تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی (ع) نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
در جنگ صفين على (ع ) به عدى بن حاتم فرمود:(پيش بيا! عدى آن قدر نزديك شد كه گوشش در مقابل بينى على (ع ) قرار گرفت .حضرت فرمود: واى بر تو، عموم كسانى كه امروز با من هستند، بر من عصيان مى ورزند و نافرمانى ام مى
كنند، اما معاويه در ميان كسانى است كه از او اطاعت مى كنند و فرمان مى برند.)از طرفى در آن زمان ، رفتار حكام با مردم عموما اسلامى نبود. نگاهى گذرا به چگونگى برخورد آنان با
مردم براى تبيين اين وضعيت كافى است .به عنوان نمونه به مطلب زير توجه فرماييد:(اهالى افريقا نسبت به ساير ممالك ، بسيار مطيع و آرام و فرمانبردار بودند، تا اين كه در زمان هشام
بن عبدالملك اعيان و مبلغان عراقى در افريقا رخنه كردند. آنها با مشورت و تبليغ عراقيان دست به عصيان
زدند و پراكنده شدند كه تا به امروز (زمان مؤ لف ) اين وضعيت ادامه دارد.آنها مى گفتند:به سبب جرم و
جنايت عمال هرگز با اولياى امور خود مخالفت نمى كنيم .مبلغان عراقى به آنها گفتند:بايد آنها را
امتحان كنيم .عده اى حدود بيست و چند مرد به نمايندگى از مردم افريقا، به ديدار هشام آمدند.
اما به آنها اجازه ملاقات داده نشد.ناگزير بر (ابريش ) وارد شدند و به او گفتند:به اميرالمؤ منين
بگو كه امير ما با لشكرى كه او ما و سربازان خود تشكيل داده به جنگ مى رود، چون غنايمى به دست مى آوريم
ما را محروم كرده ، آن را به لشكر خاص خود اختصاص مى دهد.آن گاه مى گويد:شما در اين حرمان بيشتر ثواب
مى بريد،و چون بخواهيم يك شهر و قلعه را فتح كنيم ، او ما را بر سايران مقدم مى دارد كه سپر لشكر او
شويم .آن گاه مى گويد:اجر و ثواب شما در اين جان فشانى بيشتر است . از اين گذشته ، لشكريان شكم
گوسفندان را زنده زنده مى شكافند و بره ها را از شكم آنها بيرون آورده ، و پوست مى كنند و مى گويند: از
اين پوست براى خليفه پوستين تهيه مى كنيم .براى يك پوست هزار ميش را مى كشند و ما اين كارها را تحمل
مى كنيم .سپس آنان ما را دچار گرفتارى ديگرى كردند و آن ، اين كه هر دوشيزه زيبائى را از ميان ما مى
ربودند.ما پس از اين ظلم و تجاوز اعتراض كرده و گفتيم :ما در كتاب خدا و سنت رسول خدا (ص ) نديده ايم كه
چنين امرى جايز باشد. ما هم مسلمان هستيم . اكنون آمده ايم بدانيم آيا اين كارها به دستور امير المؤ
منين انجام مى گيرد يا نه .آنها مدتى در آنجا بدون نتيجه اقامت كردند، تا اين كه زاد و راحله آنان تمام شد و نااميد شدند. آن گاه
صورتى از اسامى خود را نوشته به وزرا دادند و گفتند: اگر اميرالمؤ منين راجع به ما پرسيدند، خبر دهيد
كه ما از افريقا آمديم و ناميد بر گشتيم .آن گاه به سوى افريقا رهسپار شدند. اول كارى كه كردند، عامل هشام را كشتند و پرچم تمرد و عصيان بر
افراشتند و بر افريقا مستولى شدند. خبر شورش به هشام رسيد. وضع و حال نمايندگان را پرسيد. اسامى را به
او دادند، دانست كه اين عده همان كسانى هستند كه بر ضد او قيام كرده اند.)يك متن تاريخى ديگر مى گويد:(قتيبه بن مسلم بر اهل طالقان وارد شد. عده زيادى از مردم آن جا را كشت ، كه در تاريخ نظير آن شنيده
نشده بود. در مسافت چهار فرسنگ از دو طرف ، چوب هاى دار نصب كرده ، عده بسيارى را در دو جانب جاده به
دار كشيدند كه همه به يك نسق به هم پيوسته بودند.)يكى از فرماندهان در فتح گرگان ، به اهالى شهر امان داد، به شرط اين كه حتى يك تن از آنها كشته نشود.اما حصار كه گشود، به جز يك تن ، تمام آن ها را كشت .فرمانده ديگرى با اهالى قنسرين مصالحه كرد. يكى از شرايط صلح اين بود كه قلعه و ديوار شهر را ويران
كند و چنين هم كرد.والى خراسان از اهل ذمه سمرقند و ماوراء النهر خواست كه اسلام آورند و گفت :در صورتى كه مسلمان شوند
و دعوتش را بپذيرند و اسلام آوردند، اما وى از آنان مطالبه جزيه كرد؛آنان نيز اعلان جنگ كردند و با
وى به نبرد پرداختند.