تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی (ع) نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
خليفه آن كس است كه به روش پيامبر - ص - سير كند و به طاعت خداى عزّوجل عمل نمايد. خليفه آن كس نيست كه
با مردم به جور رفتار كند و سنت را تعطيل نمايد و دنيا را پدر و مادر خويش بگيريد و بندگان خدا را برده
، و مال او را دولت خود (پندار) زيرا اين ، وضعيت پادشاهى است كه به سلطنت رسيده و مدت كمى از آن بهره
مند شده و سپس لذت آن منقطع گشته است ....همين قضيه پس از ماجراى صلح با معاويه ، در كوفه بين حضرت و معاويه روى داده است ، اما در مقتل
خوارزمى آمده كه اين مساءله در مدينه اتفاق افتاد .اين مساءله مؤ يد گفته برخى است كه مى گويند: معاويه امام حسن - ع - را مسموم كرد، زيرا آن حضرت براى
رفتن به شام و مبارزه با او آماده مى شد.3. در متن ديگرى آمده معاويعه از امام خواست كه بر فراز منبر رفته و براى مردم خطبه بخواند.حضرت
بالاى منبر رفت و خطبه خواند. از جمله فرمود: منم پسر... منم پسر... تا جايى كه فرمود:(لو طلبتم ابنا لنبيّكم مابين لا بتيها لم تجدوا غيرى و غير اءخى ؛)اگر همه جا بگرديد تا براى پيامبرتان پسرى پيدا كنيد، بدانيد كه غير از من و برادرم ، كسى را نخواهيد
يافت ).4. در نص ديگرى دارد معاويه از امام حسن عليه السّلام خواست تا بالاى منبر رفته و نسبت خود را بيان
كند.امام بالاى
منبر رفت و فرمود:(بلدتى مكّه و منى ، و اءنا ابن المروة والصّفا، و اءنا ابن النبى المصطفى ...؛)شهر من مكه و منى است و منم فرزند مروه و صفا و منم پسر پيامبر برگزيده خدا...)
تا اين كه مؤ ذن اذان گفت و بدين جا رسيد:اءشهد اءنّ محمّدا رسول اللّه ؛ حضرت رو به معاويه كرد و
فرمود:اءمحمّد ابى اءم اءبوك ؟! فان قلت ليس باءبى ، كفرت و ان قلت : نعم ، فقد اءقررت ...اءصبحت العجم تعرف
حق العرب باءنّ محمّدا منها، يطلبون حقنا و لايرودون الينا حقنا؛آيا محمّد پدر من است يا پدر تو؟!اگر بگويى كه پدرم نيست ، كفر ورزيده اى و اگر بگويى : آرى ، پس اقرار
كرده اى كه من پسر او هستم ...اقوام غير عرب ، حقوق عرب را در اين كه محمّد صلى اللّه عليه و آله از
اينان است به رسميت شناختند؛ اينان حق ما را خواستارند، اما به ما بر نمى گردانند.5. در مناسبت ديگرى معاويه از آن حضرت صلى اللّه خواست كه خطبه بخواند و آنان را موعظه كند. پس حضرت
خطبه اى ايراد كرد و از جمله فرمود:اءناابن رسول اللّه ، انا ابن صاحب الفضايل ، اناابن صاحب المعجزات و الدلايل ، انا ابن اميرالمؤ
منين ، اءنا المدفوع عن حقّى ... انا امام خلق اللّه و ابن محمّد رسول اللّه ؛منم پسر رسول خدا، منم پسر صاحب فضايل ، منم پسر صاحب معجزات و دلايل ، منم پسر اميرالمؤ منان ، منم
كه از خود بر كنارم ... منم امام خلق خدا و منم پسر محمّد، رسول خدا صلى اللّه عليه و آله .معاويه ترسيد كه مبادا حضرت چيزى بگويد كه از گفتارش ميان مردم شورشى پديد آيد، گفت : آنچه گفتيد بس
است . پس آن حضرت از منبر فرود آمد.6. حتى معاويه را مى بينم كه به اين مساءله اعتراف دارد و روزى به امام عرضه داشت :(خصوصا تو اى ابو
محمّد! تو پسر رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سرور جوانان اهل بهشتى .)فرموده امام حسن عليه السّلام به ابوبكر و نيز گفته امام حسين عليه السّلام به عمر كه (از منبر پدرم
فرود آى !)، اگر مقصود از پدرم (ابى ) رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله باشد، در همين زمينه داخل است ، و
آن طور كه از اعتراف آن دو (ابوبكر و عمر) بر مى آيد، منظور، رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله است (آن
طور كه خواهد آمد)، و در صورتى كه منظور (اءبى ) پدرشان اميرالمؤ منين باشد - آن طور كه محقق پژوهشگر،
سيّد مهدى روحانى ، احتمال داده است - در زمينه احتجاجاتى داخل است كه برترى على عليه السّلام بر
ديگران در مساءله خلافت انجام داده اند، بدين صورت از ابوبكر و عمر در اين زمينه ، اعتراف صريح و
مهمى گرفته اند.