بیشترلیست موضوعات شرح خطبه حضرت زهرا(جلد 2) مقدمه اى مردم! بدانيد كه من فاطمه ام توضيح مفردات فاطمه بر معرفى خود تأكيد مى كند محتواى انقلاب مراد از يوم الله چيست؟ ويژگى رسالت پيامبر انقلاب نمونه قاطعيت و انعطاف ناپذيرى شرح اوضاع گذشته جزيرة العرب جغرافياى عربستان حكومت تعصبهاى قبيلگى خونريزى و جنگ غارت زنده به گور كردن دختران بت پرستى بتهاى نامدار عقيده به روز رستاخيز برداشت عرب از نبوت و معاد رواج رباخوارى به كجا رسيدند!؟ شرح خدمتهاى مولاى متقيان پايدارى على در جنگها از زبان حذيفه رنج پذيرى على در راه خدا كوشا در اجراى فرمان خدا نزديك به رسول خدا على، اميرالمؤمنين فرار ديگران در جنگها بازگويى دوران ركود پس از انقلاب توضيح مفردات دشمن خارجى و داخلى دشمن خارجى دشمنان داخلى تكرار سنت بنى اسرائيل روش و سنت بنى اسرائيل تكرار اين تاريخ معيار قبح پرستش گوساله معناى وسيع عبادت هشدار قرآن كريم هشدار پيامبر حزب سرى و متشكل فعاليت آشكار نخستين موفقيت حزب پوسيده شدن دين سيماى خليفه ى اول قبل از اسلام توبيخ انصار! سقوط در فتنه سرآغاز استخفاف اسلام امامت يك امر ملكوتى است تبعيض در ايمان به پيامبران وقايع پس از رحلت پيامبر زهراى طاهره خليفه را به محاكمه مى كشد توضيح مفردات شرح صديقه ى طاهره و آنان كه حق را يارى نكردند (انصار) توضيح مفردات نياكان انصار جانفشانيهاى انصار سرانجام كار انصار شرك بعد از ايمان موانع قيام پاسخ خليفه توضيح مفردات شرح بخشى از پاسخ ابوبكر بحث پيرامون حديث «انا معاشر الانبيا...» مقام اول مقام دوم پاسخ صديقه ى طاهره توضيح مفردات شرح توطئه غصب فدك خليفه و اجماع مسلمانان فاطمه و مردم توضيح مفردات شرح فاطمه و على توضيح مفردات شرح پاسخ اول پاسخ دوم توضیحاتافزودن یادداشت جدید
و الشقاء باشد، چه بسا به ظلم و شقاوت آلوده مى شود و در اين صورت، ديگر سعادت ذاتى نخواهد داشت و بايد ديگرى او را به هدايت و سعادت برساند، و اين مفاد آيه ى شريفه است: «افمن يهدي الى الحق احق ان يتبع اممن لايهدي الا ان يهدى [ يونس (10) آيه ى 35. ]؛ آيا كسى كه به حق هدايت مى كند شايسته تر است كه از حق تبعيت و پيروى كند، يا كسى كه هدايت نمى كند؟ مگر اينكه خود مورد هدايت واقع شود.» در اين آيه ى شريفه ميان هادى الى الحق و غير آن، يعنى مصداق «لايهتدى الا ان يهدى» و مهتدى بغير مقابله قرار داده شده، و معناى مقابله آن است كه هادى بايد خود مهتدى به نفس باشد، زيرا كسى مهتدى به غير باشد نمى تواند هادى الى الحق باشد.همچنين آيه ى ديگرى به آن دلالت دارد:«و جعلناهم ائمة يهدون بامرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلاة و ايتاء الزكاة و كانوا لنا عابدين [ انبياء (21) آيه ى 73. ]؛ آنان را رهبرانى قرار داديم كه به امر ما هدايت مى كنند، و بر آنان انجام خيرات و اقامه ى نماز و پرداخت زكات را وحى نموديم، و آنان بر ما عبادت مى كنند.» در اين آيه، فعل الخيرات كه مصدر مضاف است دلالت بر وقوع دارد، پس معنا چنين مى شود: خيرات كه فعل امام است، چون براساس وحى الهى است با تأييد ربانى انجام شده و حتى با فعل خيرات متحد است و اين طور نيست كه فقط صورت اين افعال در ذهن آن بزرگواران نقش بندد. پس نتيجه اينكه امام حتما و بالضروره از گمراهى و معصيت مصونيت دارد، وگرنه فاقد سعادت ذاتى و به تعبير قرآن هادى الى الحق نمى تواند باشد، و اينكه هر امامى معصوم است، و عكس نقيض اين موجبه ى كليه چنين خواهد بود: «كل لا معصوم، لا امام» است؛ يعنى، كسى كه فاقد عصمت است، امام نيست.پس به اين نتيجه مى رسيم كه هر كس در مدت عمرش هرچند در مقدار محدود و مشخصى مشرك و يا معصيت ديگر از او صادر گردد، چون در حين ارتكاب آن عمل، هدايتش بايد به عهده ى ديگرى باشد، هرگز نمى تواند امام باشد. پس به مفاد آيه ى «و اذ ابتلى ابراهيم ربه بكلمات...» ظالمى را كه آيه ذكر كرده «لا ينال عهدي الظالمين» عهد خدا به ظالمان نمى رسد، هرچند بسيار اندك باشد، و هرچند بعد توبه نمايد، چه اينكه عهد خدا (منصب امامت) منصب بس خطيرى است و شامل ستمگران نمى شود.علامه سيدنا الاستاد استدلال بسيار محكمى را از بعضى از استادان خود نقل مى فرمايند: «از دلالت آيه به عصمت امام سؤال شد؟ در پاسخ فرمودند: مردم برحسب تقسيم عقلى (داير بين نفى و اثبات و حاصر) [ يعنى مردم از اين چهار قسم مذكور خارج نبوده و محصور در اين چهار قسم مى باشند. ] از چهار قسم بيرون نيستند: 1. ظالم در همه عمر؛ 2. غير ظالم در همه عمر؛ 3. ظالم در اول عمر نه در آخر عمر؛ 4. عكس سومى، ظالم در آخر عمر نه در اول عمر.حال مقام و منزلت ابراهيم عليه السلام بالاتر از آن است كه از پيشگاه خداى درخواست امامت را به قسم اول و چهارم نمايد؛ يعنى، ظالم در همه عمر و ظالم در آخر عمر نه در اول عمر، مى ماند دو قسم ديگر: 1. غير ظالم در تمام عمر؛ 2. ظالم در اول عمر و نه در آخر عمر. خدا فرموده: عهد من به ظالم؛ يعنى كسى كه در اول عمر ظالم بوده و در آخر نبوده نمى رسد؛ مى ماند آنكه در همه ى عمر هيچ وقت ظالم نبوده، امامت به آن مى رسد.» پس از بيان فوق، مطالب زير به دست مى آيد:امامت منصب الهى است، و امام بايد معصوم و مؤيد من عندالله باشد، و امام ولايت و هدايت تكوينى آنها را دارد و از نظر آن بزرگوار اعمال مردمان پنهان نيست، و امام هادى بدون مهتدى است، و كسى كه واجد اين مراتب باشد، بالطبع پاسخگوى نياز معاشى و معادى مردم خواهد بود [ تفسير الميزان، ج 1، ص 273- 279. ] و قد خلفتموه وراءكم ظهريا اينك كه ثابت شد منصب امامت در كمال رفعت و عظمت است، و امام حتى در كمترين زمانى اصلا به شرك كه ظلم عظيم، و يا گناه ديگرى به حكم «و من يتعد حدود الله فقد ظلم نفسه [ طلاق (65) آيه ى 1. ]؛ هر كسى از حدود و احكام الهى تجاوز نمايد به نفس خود ظلم كرده» متلبس نمى گردد، چنين شخصى بعد از رسول اكرم صلى الله عليه و آله نمى توان بجز همان شخصى باشد كه در روز غدير و صدها مورد ديگر تعيين فرموده باشد. پس كنار زدن چنين شخصى كه از طرف خدا منصوص شده، و آوردن كسى كه سابقه بت پرستى آنان مشخص است، و در موارد متعدد عاجز از بديهى ترين مسائل دينى بوده اند، به معناى پشت سر گذاشتن كامل قرآن و رجوع به جاهليت است، كه صديقه ى طاهره عليهاالسلام به آن اشاره فرمود.در شرح اين مورد خوانندگان محترم را به كتاب مستطاب «الغدير» علامه ى امينى- رضوان الله عليه- سفارش مى كنم، ولى از باب نمونه داستانى را كه زمخشرى در كشاف آورده بسنده مى كنيم:«از ابوبكر به معناى «اب» كه در آيه ى شريفه ى «و فاكهة و ابا» آمده سؤال شد؟ در جواب گفت: كدام آسمانى به سر من سايه مى اندازد، و كدام زمينى مرا بر روى خود حمل مى كند، اگر من در كتاب خدا بدون دانش سخن بگويم؟» [ ج 3. ] حقا كه در عوام فريبى مهارت كامل داشته و از جهلش مزورانه عذر آورده! سبحان الله! اين فريبكار كجا و باب مدينة العلم كجا كه مى فرمايد: از هر آيه از كتاب خدا از من سؤال كنيد، جواب شايسته را خواهيد شنيد كه تفسير آن چيست، و مورد نزولش، و وقت آن كدام است؛ خواهيد شنيد كه كدام آيه در شب نازل شده يا روز، و يا در سفر و يا در حضر.زمخشرى مى گويد:«عمر نيز اين آيه را تلاوت نمود و گفت: تمام معناى آيه را متوجه شدم جز «اب» و سپس عصايى كه در دست داشت به زمين انداخت و گفت: به خدا سوگند! همه ى اينها تكلف است.اى فرزند مادر عمر! اگر معناى «اب» را ندانى باكى به تو نيست. آنگاه خطاب به مسلمانان گفت: آنچه از معناى آيه را فهميديد به او عمل نموده و آنچه نمى فهميد تركش نماييد!» [ كشاف، ج 3. ] گرچه عذر اين جهالت را زمخشرى آورده و تعصب جاهلانه كار خود را كرده، و ما به جهت اختصار از ذكر آن صرف نظر كرديم، در حالى كه اگر اندك تأملى داشتند، مى فهميدند كه «اب» در آيه در مقابل فاكهة آمده، و خداوند متعال بعد از اين آيه به طور لف و نشر مرتب، «اب» را تفسير نموده: «فاكهة و ابا متاعا لكم و لأنعامكم» كه اب متاع انعام و مانند ميوه است به آنها؛ يعنى، چراگاه و مرتع.اين مشتى از خروار و اندكى از بسيار جهالت و نادانى اينان در برابر مسائل دينى و قرآنى است، و با اين زمينه است كه صديقه ى طاهره مى فرمايد: «فهيهات منهم» اينها كجا و منصب خلافت و جانشينى رسول اكرم صلى الله عليه و آله كجا!اينك اين بنده، بى هيچ ارزنده نيز با جده ى بزرگوارم- صلوات الله و سلامه عليها- هم صدا شده و به ساحت مقدسش عرضه مى دارم:نعم يا بنت رسول الله صلى الله عليه و آله هيهات منهم و كيف بهم لو جاء ابوك صلى الله عليه و آله بهؤلاء الكفرة شهيدا فيومئذ يود الذين كفروا و عصوا الرسول لو تسوى بهم الارض و لا يكتمون الله حديثا.آرى، اين نابكاران به هواى رياست چند روزه ى دنيا قرآن كريم را پشت سر انداختند، با اينكه احكامش روشن و نشانه هايش فروزان و فرمانهايش واضح و آشكار است.ارغبة عنه تريدون؟ ام بغيره تحكمون، بئس للظالمين بدلا، و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو في الآخرة من الخاسرين.صديقه ى طاهره عليهاالسلام در بيان اينكه چگونه به قرآن پشت كردند، مسأله را در قالب قياس بيان فرموده كه صغراى قياس را خود ترتيب فرموده و كبرا را از قرآن كريم اقتباس فرموده اند: اين كارها، يعنى حذف خليفه ى رسول رب العالمين، و غصب فدك و تغيير مسير صحيح اسلام، به طور منفصله مانعة الخلو، يا اعراض و روگردانيدن از قرآن است، هرچند حكم به غير آن نباشد، و يا حكم به غير قرآن است كه ملازم با اعراض از قرآن است، و در هر دو صورت مستلزم گرفتن دينى به غير از اسلام است، اين صغراى قياس؛ اما كبراى آيه ى شريفه: «و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو في الآخرة من الخاسرين [ آل عمران (3) آيه ى 85. ]؛ هر كس بجز اسلام دينى را انتخاب كند، هرگز از او پذيرفته نخواهد شد، و او در آخرت از زيانكاران خواهد بود.» حال بايد بيان شود به چه دليل حذف خليفه ى رسول خدا صلى الله عليه و آله و غصب فدك، اعراض از قرآن و حكم به غير آن است، در حالى كه در ظاهر اينان قرآن را ترويج مى نمودند و اسلام را در گوشه و كنار عالم بظاهر بسط و نشر دادند.بايد در بيان اين قسمت باز از قرآن شاهد بياوريم:«ان الذين يكفرون بالله و رسله و يريدون ان يفرقوا بين الله و رسله و يقولون نؤمن ببعض و نكفر ببعض و يريدون ان يتخذوا بين ذلك سبيلا، اولئك هم الكافرون حقا و اعتدنا للكافرين عذابا مهينا، و الذين آمنوا بالله و رسله و لم يفرقوا بين احد منهم اولئك سوف يؤتيهم اجورهم و كان الله غفورا رحيما» [ نساء (4) آيه ى 150- 152. ]؛ كسانى كه به خدا و پيامبرانش كافرند، مى گويند: به بعضى از پيامبران مؤمن، و به بعضى ديگر كافريم، و مى خواهند (از پيش خود) راهى پيش گيرند، اينان براستى كافر حقيقى هستند، و براى كافران عذاب خواركننده اى آماده كرده ايم؛ و كسانى كه به خدا و پيامبران خدا ايمان دارند و فرق بين آنان نمى گذارند، بزودى به پاداش خود رسيده، و خدا بسيار بخشنده و مهربان است.»
تبعيض در ايمان به پيامبران
خداى متعال در اين چند آيه معيار كفر به خود و پيامبرانش را «تبعيض در ايمان به پيامبران» مى فرمايد؛ پس تبعيض در ايمان به پيامبران، مساوى است با كفر به خدا و همه ى پيامبران، در حالى كه در ظاهر ادعاى ايمان به خدا و پيامبرانش را دارند، و نيز روشن مى شود كه ايمان به اصطلاح اصول فقه «عام مجموعى» است و قابل تبعيض نيست، و ايمان به همه انبيا مگر به يكى از آنان، مساوى است با كفر به خدا و همه ى پيامبران. اين تبعيض، كفر حقيقى است و جهت عدم قبولى تبعيض در ايمان و مساوى بودن آن با كفر حقيقى، آن است كه حقيقت ايمان تسليم به حكم خداى متعال است و خود ايمان و اذعان، يك واحد است كه با متعلقش مشخص مى شود، خواه به يك فرد باشد و يا هزاران فرد، خواه متعلق آن خود پيامبر باشد يا وصى بر حق آن؛ و اينكه روح ايمان تسليم است، اين معنا را امام جعفر صادق عليه السلام مى فرمايد:«انكم لا تكونون صالحين حتى تعرفوا و لا تعرفون حتى تصدقوا و لا تصدقون حتى تسلموا ابوابا اربعة لا يصلح اولها الا بآخرها... [ اصول كافى، ج 1، ص 139. ]؛ شما از صالحان نخواهيد بود، مگر اينكه شناخت و معرفت داشته باشيد، و به معرفت هم نخواهيد رسيد، مگر اينكه تصديق داشته باشيد، و به مقام تصديق هم نخواهيد رسيد، مگر اينكه به دربهاى چهارگانه ى ايمان تسليم شويد، و اينكه اولين درب آن جز با درب آخرين آن اصلاح نمى شود؛ يعنى، اول آنها با آخرين آنها شايسته و نيكو و نافع خواهد بود؛ و گمراهند پيروان سه گانه و در سردرگمى فوق العاده گرفتارند @در شرح اين قسمت، مرحوم علامه ى مجلسى (قده) از پدر بزرگوارش در شرح اربعه چنين مى گويد: «مراد از دربهاى چهارگانه همان چهار امرى است كه در آيه ى فوق (طه، 28) بدان اشاره رفته است؛ يعنى: توبه، ايمان، عمل صالح و اهتداى به ولايت اهل بيت- عليهم السلام- و پيروان سه گانه، ترك كنندگان امر چهارم كه ولايت ائمه- عليهم السلام- است». اين وجه يكى از وجوه خمسه است كه علامه ى مجلسى ذكر مى فرمايد. «علامه ى مجلسى، مرآة العقول، ج 2، ص 305.@. خدا جز عمل شايسته را نمى پذيرد، و اعمال را جز با شرايط و پيمانها قبول نمى كند؛ پس هر كس به شرط و عهد خدا عمل كرد، عملش داراى ثواب و به وعده ى نيكوى الهى نايل مى شود. خداى بزرگ و متعال به بندگان خود راههاى هدايت را خبر داده، و در آن راه روشناييهايى قرار داده كه چگونه راه را بپيمايند، چه اينكه مى فرمايد: «و اني لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدى [ طه (20) آيه ى 82. ]؛ براستى من بسيار بخشنده ام به كسى كه توبه، ايمان و عمل صالح را انجام داده و بعد اهتدا (راه يافتن) يافت.» همچنين مى فرمايد: «انما يتقبل الله من المتقين [ مائده (5) آيه ى 27. ]؛ به تحقيق خداوند متعال از متقين خواهد پذيرفت». پس كسى كه از خدا ترسيد در اجراى فرمانش، خدا را ملاقات خواهد كرد در حالى كه به آنچه حضرت محمد صلى الله عليه و آله آورده ايمان داشته. چه دورند و بسيار افسوس بر قومى كه پيش از آنكه هدايت يابند مردند و يقين داشتند كه با ايمان مرده اند، ولى در حقيقت مشرك از دنيا رفتند و نمى دانستند، چه اينكه كسى كه به خانه از درب آن وارد شود هدايت شده است، و كسى كه از غير درب وارد شود در طريق گمراهى است. خداى متعال طاعت ولى امرش را به طاعت رسولش و طاعت رسولش را به طاعت خود پيوند زده، پس در نتيجه كسى كه اطاعت ولاة امر را ترك كند، در حقيقت اطاعت خدا و رسولش را ترك كرده است؛ «و بدانيد! اگر شخصى عيسى بن مريم عليه السلام را انكار نموده و ديگر پيامبران را قبول كند، او ايمان نياورده است.» پس معلوم شد كه ايمان به خدا و رسولش آنگاه صورت صحيح و مقبول خواهد داشت كه اصلا تبعيضى در ميان نباشد، و اگر كسى مطابق رأى خود و بر وفق هواى نفس تصرف و تبعيضى روا دارد، او در منطق قرآن كافر حقيقى است، اگر چه از روى مصالحى احكام ظاهرى اسلام، از قبيل طهارت بدن و توارث بر او جارى شود. از اينجا معناى زيارت شريفه ى روز غدير مولاى متقيان- صلوات الله عليه- معلوم مى گردد: «اشهد- يا اميرالمؤمنين- ان الشاك فيك ما آمن بالرسول الامين [ مفاتيح الجنان، زيارت اميرالمؤمنين در روز غدير. اين زيارت به اسناد معتبر از حضرت ابوالحسن الهادى الامام النقي- صلوات الله و سلامه عليه- نقل شده از خداوند متعال عاجزانه مسألت دارم كه توفيق شرح اين قبيل زيارتها را به اين بنده منت گذاشته و نصيب فرمايد «انه سميع مجيب». ]؛ گواهى مى دهم- يا اميرالمؤمنين- كسى كه در ت و شك كند (يعنى در خلافت و وصايت بلافصل آن حضرت) چنين كسى به رسول امين صلى الله عليه و آله ايمان نياورده» زيرا ايمان و تسليم به رسول امين آن است كه به همه ى امرايى كه آن حضرت تعيين فرموده ايمان آورده باشد و تبعيضى روا نداشته باشد، وگرنه تبعيض مساوى با كفر است. همچنين در آن زيارت شريفه است: «و انه القائل لك: والذي بعثني بالحق ما آمن بي من كفر بك و لا اقر بالله من جحدك [ همان جا. ]؛ و آن حضرت بود كه درباره ى شما فرمود: قسم به خدايى كه مرا به حق مبعوث فرمود! به ما ايمان نياورده كسى كه تو را كافر شود، و به خدا اقرار نكرده كسى كه تو را انكار كند.»