محتواى انقلاب
متن: فبلغ الرسالة صادعا بالنذارة مائلا عن مدرجة المشركين ضاربا ثبجهم أخذا بأكظامهم داعيا إلى سبيل ربه بالحكمة و الموعظة الحسنة...شرح: پس بدين سان پيامبر مهربان، رسالت خود را در حالى كه صفهاى مشركان را مى شكافت و از راه آنها سخت منحرف بود ابلاغ كرد، و چنان بر گرده ى مشركان كوفت تا راه نفس كشيدن را بر آنان بست و چنين رسالتى همراه با دعوت به راه خدا با حكمت و موعظه ى حسنه بود.در اين فراز، صديقه ى طاهره پس از معرفى بنيانگذار اسلام، به رسالت سنگين پيامبر در آن شرايط دشوار اشاره مى فرمايد و محتواى انقلاب را با تذكر دادن به «ايام الله» به بهترين وجهى بيان مى كند.در قرآن كريم مى فرمايد:«و لقد ارسلنا موسى باياتنا ان اخرج قومك من الظلمات الى النور و ذكرهم بأيام الله، ان في ذلك لآيات لكل صبار شكورا [ ابراهيم (14)آيه ى 5. ] براستى ما موسى را با نشانه هاى خود فروفرستاديم كه قوم خود را از تاريكيها به نور هدايت درآرد و آنان را به «ايام الله» روزهاى خدا يادآور سازد، و در چنين رسالتى نشانه هايى از هدايت براى مردم استوار و سپاسگزار خواهد بود.»مراد از يوم الله چيست؟
مراد از ايام الله، انقلابهاى بنيادى و اجتماعى است كه به دست پيامبران و فقط با اتكاى به نيروى ايمان براى واژگون ساختن اساس جهل و ستم با تجهيزات سياسى ظاهرى، كه درست در نقطه ى مقابل دعوت انبيا قرار دارد مى باشد. فرق انقلاب انبيا عليهم السلام با ديگر انقلابها كه به دست فاتحان تاريخ صورت گرفته، اين است كه هدف آنان از انقلاب، غلبه و به دست گرفتن اهرم قدرت است و در زير سپر كلماتى زيبا و فريبا، مانند: رهايى توده ها، استقرار آزادى، مراعات حقوق و مانند اين رقم وعده هاى دلنشين، فقط هدف، نيل به قدرت است كه با فريب مردم به مقصد برسند؛ اما به شهادت تاريخ، اين انقلابها مانند انقلاب فرانسه از آزادى حيوانى سر درآورده، و يا مانند انقلاب روسيه، به قيافه ى شديدترين خفقان و تبديل انسانها به ابزار كار درآمد.على عليه السلام در نهج البلاغه زمينه ى رشد قدرتهاى باطل را در جامعه بشرى در همين نكته مى داند، كه باطل را در لباس حق جلوه مى دهند و موجب گمراهى در جامعه مى شوند:«انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع، و احكام تبتدع، يخالف فيها كتاب الله و يتولى عليها رجال رجالا على غير دين الله. فلو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم يخف على المرتادين. و لو ان الحق خلص من لبس الباطل لانقطعت عنه ألسن المعاندين، و لكن يؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمزجان، فهنالك يستولى الشيطان على اوليائه و ينجو الذين سبقت لهم من الله الحسنى [ نهج البلاغه، خطبه 50. ] ريشه ى فتنه ها فقط در پيروى از هواى نفس و اغراض حيوانى است كه موجب بدعت گذاردن احكام جديد مى شود كه مخالف با احكام كتاب خداست، و در اين شرايط است كه برخى از مردم بر اساس غير دين الهى بر برخى ديگر مسلط شده و زمام امور را به دست مى گيرند؛ زيرا اگر باطل از آميختگى به حق رها مى شد، هيچ وقت بر جويندگان حق مستور نمى ماند، و اگر حق هم به طور عريان ظاهر مى شد، زبان معاندان قطع مى شد، ولى همواره فتنه جويان قسمتى از حق و قسمتى از باطل را گرفته و با هم درمى آميزند؛ در اين هنگام است كه عرصه ى استيلاى شيطان هموار مى شود و افرادى از اين لغزشگاه، سالم به در مى شوند كه از طرف خداى متعالى، نيكى بر آنان مقرر گرديده.» مولاى متقيان على عليه السلام در اين قسمت با بيان بسيار رسا ريشه ى انقلابها را بازگو مى كند كه نمى شود بنيان فتنه ها و انقلابها در اصل همه باطل و دعوت به چيزى باشد كه سازگار با فطرت انسان نباشد، بلكه عده اى براى به دست آوردن قدرت، به انقلابها و فتنه ها نامهاى بسيار زيبا و فريبنده اى مى دهند و به آن قيافه ى حق مى پوشانند، از قبيل: آزادى، حاكميت قانون، حقوق بشر و... و همين در آميختن است كه زمينه ى جذب را فراهم كرده و عده اى را فريب مى دهند. و لى اساس دعوت انبيا به طور روشن و بسيار مشفقانه و به اصطلاح قرآن «بلاغ مبين» دعوت آشكار است كه با مطالعه در تاريخ آنان (انبيا) اين حقيقت، كاملا روشن است كه جز استقرار عدالت بر طبق دستور الهى منظور ديگرى نداشته اند، و روى همين انگيزه ى الهى است كه انبيا با جامعه ى بشرى برخورد فريبكارانه نداشته و از نخستين گام، هدف رسالت خود را به طور عريان به مردم بازگو كرده اند و روى ضرورت در اثر مقاومت مستكبران كه در قرآن از آنان به «ملأ» [:چشم پركن ها، يعنى، طبقه اى از مردم كه در اثر ثروت اندوزى و در دست گرفتن مناصب قدرت، مردم به آنان با ديد بزرگى و بيمناكانه مى نگرند. ] تعبير شده، جهت پيشبرد هدف خود دست به اسلحه زده اند:«لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط و انزلنا الحديد فيه بأس شديد و منافع للناس [ حديد (57) آيه ى 25... ]؛ به طور تحقيق، فرستادگان خود را با نشانه هاى روشن فرستاديم و با آنان جهت هدايت جامعه، كتاب و ميزان نيز فرستاديم تا مردم را به قسط و عدالت وادارند، و آهن را نيز فروفرستاديم كه در آن هيبت و صلابت زياد و منفعتهاى بسيار براى مردم است.» با دقت در اين آيه ى شريفه، هدف از قيام انبيا برپايى مردم به قسط و عدل معرفى شده، و به كار بردن اسلحه پس از آن براى رفع مانع بوده كه پيوسته در طول تاريخ انبيا، طيف خاصى كه از آن ياد شده، به عنوان مانع در سر راه انبيا بروز كرده اند كه بناچار براى از بين بردن مانع دست به اسلحه زده اند و منظورى هم جز اجراى فرمان الهى نداشتند.در قرآن از قول پنج پيامبر نقل مى فرمايد: «و ما اسئلكم عليه من اجر ان اجرى الا على رب العالمين [ شعراء (26) آيه ى 109. ]؛ از شما هيچگونه مزد و اجرى درخواست نمى كنم، و پاداش من نيست مگر بر خداى عالميان.ويژگى رسالت پيامبر
انقلاب نمونه
صادعا بالنذارة: كلمه صدع در قرآن مكرر آمده، مانند: «فاصدع بما تؤمر» اى پيامبر! نقشه ها و توطئه هاى مشركان را با قاطعيت بشكاف. راغب در مفردات گويد: «الصدع الشق في الاجسام الصلبة» صدع، شكافتن اجسام سخت است. پس مفهوم كلمه ى صدع، شكافتن ساده نيست، بلكه در جسم سخت و به هم فشرده است، و در آيه ى شريفه؛ يعنى، شكافتن صفوف كاملا به هم پيوسته ى مشركان است. ترجمه ى جمله ى صادعا بالنذارة، چنين مى شود: بنيانگذار نهضت الهى با دادن بيم، صفهاى مشركان را مى شكافت... .يكى از ويژگى دعوت پيامبر را همراه بودن با بيم و انذار مى فرمايد؛ زيرا در مقابل افراد سخت ابتدا انذار، سپس وارد عمل شدن، بيشتر موجب تأثير شكاف در صفهاى آنان مى شود؛ از اين روست كه در قرآن، تمام پيامبران و بالخصوص پيامبر ما به وصف «نذير» خيلى بيشتر از «بشير» آمده است.حال ببينيم چرا در دعوت پيامبر، جهت بيم دادن موجب تفرقه و شكاف در صفهاى دشمن قرار داده شده، در حالى كه دعوت انبيا مشتمل بر اميد و بشارت نيز هست؟ «و ما نرسل المرسلين الا مبشرين و منذرين... [ انعام (6) آيه 48. ]» توضيح اين نكته كه چرا جنبه ى بيم دادن بيشتر است، در اين است كه اگر ما در عمل عاقلان دقت كنيم، مى بينيم در مرحله ى نخست خود را از ورطه ى هلاكت نجات مى دهند و عمده ى نظر آنان رهايى از خطرى است كه تهديدشان مى كند، و بر همين اساس است كه عاقلان در مواقع تحريك براى نيل به كمالى، ابتدا به بيان آفت و گرفتاريها كه در پى آن است مى پردازند، مثلا براى وادار ساختن به مشورت مى گويند: ترك مشورت ندامت آور است، و يا بدون دورانديشى مبادرت به كارى موجب گرفتارى است. شايد جهت آن اين باشد: هر چند هوا و هوس جزء سرشت آدمى است، اما با اين همه اصل سعادت بر نعمت و سعادت است و آفتها عارضى و به جهت مراعات نمودن مقررات طبيعى كارهاست.آدم و همسرش در بهشت متنعم بودند و اندك تذكر كافى بود كه بفرمايد: «كلا منها رغدا حيث شئتما» با وسعت و فراخى از نعمتهاى بهشت به هر نحو كه مى خواهيد استفاده كنيد...؛ ولى عمده بيم آفت بود كه ممكن است در اثر عدم رعايت مقررات، دامنگير آنان بشود، بدين جهت در آن طرف؛ يعنى، بيم دادن بيشتر سعى شده:«ان هذا عدو لك و لزوجك فلايخرجنكما من الجنة فتشقى، ان لك الاتجوع فيها و لا تعرى، و انك لا تظمؤ فيها و لا تضحى؛ [ طه (20) آيات 117 و 118 و 119. ] براستى اين شيطان دشمن تو و همسرت هست، پس مواظب باشيد شما را از بهشت بيرون نكند كه دچار رنج و مشقت مى شويد، و بر تو است كه در اين جا نه گرسنگى و نه تشنگى و نه برهنگى و نه آفتاب زدگى بكشيد.» در اين آيه ى شريفه ابتدا با بيم دادن و معرفى دشمن، به منافع ماندن در بهشت اشاره مى فرمايد. پس بدين سان مى بينيم عاقلان بر حسب فطرت عقلى، نجات از آفتها را اهميت بيشتر مى دهند، چه اينكه نجات از آفتها همراه با نعمتهاست.اما اگر ضرر و خطر به صورت ديگرى ظاهر بشود، به اين طريق كه بزرگى فرمان بدهد، عقل به ملاحظه ى جهت مولويت (سرپرستى) حكم مى كند كه پس از صدور و ابلاغ فرمان اگر تخلف و سرپيچى به عمل آمد، در اين صورت مؤاخذه و عقوبت متخلف بر خلاف عدالت نخواهد بود، و همين احتمال ضرر و عقوبت مولوى در آخرت است كه انبيا جامعه بشرى را به آن بيم داده اند و اساس تبليغ انبيا را تشكيل مى دهد و خلاصه دعوتشان چنين است كه ما از سوى پروردگار براى دعوت شما جامعه ى بشرى مأموريت داريم و گواه دعوت، اين معجزه ها و نشانه هايى است كه حاكى از صداقت ماست، و چنانچه از دعوت ما كه از طرف بارى تعالى است سرپيچى كنيد، خطر بسيار بزرگى در انتظار شماست.در اين نقطه ى حساس است كه انسان بيش از دو راه در پيش خود نمى بيند: يا دعوت كنندگان الهى دروغ مى گويند، و يا در ادعا صادقهستند. به طور مسلم هر منصفى نمى تواند آنان را به دروغ متهم نمايد؛ ناچار راه دومى در مقابل عقل انسان است كه بر اساس حكم عقل بايد انسان مصونيت از اين خطر را براى خود تأمين كند.بر همين اساس است كه مى بينيم همه ى انبيا بويژه پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله بر حسب نقل قرآن مأمور مى شود كه خود را چنين معرفى نمايد: «و قل اني أنا النذير المبين [ حجر (15) آيه ى 89. ]؛ بگو اى پيامبر! من بيم دهنده ى آشكار هستم.» يا در جاى ديگر مى فرمايد: «و اوحى الي هذا القرآن لانذركم به و من بلغ [ انعام (6) آيه ى 19. ]؛ به من اين قرآن وحى شده تا با آن شما و هر كسى كه قرآن به او رسيده بيم دهم.» يادگار نبوت هم بر اساس الهام از قرآن مى فرمايد كه: يكى از ويژگى پيامبر صلى الله عليه و آله ابلاغ كوبنده و شكننده ى همراه با بيم و انذار بوده است.