شرك بعد از ايمان - شرح خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها) جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها) - جلد 2

سید عزالدین حسینی زنجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عظمت شخصيت وى قرار گرفته بوديد و عقده و خشمهاى درونى خود را نمى توانستيد آشكار نماييد، هم اكنون با فقدان آن بزرگوار، آن خشمها و كينه ها را در اهل بيت- كه وجود تداومى آن بزرگوار مى باشند- خالى مى كنيد، و چه زود اين عقده ها منفجر شد! و برخلاف تأكيدهاى پدرم رسول الله صلى الله عليه و آله در حق اهل بيت، در كوبيدن و برگرداندن خلافت از محور اصلى و آسمانى خود و قرار دادن آن به مشورت و انتخاب پرداختيد، و به اسم جلوگيرى از فتنه، شما را در فتنه ها انداختند «عجلان ذا اهالة» همان طورى كه در بخش مفردات توضيح داده شد، اين مثل درباره ى بازگو كردن حادثه اى است كه در شرف وقوع است و آن در ميل به چربى و تصور اينكه حيوان چربى كه مايه نيروى بدن است، با شتاب به سقيفه روى آورديد، ولى با آب دماغ كثيف (فتنه ها) عوضى گرفتيد!

سپس مى فرمايد در شما استعداد قيام عليه حكومت جائر موجود است: «و لكم طاقة بما احاول و قوة على ما اطلب و ازاول... و انتم ذوو العدد و العدة و عندكم السلاح و الجنة» اينك در شما نيروى قيام براى برانداختن حكومت جائر و غاصب موجود است، به دليل اينكه شما بوديد كه پيرامون بنيانگذار اسلام را گرفتيد، هم اكنون لازم است كه اطراف وجود امتدادى او (مولاى متقيان) را بگيريد، و اسلحه را تا كار را تمام نكرده و صحنه ى اسلام را از لوث وجود منافقان پاك نكرده ايد، زمين نگذاشته و آرام نگيريد؛ و از طرفى شما انصار، جنگ آزموده و خود پخته، و صحنه هاى حساس نبرد ديده مى باشيد.

آن همه تحمل رنج و مشقت در زير فرمان ما «لانبرح و تبرحون نامركم فتاتمرون» كار ما فرماندهى و كار شما فرمانبرى بود، حال چه شد!؟ كجا رفت آن مجاهدتها، آن جانفشانيها كه در نتيجه اش گردش آسياى اسلام به خاموشى كفر گراييد!؟ اكنون هم همان زمينه ى شرك و كفر به صورت اسلام جلوه گرى مى كند، پس موجبات قيام و انقلاب كاملا موجود است.

با آن همه سوابق درخشان، ممكن است عذر بياورند كه بنا به دلايلى مى توانستند دست به قيام بزنند، ولى صديقه ى طاهره عليهاالسلام اين عذرها را موجه نمى دانند. يكى از آن عذرها ممكن است نبودن و مطرح نكردن صاحب حق، حقوق خود را باشد، چون در آن جلسه حاضر نبود، در پاسخ مى فرمايند: و انتم بمرأى و مسمع. چگونه مى تواند عدم حضور عذر باشد، در حالى كه شما مى بينيد و مى شنويد، و در مجلسى كه ظلم به من مى رود آگاه هستيد و فرياد مى كنم پاسخ نمى دهيد!؟ و نيز ممكن است فقدان زعيم اسلام و از بين رفتن پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله را عذر بياورند كه موجب دهشت و درهم ريختن و پراكندگى افكار شده بود، ايقولون مات محمد صلى الله عليه و آله اما اين عذر نيز موجه نبوده و موجب نمى شود كه در بازپس گيرى حق كوتاهى ورزند. آرى، رحلت محمد صلى الله عليه و آله ضايعه ى بزرگى بود، ولى دو بعد دارد: يك بعد، بزرگى و جبران ناپذيرى ضايعه، و بعد ديگر تشخيص و انجام وظيفه در چنين رويداد بزرگ. به بعد اولى با جمله هايى چون فخطب جليل... آرى، رحلت رسول اكرم صلى الله عليه و آله رويداد بس بزرگ و سستى آن وسعت يافته، و موجى است كه شكافى بس فراخ در پهنه ى وجود انداخت.

درست است كه اين حادثه نظيرى نمى توان براى آن يافت، زيرا حرمت خاندان پيامبر كه آيه ى تطهير درباره ى آنان نازل شده بود از ميان رفت، ولى با تصديق بزرگى مصيبت، اين نيز نمى تواند عذر موجه باشد؛ چه اينكه اين حادثه، بعد ديگر قرآنى دارد كه عذر كوتاه آمدن آنان را ناموجه مى كند، و آن معيار قرآنى عبارت است از: «اعلن بها كتاب الله في افنيتكم» [ ممكن است از جمله ى «اعلن بها كتاب الله- جل ثناؤه- في افنيكم» استفاده نمود كه قرآن كريم در زمان رسول اكرم تدوين و جمع آورى شده، و در مورد تلاوت و قرائت و در دسترس صبحگاهان و شامگاهان بوده، زيرا خطاب به امت اسلامى حاضر در جلسه مى فرمايد: اعلن بها كتاب الله؛ يعنى، كتاب خدا آن را اعلان كرده، همان قرآنى كه در خانه هايتان در شبانه روز آهسته و يا بلند مى خوانيد. ظهور «كتاب الله» در مجموع قرآن است، مگر قرينه باشد كه مراد بعض آن است. معلوم مى شود قرآن در عصر رسول اكرم- صلى الله عليه و آله و سلم- تدوين شده بوده و همه ى مسلمانها از تلاوت آن با شيوه هاى گوناگون آهسته و بلند بهره مند بوده اند. پس اين گفتار كه قرآن در عهد رسول اكرم- صلى الله عليه و آله و سلم- تدوين نشده بوده، بعد در زمان خلفا تدوين شده، عارى از صحت است. (ر. ك: خوئى، سيد ابوالقاسم، البيان، ص 68». ] در قرآن آيه اى است كه به هنگام شكست مسلمانان در جنگ احد، در اثر تخلف از فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله به تفصيلى كه در تفاسير و كتابهاى تاريخ آمده، نازل شده؛ يكى از مشركين با صداى بلند فرياد زد:

«الا ان محمدا صلى الله عليه و آله قد قتل» توجه! محمد كشته شد. اين شايعه ى دروغين تأثير نامطلوبى در روحيه ى رزمندگان اسلام به جاى گذاشت ، حالت خودباختن و در نتيجه فرار از صحنه ى جنگ پيش آمد و موجب هزيمت بيشتر آنان گرديد. براى اين حادثه به جهت خودسازى مسلمانها آيه نازل شد: «و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل» محمد صلى الله عليه و آله جز پيام آورى بيش نيست كه پيش از او رسولان ديگر درگذشته اند (وى نيز به همان سنت، دير يا زود درخواهد گذشت) حالى اگر اين سنت حتمى الهى در حق وى جارى شد و از دنيا رفت و يا كشته شد، آيا شما با مرگ او به دوران پيش بازگشته و به جاهليت خود بازگشت خواهيد نمود!؟ پيام و روح آيه اين است، شما بايد تربيت يافتگان قرآن باشيد، قرآن در مقابله با هر حادثه اى كه پيش مى آيد، هرچند سهمگين باشد دستورالعملى دارد، و آن اينكه هرچند در نظام دين الهى، حتما محور و قطب الهى لازم و بايسته است، با اين همه مسلمانان بايد آن چنان باشند كه اگر آن محور از دست رفت، آنان همچنان پابرجا باشند، و نمى بايست با انتشار شايعه ى درگذشت و كشته شدن رسول، اين چنين از هم پاشيده گردند، و بر فرض چنين اتفاقى افتاده بود، مى بايست شما تا به دست آوردن پيروزى نهايى، به گرمى هرچه بيشتر به جنگ ادامه مى داديد، كه اگر بيگانه اى به صحنه ى جنگ بى خبرانه وارد مى شد، اصلا احساس نمى كرد كه زعميم خودشان را از دست داده اند. مسلما اگر ايمان شما راسخ و پابرجا بود، هرگز مرتكب اين گناه بزرگ (پشت به جنگ كردن) نمى شديد، كجا مانده كه به آن زودى پا به فرار بگذاريد! پس شما شخص پرست بوده ايد ، نه خداپرست!

صديقه ى طاهره، شريكة القرآن عليهاالسلام مى فرمايد: اكنون همان صحنه تكرار شده، فرقى كه هست، در گذشته مرگ رسول خدا صلى الله عليه و آله شايعه اى بيش نبود، اما اين بار واقعيت دارد، در آن صحنه دشمن بى نقاب در معركه ى جنگ بود، اما اين دفعه دشمن با نقاب اسلام در صحنه است و با نقاب اسلام معركه گردانى مى كند. پس به حكم آيه ى شريفه، هرچند قائد و زعيم را مرگ فراگرفته و از اين بعد مصيبتى بس سنگين عايد مسلمانها گشته، ولى از نظر بعد ديگر شما بايد به پيكار خود ادامه دهيد، چه اينكه به مفاد «و انتم موصوفون بالكفاح» و در برانداختن حكومت جور كوتاهى نكنيد.

سپس مى فرمايد: «حتى دارت بنا رحى الاسلام؛ تا اينكه به وسيله ى ما آسياب اسلام به راه افتاد». با آن همه شجاعت و دلاورى و جانفشانى انصار، بر طبق قاعده بايد مى فرمود: «دارت بكم رحى الاسلام؛ به وسيله ى شما آسياب اسلام به راه افتاد» ولى چنين نفرمود، بلكه فرمود: به وسيله ى ما آسياب اسلام به راه افتاد. شايد نكته ى آن اين است كه هرچند انصار جانفشانيهاى بسيار نمودند، ولى جزء اخير علت تامه با استقامت و پايمردى مولاى متقيان عليه السلام و به تعبير زيارتهاى وارده «سيف الله المسلول [ مفاتيح الجنان، ص 355. ]؛ شمشير كشيده خدا» نبود، كار جنگ خاتمه پيدا نمى كرد؛ چنانچه در بخش گذشته فرمود: «او نجم قرن الشيطان» اگر شاخى از شيطان سرميزد و يا دهانه ى جنگى از مشركان باز مى شد، برادرش را در گلوگاههاى آنان مى انداخت، و تا آنان را گوش مالى نمى كرد و لهيب آتش فتنه را با شمشيرش خاموش نمى كرد، آرام نمى گرفت.» در زيارت ششم مولاى متقيان چنين آمده:

«الذي جعلته سيفا لنبوته و آية لرسالته و شاهدا على امته... و بابا لسره و مفتاحا لظفره حتى هزم جيوش الشرك باذنك [ همان جا. ]؛ (مولايى كه) او را براى نبوت شمشير، و كرامت و معجزه اى براى رسالت، و شاهدى بر امت رسول... و بابى براى سر او، و كليدى براى پيروزى رسول قرار دادى، تا اينكه لشگريان شرك به اذن تو مغلوب شدند.»

شرك بعد از ايمان

متن: و اشركتم بعد الايمان.

شرح: خطاب به همه ى حاضران، اعم از مهاجر و انصار، همگى پس از ايمان مشرك شديد. مطلب بسيار مهم را شريكة القرآن بيان مى كند- و العياذ بالله- سخن گزافى به زبان نمى آورد، قاطعانه به همه ى حاضران مى فرمايد كه شما پس از ايمان مشرك شديد؛ اين فراز صغرا را بيان مى فرمايد كه جامعه تان به شرك آلوده شده، و بايد به فرماندهى ما اهل بيت به جنگ برخيزيد، و كبراى اين قياس را بعد از اقتباس از آيه ى شريفه كه فرمود: «الا تقاتلون قوما نكثوا بعد ايمانهم» بيان مى فرمايد. درباره هر دو مقدمه به نحو اختصار بحث مى كنيم:

درباره اينكه اكثر مردم مشرك شدند، در بخش توحيد اين شرح گفته شد كه آيه ى شريفه ى «فمن يكفر بالطاغوت و يومن بالله فقد استمسك بالعروة الوثقى لا انفصام لها» دلالت دارد بر اينكه توحيد در اسلام امرى بسيط نيست و مركب است، به اين معنا كه اسلام و قرآن فقط به اين اكتفا ننموده كه ايمان فقط پذيرش خدا نيست، بلكه نجات از شركهاى گوناگون و رسيدن به عروةالوثقى واقعيت توحيد را تشكيل مى دهد، كه اول نفى طاغوت، بعد ايمان به خدا؛ به طورى كه اگر اين مجموع تحقق يافت، آنگاه تمسك به ريسمان الهى صورت يافته وگرنه تمسك به ريسمان الهى نيست، و هرگونه ايمانى همراه با نفى طاغوت نباشد، سخت سست بنياد و در معرض از هم گسستگى است [ چنانچه اين معناى تركيبى توحيد را از سبك تعبير استفاده مى كنيم، زيرا «من» از حروف شرط است و كلمه ى «فقد استمسك» جزاى شرط است، مثل اينكه فرموده: به شرط نفى طاغوت و ايمان به خدا، تمسك محقق است. ] از طرفى از وقوع طاغوت در مقابل الله در آيه ى شريفه استفاده مى كنيم: طاغوت آن است كه در مقابل شأنى از شؤون كبريايى و الهى ايستادگى كردن و خود را جا زدن و از تسليم به ذات احدى سر باز زدن. مسلم است كه الله ذات مستجمع (دربرگيرنده) جميع كمالها و همه ى شؤون به طور وجوب ذاتى داراست كه واجب الوجود بالذات، واجب الوجود من جميع الجهات است. در همه ى شؤون، خواه شأن خالقيت و آفريدن، خواه ولايت و فرمانروايى و خواه ولايت تشريع و قانونگذارى، همه از آن ذات واحد ربوبى است؛ پس اگر كسى در يكى از شؤون تسليم ذات احدى نشد و خود را در مقابل ذات احديت قرار داد، مسلما طاغوت خواهد بود؛ مثلا اكر كسى در ولايت تشريعى و قانونگذارى برآمده و به خود حق دهد كه در برابر احكام الهى قانون وضع كرده و جعل حكمى نمايد، اين بى شبهه به حكم نص الهى گرفتار شرك شده، زيرا «ان الحكم الا لله» حكم و قانون فقط در اختيار اوست.

شيعه و سنى در تفسير اين آيه ى شريفه اتفاق نظر دارند كه «اتخاذ رب» در آيه ى «اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله و ما امروا الا ليعبدوا الها واحدا لا اله الا هو سبحانه و تعالى عما يشركون» [ توبه (9) آيه ى 31. ] آنان بزرگان و راهبها را براى خود رب (خدا) گرفتند در حالى كه بجز عبادت خداى يكتا مأمور نبودند، و خداى متعال پاك و بالاتر از آن است كه براى او شريك قرار دهند. يهود و نصارا نه اينكه بزرگان دينى خود را به عنوان خدا مورد پرستش قرار دادند، بلكه آنان در برابر احكام تورات و انجيل احكام و قوانينى جعل كردند و مردم را به عمل كردن به قوانين مجعول خودشان واداشتند. پس بدين سان مى بينيم خداوند متعال تعبد به قانون غير از قانون خدا را در حد پرستش و شرك ناميده، زيرا حق قانونگذارى و تعيين حكومت، مخصوص ذات الهى است، و هر كس در شأنى از شؤون خدايى بدون اذن او دخالت كرد طاغوت است، و بدون تبرى جستن از او تمسك به عروة الوثقى ميسر نخواهد بود.

حكومت خدا در جامعه ى بشرى بدون واسطه در پيامبران و يا مع الواسطه در اوصياى پيامبران خلاصه و مشخص شده است: «و ما ارسلنا من رسول الا ليطاع باذن الله [ نساء (4) آيه ى 64. ]؛ هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر اينكه به اذن خدا اطاعت شوند» و هر كس در برابر آنان قد علم نمود، خود از بزرگترين طاغوت است و يكى از اركان توحيد نفى طاغوت است كه تا آن نفى صورت نگيرد، توحيد به عمل نيامده و نفى توحيد شرك است. پس كسى كه در برابر حكومت حق و الهى مولاى متقيان عليه السلام قد برافراشت، از بدترين اقسام طاغوت، و تسليم به او به حكم قرآن- با تحقيقى كه كرديم- شرك خواهد بود، هرچند بظاهر به زبان كلمه ى توحيد را جارى سازد؛ بنابراين نبايد شك داشت همه ى افرادى كه با شنيدن آن همه نصوص از رسول اكرم صلى الله عليه و آله مانند انصار بناى سقيفه را نهادند و خلافت را از مسير تعيين شده ى الهى- جلت عظمته- منحرف ساختند و در نتيجه آماده شدند براى غير مولا بيعت بگيرند، همه بى شبهه مشرك هستند، ولى نبايد اين نكته را فراموش كرد كه احكام ظاهرى اسلام بر آنان بار است؛ اما بيان كبراى قياس كه هر كس اين گونه باشد بايد به قتال و جهاد با او قيام كرد، از آيه ى شريفه كه صديقه ى طاهره بعد از جمله ى «اشركتم بعد الايمان» مى فرمايند، استفاده مى شود [ اشاره به آيه ى 13 سوره ى توبه است: «الا تقاتلون قوما نكثوا ايمانهم و هموا باخراج الرسول... .» ]

موانع قيام

متن: الا قد ارى قد اخلدتم الى الخفض و ابعدتم من هو احق شرح: در اين فراز، موانع قيام عليه حكومت جائر و علتهاى روانى آن را بيان مى فرمايد:

اخلاد به خفض؛ همان طورى كه در بخش لغتها گفته شد، اخلاد به معناى ركون و اعتماد نمودن است، به تصور اينكه آن شي ء و يا حالت باقى ماندنى است، چون خلود مصونيت شي ء از تباهى و فساد است و هرچه كه به آن تباهى دير رسد، عرب آن را خلود مى گويند. خفض تن آسايى؛ يعنى الآن مى بينم كه شما بشدت تمايل به تن آسايى پيدا كرده ايد، نكته ى لطيف تعبير در اين است كه جمله ى «و ابعدتم من هو احق» با واو به جمله ى «اخلدتم» عطف فرمودند. فاء شايد اشاره باشد

/ 32