تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی (ع) - نسخه متنی

جعفر مرتضی عاملی؛ مترجم: محمد سپهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عمر خود با صراحت هر چه تمام به ابن عباس گفت :

(پيامبر مى خواست در آن نوشته ، به نام على (ع )تصريح كند، اما خدا چيز ديگرى اراده كرد و اراده خدا به
وقوع پيوست ، ولى منظور رسولش ‍ بر آورده نشد. آيا هر آنچه رسول خدا (ص ) اراده كند، بايد حتما عملى
او مدعى شد كه براى حفظ اسلام ، پيامبر (ص ) را از نوشتن آن منع كرده است .

واقعا جاى بسى شگفتى است !

آيا
صحيح است كه بگوييم :

عمر براى دلسوزى و حفظ اسلام از انجام خواسته رسول خدا ممانعت كرد؟

يا اين كه
زير كاسه نيم كاسه اى بود؟!

چگونه اين ادعاى عمر در حفظ اسلام با استناد آن به اراده الهى و اين گفته اش كه :

(آيا هر آنچه رسول
خدا اراده كند، بايد حتما عملى گردد؟)

با همديگر سازگار است ؟

آيا مى توان تصديق كرد كه غيرت عمر
نسبت به حفظ اسلام از غيرت پيامبر اسلام (ص ) بيشتر بود؟!

يا اين كه وى با راى ثاقب و فكر جوشانش چيزى
را درك نمود كه (سرور بنى آدم ) و (امام كل ) و (عقل كل ) و (مدبر كل ) نتوانست آن را درك نمايد و فهم
كند؟!

و آيا غيرت او بر اسلام مى تواند توجيه گر اتهام پيامبر(ص ) به هذيان گويى باشد؟

و ديگر پرسشهايى
كه فعلا مجال طرح آن نيست .

روايتى را كه عبدالرزاق صنعانى در ذيل نقل مى كند، در ساختن على (ع ) از صحنه سياسى جامعه بود، طورى كه
مردم كاملا آن را درك مى كردند و اطمينان داشتند كه نظام حاكم مى خواهد على (ع ) را از منصب خلافت دور
سازد، به گونه اى كه وى را از نامزدهاى خلافت نمى دانستند.

عبدالرزاق چنين روايت مى كند:

(عمر به يكى از انصار گفت : مردم چه كسى را بعد از من خليفه مى دانند؟ او نام چند تن از مهاجرين را بر
شمرد، اما از على (ع ) ذكرى به ميان نياورد.

عمر گفت : چرا ابوالحسن را مطرح نمى كنند؟

به خدا سوگند كه
وى بهترين ايشان است و اگر در مقام رهبرى امت قرار گيرد، آنان را به راه حق هدايت مى كند.)

عمر در توجيه عمل خود در مورد تهيه مقدمات روى كار آمدن بنى اميه و ترتيب دادن شورا استدلال مى كند كه
قريش در مورد على (ع ) متفق الراءى نيستند، يا اين كه قومش از وى روى گردان شده و اطاعتش ‍ نمى كنند.

اما چرا قريش و قوم على (ع ) درباره خلافتش اتفاق راءى ندارد؟

چرا و چگونه درباره پيامبر اكرم (ص ) يك
راءى بودند، با اين كه وى علت اول و آخر تمامى چيزهاى بود كه على (ع )بر سرشان آورد؟
اگر اهل ايمان و
اسلام باشند، چرا به حكم اسلام گردن ننهند و آن را نپذيرند؟ و اگر پيرو اسلام و قرآن نباشند،
مخالفانشان مى تواند چه كار كند و چه و چه ضررى براى على (ع ) دارد كه با وى مخالف باشند؟ و در اين صورت
چه چيز مانع على (ع ) خواهد شد كه در مقابلشان بايستد و با آنها مبارزه و جهاد كند، همان طور كه پيش از
آن پيامبر (ص ) با آنان جنگيد و على (ع ) بعدا به جهاد با آنان بر خاست ؟

در اين جا مى خواهيم به پرسش عمر از ابن عباس استشهاد كنيم كه چندى پيش گذشت . گفته عمر مطالبى را كه
بيان كرديم تاءييد مى نمايد ؛ يعنى هياءت حاكمه تلاش مى كرد تا در نهايت على (ع ) مساءله امامت و خلافت
را به فراموشى سپرده و از رسيدن به خلافت نااميد شود و از آن قطع اميد كند.

آنان فراموش كرده بودند كه تصدى خلافت از سوى على (ع ) و فرزندانش ،تنها يك مسئوليت شرعى و يك تكليفى
الهى است كه مانند ساير تكاليف شرعى ، تساهل و تسامح در آن جايز نيست و از پذيرش آن نمى توان شانه
خالى كرد و بلكه هيچ اختيارى در اين مورد از خود نداشتند. از سوى ديگر، خلافت يك مساءله مهم و خطير
است كه در مرتبه بالاترى از ديگر تكاليف شرعى قرار دارد.

2.زمينه سازى براى تحكيم و تثبيت حكومت و خلافت به نفع افراد مورد نظر و ايجاد عوامل و شرايطى كه به
اميرالمؤ منين و ساير اهل بيت (ع ) در آينده دور و نزديك ، مجال روى كار آمدن ندهد. اين هدفشان در
تدابير سياسى چندى نمود پيدا كرد كه مى توانست به آنان اطمينان دهد كم كم به اهداف خويش مى رسند؛

براى مثال چند مورد را ذكر مى كنيم :

الف ) در زمينه سياسى

گذشته از اين كه هواداران على (ع ) را از مركز حساس و پستهاى كليدى دور ساختند،
مثل خالدبن سعيد بن عاص و محروم ساختن انصار هوادار على و اهل بيت عليهماالسّلام از راه رفتن به
مراكز نفوذ و نيز بر خودارى از كوچك ترين حقوق اجتماعى خود، و گذشته از اين كه زر و سيم را براى بستن
دهان مخالفان به خدمت گرفتند؛ چنان كه مشهور است :

/ 73