و نصرت و پيرزوى از آن او شد، اما پس از او شما و ما مسلط شديد و احتجاج كرديد كه با رسول خدا قرابت و
خويشاوندى داريد...)كميت ، شاعر اهل بيت ، چنين مى سرايد:
و قالوا ورثناها اءبانا و امّنا
ولا ورثتهم ذاك امّ و لااءب
ولا ورثتهم ذاك امّ و لااءب
ولا ورثتهم ذاك امّ و لااءب
گذارده بود و نه پدرى .)ابراهيم بن مهاجر مى گويد:
اءيهاالناس اسمعوا اءخبركم
عجبا زاد على كل عجب ...
عجبا زاد على كل عجب ...
عجبا زاد على كل عجب ...
عجبا من عبد شمس انهم
ورثوااحمد فيما زعموا
كذبوا و اللّه ما نعلمه
يحرز الميراث الا من قرب
فتحوا للناس اءبواب الكذب
دون عباس بن عبدالمطلب
يحرز الميراث الا من قرب
يحرز الميراث الا من قرب
شمس كه در دروغگويى را بر روى مردم گشوده اند و مدعى اند كه آنان تنها وارث پيامبر بوده اند، نه عباس
بن عبدالمطلب ؛ به خدا دروغ گفته اند و آنچه ما مى دانيم ، ارث به خويشاوند نزديك مى رسد نه خويشاوند
دور.)رسول اكرم به هنگام تقسيم خمس بنى نضير يا خيبر، بنى عبد شمس را از جمله نزديكان خود خارج كرد، و چون
عثمان و جبيربن مطعم اعتراض كردند و گفتند: نزديكى بنى عبد شمس و بنى هاشم به يك اندازه است ، حضرت از
آنان نپذيرفت . اين داستان در تاريخ معروف است و به تواتر نقل شده است .سپس عباسيان روى كار آمدند و همين را در پيش گرفتند و وانمود كردند كه آنان نزديكان محمّد (ص ) پيامبر
خدايند، تا بدين ترتيب حكومت خويش را شرعى جلوه دهند؛ حتى هارون بر مزار پيامبر حاضر شد و عرض كرد:(السّلام عليك يا رسول الله ، السّلام عليك يا ابن عمّ).در مقابل ، امام كاظم عليه السّلام پيش رفت و
فرمود: (السّلام عليك يا رسول اللّه ، السّلام عليك يا ابة ).چهره هارون درهم شد و خشم و غضب بر او
مستولى گشت .عباسيان در ابتداى روى كار آمدن ، رشته وصايت و دعوت خويش را به اميرالمؤ منين عليه السّلام پيوند
دادند و در استفاده از عواطف و احساسات جريحه دار مردم ، از ظلم و ستم و دردهايى كه علويان و اهل بيت
عليهماالسّلام از سوى گذشتگان آنها(امويان ) تحمل كرده بودند، سود جستند، اما ديدند اگر بخواهند
حكومت خويش را تحكيم بخشند، ديگر نمى توانند به وجود كسانى كه با على عليه السّلام پيوند خويشاوندى
نزديكترى از آنان دارند، به پيوند دادن خود با اميرالمؤ منين عليه السّلام ادامه دهند ؛ از اين رو
بعضى از اصول و پايه هاى فكرى و عقيدتى مردم را به بازى گرفتند. مهدى عباسى (آن طور كه به نظر مى رسد،
مبتكر و صاحب اصلى اين فكر بايد پدرش منصور باشد) فرقه اى تاءسيس كرد كه ادعا نمود:(امامت بعد از پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به عباس بن عبدالمطلب ، سپس به پسرش عبداللّه و سپس به
فرزندش على رسيد، و همچنين تا اين سلسله به عباسيان منتهى شد. بيعت با على بن ابى طالب عليه السّلام
را صحيح و معتبر مى شمردند، زيرا عباس ، خود، آن بيعت را صحيح و نافذ دانسته بود، نيز ادعا مى كردند
كه ارث مال عموست ، نه دختر، و از اين رو حق خلافت از طريق فاطمه عليه السّلام به حسن و حسين نمى رسد و
در اظهار و تثبيت اين ادعا كوشش فراوانى كردند.)تا جايى كه شاعر بنى عباس چنين سروده است :
اءنى يكون و ليس ذاك بكائن
لبنى البنات وراثة الاعمام
لبنى البنات وراثة الاعمام
لبنى البنات وراثة الاعمام
او با اين بيت به پول فراوانى دست يافت .اين مطلب ، موضوع گسترده و پر شاخ و برگى است و تا حدودى درباره آن در كتاب خود، زندگانى سياسى امام
رضا عليه السّلام به طور مشروح بحث كرده ايم ، طالبان بدان جا رجوع كنند.