله عليه و آله بودن وى و كفايت در جنگهاى هولناك به دست خيبرگشاى وى مى باشد، و از طرفى از كنار آمدن و كناره گيرى زمامداران اسلام و دست به عصا حركت كردن آنان مى باشد.

دلسوزى و مراقبت براى دين و نگهدارى آن، چنان گوهر گرانبهايى است كه با خون شهيدان اسلام و كوشش مجاهدان و در رأس آنها رسول اكرم صلى الله عليه و آله به دست آمده؛ اين امر ايجاب مى كند كه زمامدار بايد كسى باشد كه مجاهدتهاى وى در مواقع هولناك كه هنوز اثرى از پيروزى اسلام نيست ثابت باشد، و اين حقيقت به اتفاق جز در وجود مقدس مولا ثابت نيست، بلكه فرار كردن آنها در نزد منصفان از سيره نويسان، ثابت و روشن است. اين امتياز را در زمان ايراد اين خطبه، مستحفظان از امت و اصحاب رسول اكرم صلى الله عليه و آله آن را بخوبى مى دانستند؛ چنان كه خود مولا مى فرمايد:

«و لقد علم المستحفظون من اصحاب محمد صلى الله عليه و آله اني لم ارد على الله و لا على رسوله ساعة قط و لقد واسيته بنفسي في المواطن التي تنكص فيها الابطال و تتاخر فيها الاقدام [ نهج البلاغه، خطبه 197. ]؛ دانشمندان از صحابه كه حفاظت اسلام به عهده ى آنان بود، خوب مى دانستند كه من حتى يك لحظه بر خدا و رسولش رونياوردم، و در معركه هاى هولناك كه پهلوانان از شركت در آن سر باز زده و قدم پس مى نهادند، براستى استوار مانده و مواسات نمودم، و اين مواسات در اثر شجاعتى بود كه خدا مرا با آن گرامى داشته بود.» «ابن ابى الحديد در شرح اين قسمت مى گويد: يكى از فضيلتهاى مختص آن حضرت همين مواسات است؛ او مى گويد:

«اين مواسات يكى از ويژگيهاى برتر مولا- صلوات الله عليه- است كه هيچ منكرى ندارد؛ در جنگ احد در كنار رسول اكرم صلى الله عليه و آله پايدار بود، اما ديگران فرار كردند، و نيز در جنگ حنين و خيبر استقامت كرد و عده اى كه پيامبر پيش از او براى فتح خيبر فرستاده بود فرار كردند، اما مولا همچنان مى جنگيد، تا خدا به دست او فتح را نصيب اسلام نمود.» [ شرح ابن ابى الحديد، ج 14، ص 250. ] همچنين او مى گويد: «محدثان آورده اند: هنگامى كه در جنگ احد رسول الله صلى الله عليه و آله جراحت سخت برداشت، مردم گفتند: محمد صلى الله عليه و آله كشته شد. لشكرى از مشركان او را ديدند كه در ميان كشته شدگان افتاده، اما هنوز زنده است، آهنگ او كردند. به على عليه السلام فرمود: اينها را از من بران. مولاى متقيان عليه السلام نيز به آن لشكر حمله ور شد و رئيس آنان را كشت؛ آنگاه لشكرى ديگر آهنگ حمله به رسول الله صلى الله عليه و آله نمود، باز فرمود: يا على! اينها را از من بران. مولا عليه السلام حمله ور شد و لشكر را به عقب زده و پراكنده نموده و رئيس آنان را به قتل رسانيد. باز لشكر سومى به آهنگ كشتن رسول الله صلى الله عليه و آله حمله كرد، همچنان به على عليه السلام فرمان دفاع داد، مولا نيز اين لشكر را عقب رانده و رئيس آنان را كشت. پس از اين واقعه، رسول اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمود: جبرئيل عليه السلام به من گفت: براستى اين دفاع على عليه السلام مواسات است. من به جبرئيل گفتم: چرا اين گونه نباشد، در حالى كه او (على عليه السلام) از من است و من نيز از اويم. آنگاه جبرئيل گفت: من هم از شما (دو تن) هستم.

باز محدثان روايت كرده اند مسلمانان در روز شكست مسلمانان و حمله ى مشركان و دفاع مولاى متقيان عليه السلام از آسمان صداى هاتفى را شنيدند كه ندا در مى داد: «لا سيف الا ذوالفقار و لا فتى الا على» شمشيرى نيست مگر ذوالفقار، و جوانمردى نيست جز على عليه السلام.

آنگاه رسول الله صلى الله عليه و آله به حاضران فرمود: نمى شنويد!؟ اين صداى جبرئيل است [ همان، ص 251. ] اما در واقعه ى حنين، مولا عليه السلام با تنى چند از بنى هاشم با رسول الله صلى الله عليه و آله پس از آنكه مسلمانان پشت به جنگ كرده و فرار كردند، همچنان پايدارى نموده و گروهى از قبيله ى هوازن را در برابر چشمش به قتل رسانيد، تا پس از مدتى انصار به جبهه ى جنگ برگشتند و قبيله ى هوازن شكست سختى خورد و اموالش به غنيمت مسلمانها درآمد، و داستان فتح خيبر هم كه مشهور است.

باز ابن ابى الحديد در شرح فرمايش مولا- صلوات الله عليه- كه به حضرت امام حسن عليه السلام مى فرمايد:

«لاتدعون الى مبارزة و ان دعيت اليها فاجب فان الداعي إليها باغ و الباغي مصروع [ نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره ى 233. ]؛ هرگز مردم را به مبارزه نه طلب، و اگر به مبارزه خوانده شدى اجابت كن، چه اينكه دعوت كننده ستمگر است و هر ستمگر به زمين مى خورد.» چنين مى گويد: «نشنيديم كه على عليه السلام كسى را به مبارزه بخواند، مگر اينكه كسى او را به اسم مى خواند و يا به طور عموم دعوت به مبارزه مى كرد؛ امام در اين وقت به طرف او رفته و با او پيكار مى كرد.

در روز بدر، پسران ربيعة بن عبد شمس، بنى هاشم را به مبارزه دعوت كردند على عليه السلام با آنان به جنگ پرداخت و وليد را كشت. على در كشتن عتبه با حمزه مشاركت داشت، و در جنگ احد، طلحه پسر ابى طلحه دعوت به مبارزه كرد و على با آن به مقابله پرداخت و او را كشت. در روز خيبر، مرحب دعوت به مبارزه كرد و على پس از مبارزه او را كشت؛ اما مبارزه ى على در جنگ خندق با عمرو بن عبدود، مسأله اى نبود كه از آن به عنوان حادثه ى بزرگ و يا عظيم ياد كرد، بلكه بالاتر از اينهاست. اين حادثه به گونه اى است كه شيخ ما «ابوالهذيل» در جواب سائلى كه پرسيد: كدام يك در نزد خدا منزلتى عظيم دارند، على يا ابوبكر؟ گفت: به خدا قسم! مبارزه ى على با عمرو در جنگ خندق، معادل تمام اعمال مهاجر و انصار و طاعات آنها و برتر مى باشد، تا چه رسد به ابوبكر تنها.

پايدارى على در جنگها از زبان حذيفه

از حذيفة بن اليمان روايتى نقل شده كه مناسب مقام و بلكه رساتر از گفته ى ابوالهذيل است. قيس بن الربيع از ابوهارون عبدى، از ربيعة بن السعدى روايت كرده كه گفت: به نزد حذيفة اليمان آمدم و گفتم: يا اباعبدالله! مردم درباره ى مناقب على بن ابى طالب عليه السلام مطالبى نقل مى كنند كه اهل بصيرت به آنان مى گويند: شما در مدح اين مرد افراط مى كنيد آيا شما روايتى براى من نقل مى كنيد، كه براى مردم نقل كنم؟ گفت:

اى ربيعه! آنچه كه درباره ى على از من سؤال مى كنى و اينكه حديثى از براى او نقل كنم، به خداى جان آفرين كه جان حذيفه در دست اوست قسم! اگر تمام اعمال امت محمد صلى الله عليه و آله و سلم را از وقت بعثت پيامبر تا امروز در يك كفه ى ترازو قرار دهند و يك عمل على عليه السلام را در كفه ى ديگر، عمل على عليه السلام بر آنها برتر خواهد شد. ربيعه گفت: يا اباعبدالله! اين مدح، غيرقابل پذيرش و گمان مى كنم دچار زياده روى شدى و مبالغه كردى. حذيفه گفت: اى مردم لئيم و خوار! چگونه غيرقابل پذيرش است؟ كجا بودند مسلمانان در جنگ خندق، وقتى كه عمرو و پيروانش بر آنان عبور مى كرد، ترس و وحشت آنان را فرا گرفته بود و به مبارزه دعوت مى كرد، از ترس عقب نشينى كردند تا اينكه على به مبارزه ى او رفته و او را كشت؟ به خدا قسم! همين عمل على در آن روز، از نظر اجر اخروى بالاتر از اعمال امت محمد صلى الله عليه و آله و سلم تا به امروز و تا روز قيامت است! و در حديث مرفوع آمده: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم در آن روز وقتى كه على عليه السلام به طرف عمرو رفت، فرمود: تمام پيكره ى ايمان به مبارزه ى تمام پيكره ى شرك رفت.

ابوبكر بن عياش گفته است: على بن ابى طالب عليه السلام ضربه اى زده است كه پربارتر از او در تاريخ اسلام نيست، و آن هم ضربه ى على در جنگ خندق به عمرو است! و براستى على هم نيز ضربه اى خورد كه در تاريخ اسلام از آن ضربه شومتر نيست. (يعنى ضربه ى ابن ملجم- لعنة الله عليه-) در حديث مرفوع آمده است: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم وقتى كه على به مبارزه ى عمرو رفت، همواره دستهاى خود را به طرف آسمان بلند نمود و با سر باز به راز و نياز مشغول بود و چنين مى گفت:

بار الها! تو در جنگ بدر عبيده را از من گرفتى و حمزه را در جنگ احد، على را امروز خودت حفظ كن! پروردگارا! مرا تنها نگذار و تو از بهترين وارثان هستى.

جابر بن عبدالله انصارى مى گويد: به خدا قسم! داستان كشتن على عليه السلام عمرو را در روز احزاب و شكستن مشركان، پس از آن مسأله اى نيست كه چيزى شبيه او باشد، مگر آنچه كه خدا در داستان طالوت و جالوت نقل فرموده: «فهزموهم باذن الله و قتل داود جالوت؛ پس بدين سان آنان به اذن خدا آنان را شكست داد و داوود، جالوت را كشت.» عمرو بن ازهر از عمرو بن عبيد از حسن روايت مى كند: وقتى كه على عليه السلام عمرو را كشت، سر او را جدا كرده و آورد به پيش روى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم انداخت و عمر و ابوبكر برخاستند و به سر بوسه زدند!

ديدند رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم لا اله الا الله گويان مى فرمود: اين پيروزى است، يا اين آغاز پيروزى است [ شرح ابن ابى الحديد، ج 19، ص 230. ] چنانچه بخواهيم شرح پايدارى و دلاورى مولا- صلوات الله عليه- را در جنگهاى اسلام و پا كشيدن زمامداران نابحق صدر اسلام را برشمريم، از وضع شرح خطبه خارج مى شويم [ براى مطالعه ى بيشتر به كتابهاى تاريخ اسلام و از جمله ارشاد شيخ مفيد مراجعه كنيد. ] شيخ در مورد شرح دليريهاى مولا چنين مى گويد:

«جهاد كه با آن پايه هاى اسلام استوار و با استوارى آن، دستورها و قوانين اسلام محكم و مستقر مى گردد، اميرالمؤمنين على عليه السلام را از آن بهره ى وافرى است كه در ميان مردم شهرت يافته و در نزد خاصه و عامه منتشر شده و هيچ يك از دانشمندان در اين مهم اختلافى نداشته و مردم فهميده نيز در درستى آن نزاعى ندارند و هيچ كس نمى تواند در اين حقيقت ترديد داشته باشد، مگر ساده لوحان كم فهم كه در اخبار تأمل كافى نمى نمايند، و نيز هيچ يك از ناظران آثار در آن دچار شك و ترديد نشده است، مگر كسى كه از سر عناد، آزرمى از ننگ و عار ندارد، چنين امر روشنى را انكار نمايد.» [ ارشاد، ص 30. ]

/ 32