بیشترلیست موضوعات تحليلى از زندگانى سياسى امام حسن مجتبى (ع ) پيش گفتار سياست چيست ؟ فصل اول : زندگانى سياسى امام حسن (ع ) در عهدرسول خدا (ص ) پيامبر اكرم (ص ) و آينده امت اسلامى 1. عاطفه پيامبر بيانگر موضع اوست 2. داستان مباهله مقابله و مبارزه با توطئه زشت نمونه هاى تاريخى مهم بعضى از موضع گيريهاى امام حسن (ع ) موضع گيرى هاى ديگرى از ائمه و ذريّه طاهرين آنها قدم به قدم به دنبال رسول خدا (ص ) حسن و حسين (ع ) امامند و پيشوا فصل دوم : زندگانى سياسى امام حسن (ع ) در عهد شيخين
حسنين (ع ) و فدك نقشه شگفت انگيز سفارش اميرالمومنين حضرت على (ع ) وصيّت امام حسن (ع ) تشريع كنندگان جديد، يا پيغمبران كوچك مبارزه ائمه (ع ) با توطئه شوم مواضع مهم موضع امام حسين (ع ) حسنين و اذان بلال امام حسن (ع ) و پرسش هاى مرد بيابانگرد سهم بندى بيت المال امام حسن (ع ) در شورا چرا امام حسن (ع ) حضور در شورا پذيرفت ؟ فصل سوم : زندگانى سياسى امام حسن (ع ) در عهد عثمان شركت امام حسن (ع ) در فتوحات تفسير و توجيه نظر درست 2. آثار فتوحات بر فاتحان 3. ائمه (ع ) و فتوحات اسلامى امام حسن (ع ) و محاصره عثمان معاويه ، قاتل عثمان حضرت امام حسن (ع) موضع قوى و نيرومند امام حسن (ع ) آيا امام حسن (ع ) عثمانى بود؟! سخن پايانى توضیحاتافزودن یادداشت جدید
?مى بينيم عمربن خطاب كه گفته مى شود از زاهدين مردم بود و حتى مى گويند: چون از دنيا رفت ، مالى از خود بر جاى نگذاشت ، آن طور كه بعضى از نصوص بيان مى كند، از بيت المال ارتزاق مى كرد و بر خود بسيار سخت مى گرفت ، زمانى دچار مخمصه و گرفتارى شديدى شد. با يارانش در اين باره مشورت كرد، آنان راى دادند كه به اندازه قوت خود از بيت المال بخورد.همين عمر كه اين چنين درباره اش گفته مى شود، جهل هزار درهم صداق و مهريه يكى از همسرانش كرد، و به يكى از دامادهايش كه از مكه بر او وارد شده بود، ده هزار درهم از اصل مال خود هبه كرد.مى گويند: يكى از فرزندان عمر، سهم الارث خود را به عبداللّه بن عمر، به صد هزار درهم فروخت .مويد اين مطلب ، گفته ابو يوسف است كه مى گويد:(عمر چهار هزار اسب نشان دار در راه خدا داشت . به هر كس كه سهمش اندك بود يا نيازى داشت ، يكى از آن ها را مى داد و به او گوشزد مى كرد كه اگر آن را خسته كنى يا علف و آب ندهى تا لاغر شود، ضامن هستى ، اما اگر با آن به جهاد رفتى و زخمى برداشت با تو خود آن را زخمى كردى ، بر عهده تو چيزى نيست .)چنان كه به نظر مى آيد، اين اسب ها از آن خود عمر بود. وى اين عمل را به قصد نزديكى به خدا انجام مى داد و اگر درست باشد كه ارث يكى از فرزندان او صد هزار درهم بود، اين هم بعيد نمى نمايد.اين در زمانى بود كه بسيارى از مردم در سخت ترين شرايطى كه يك انسان مى تواند زندگى كند، روزگار مى گذرانند و بسيارى از آنان تنها دو تكه پارچه داشتند كه با يكى عورت و با ديگرى عقبشان را مى پوشاندند.شايد به همين خاطر و براى دفاع از جنبه زاهد مآبانه خليفه است كه حسن بصرى تلاش دارد تا خليفه دوم در اين باره دفاع كند.وى ضمن تكذيب كسى كه مى گفت :(عمر به ثلث مالش - چهل هزار - وصيت كرد)، كوشيد تا آن را جنين توجيه نمايد:(به خدا سوگند چنين نيست ! مال عمر كمتر از اين بود كه ثلث آن چهل هزار باشد. شايد وى به اين مال سفارش كرده و بازماندگانش آن را اجازه داده اند.)به هر حال مى توان شواهد و ادّله فراوانى مبنى بر اهتمام شديد حكام و دار و دسته آن ها را در جمع آورى مال و ثروت و رسيدن به غنيمت - به حق يا به نا حق -، جمع آورى كرد.كافى است كه بدانيم :زياد، حكم غفارى را به خراسان فرستاد. حكم ، غنائم زيادى به دست آورد. زياد به او نوشت :(امير مؤ منان مرقوم داشته است كه سفيد و سرخ را براى او انتخاب كنيم و ذره اى طلا و نقره بين مسلمانان تقسيم نمود.) حكم از اجزاى اين فرمان سر باز زد و آن را در ميان مسلمين تقسيم نمود. معاويه كسى را فرستاد كه او را دست بند زد و به زندان انداخت ، تا اين كه با همان قيد و بندها جان داد و دفن گرديد.او مى گفت :(همانا من مخاصم هستم .)از زمان خليفه دوم آزار و اذيت مردم براى گرفتن خراج شروع شد.همان طور كه ديدم اينان از اهل ذمّه كه مسلمان مى شدند نيز خراج مى گرفتند و دليل مى آوردند كه خراج در حقيقت به منزله ماليات سرانه بندگان است و اسلام آوردن بنده ، ماليات را از وى ساقط نمى كند. عمربن عبدالعزيز اين سياست را ادامه نداد و ماليات فوق را از ميانى كه مسلمانان مى شدند نمى گرفت .عمر بن خطاب تلاش كرد تا از مردى كه اسلام آورده بود جزيه بگيرد. چه در نظر وى ، اين مرد مسلمان شده بود تا در پناه اسلام باشد. آن مرد در پاسخ عمر گفت : اسلام ، خودش پناه است .عمر نيز گفت : راست گفتى ، اسلام خودش پناه است .داستان چند برابر كردن خراج نصاراى تغلب ، توسط عمر بن خطاب نيز معروف و مشهور است و نيازى به بيان ندارد.خالد بن وليد در حالى كه لشكريان خويش را مخاطب ساخته بود و آنان را براى فتح سر زمين سواد تشويق مى كرد، جين گفت :(آيا نمى نگرند كه چگونه غلاف اين ديار همچون كوه بر روى هم قرار گرفته است ؟ به خدا سوگند!اگر جهاد در راه خدا و دعوت مردم به سوى او هم بر ما واجب و چيزى جز معاش زندگى بر ما لازم نبود، باز هم نظر ما اين بود كه با مردم اين سر زمين بجنگيم ، تا از ديگران نسبت به آن سزاوارتر باشيم و گرسنگى و فقر را براى كسانى واگذار كنيم كه در فقر و تنگدستى به سر مى برند و راهى را كه شما در پيش گرفته ايد و جهادى را كه شما انجام مى دهيد رها كرده اند.)