بیشترلیست موضوعات تعريف دين و معضل تعدد تعريف دين نزد متكلمان تعريف دين نزد تاريخنگاران تعريف دين نزد مردمشناسان تعريف دين نزد روانشناسان تعريف دين نزد جامعهشناسان تعريف دين نزد فيلسوفان تعريف دين از منظر پديدارشناسان 2) دين و مترادفهاى آن دين و مكتب، (Rel. & Ideology) دين و ايمان، (Rel. & Faith) دين و شريعت، (Rel. & Canon) دين و اخلاق، (Rel. & Ethic) دين و تقدس، (Rel. & Sacredness) دين و مذهب، (Rel. & Denomination) دين و الهيات، (Rel. & Theology) دين و ماوراءالطبيعه، (Rel. & Supernatural) 3) دين و مبادى تعريف تعريف «حداقل» يا «حداكثر» تعريف «اشتمالى» يا «حصرى» دين «حق» يا دين «محقق» «ريشه»، «ذات» يا «كاركرد» دين تعريف مبتنى بر «تجربه» يا مبتنى بر «تجلى» تعريف «فردى» يا «اجتماعى» از دين 4) رهيافتهاى نظرى در تعريف دين تحويلگرايى، (Reductionism) ديدگاه فرافكن، (Projectionism) نظريه افيونى دين، (Opium Theory) كاركردگرايى، (Functionalism) تعاريف كاركردى دين رهيافت معرفتى، (Cognitive) غير عقلگرايان، (Nonrationalists) لاادرىگران (51) ، (Agnosticists) عاطفهگرايان، (Emutionalists) نمادگرايان، (Symbolists) عملگرايان، (Behavioralists) وجودگرايان، (Existansialists) توضیحاتافزودن یادداشت جدید
اسپيرو در تلاش براى برونشد از ايرادهاى وارد بر شمول تعريف دوركيم، به سراغ يك مفهوم از نظر او فراگيرتر به نام «هستىهاى فرهنگى فراانسانى» رفته است. او بر اين اساس، دين را به عنوان: «يك نهاد دربرگيرنده كنش متقابل فرهنگى با هستىهاى فرهنگى فراانسانى» تعريف مىكند.، (Ibid) او «هستىهاى فراانسانى»، ( Superman Beings) را به عنوان نيروهاى بزرگتر و قوىترى معرفى مىكند كه مىتوانند در جهتخير و شر انسان عمل نمايند. از نظر هميلتون، تلاش اسپيرو در به كارگيرى عنصر «هستىهاى فرهنگى فراانسانى» هنوز نتوانسته است، مشكل جامعيت را در تعريف دين حل نمايد و اى بسا كه گرفتار نقصان در مانعيت نيز گرديده است.، (Ibid) رابرتسون به منظور رفع نارساييهاى موجود در مفاهيمى چون «ماوراءالطبيعى»، ,( و «فراانسانى»، (Superman) كه توسط دينپژوهان پيش از او در معرفى ماهيت دين به كار رفته است، به يك مفهوم خنثى و قابل دركترى متوسل گرديده است كه صبغه فرهنگى و بار ارزشى كمترى دارد و طبعا از امعيتبيشترى مىتواند برخوردار گردد. او با استعانت از مفهوم «فراتجربى»، ( Super Empirical) دين را چنين تعريف مىكند: «فرهنگ مذهبى به يك رشته از باورداشتها و نمادهايى اطلاق مىشود كه دربرگيرنده تمايزى ميان امر تجربى و امر فراتجربى يا واقعيت متعالى مىباشند. در اينجا امور تجربى اهميتى كمتر از امور غيرتجربى دارند.» رابرتسون اضافه مىكند كه كنش مذهبى، كنشى است كه بر مبناى بازشناخت تمايز تجربى از فراتجربى شكل مىگيرد.، (Robertson, 1970:47) ادى با مضمونى نزديك به مفهوم مورد نظر رابرتسون، جوهر دين را «فراگذشتن از تجربه روزانه» مىداند.، (Hamilton, 1995: 120-1) تعقيب بحث ايدههاى دوآليستى در تعريف دين و تلاشهاى پشت هم دين پژوهان در اصلاح و تكميل راى اسلاف خويش، ما را از پيگيرى تعاريف ارائه شده از سوى انديشمندان منتسب به رهيافت كاركردگرايى دور ساخت. اين بحث را با بررسى نظريه پارسونز دنبال مىنماييم. پارسونز اگرچه بر سنت اثباتگرايان، دين را حامل خرافات و جهل و حاوى عناصر برجاى مانده از گذشته بدوى بشر مىداند، در عين حال بر نقش تاثيرگذار آن در نظام كلى «كنش» اقرار مىنمايد. او كه در نظام كنش، براى «فرهنگ» بمافيه دين نقش مسيطر قائل بود، معتقد است كه دين مىتواند «ارزش»ها را بيافريند، «هنجار»ها را شكل دهد، «نقش»ها را سازمان داده و رهنمود كلى براى نظامهاى اجتماعى، شخصيت و رفتار ارائه نمايد. (الياده/ خرمشاهى، 1372، ج2:366) وقتى كه در تعريف دين، به كاركردهاى آن نظر مىشود، (39) علاوه بر كاركردهاى اجتماعى آن چون «انسجامبخشى»، تسهيل در امر «جامعهپذيرى»، تعريف «ارزشها و هنجارهاى اجتماعى»، ارائه «نظم اخلاقى» و تحكيم «عواطف مشترك»، تقويت پايههاى «كنترل اجتماعى»، «مشروعيتبخشى» به تنظيمات جمعى، «جهتدهى» به نهادهاى اجتماعى، تنظيم و هدايت «تغييرات اجتماعى» و بالاخره «پشتيبانى آرمانى» از جنبشهاى سياسىاجتماعى، به كاركردهاى فردىروانشناختى آن نيز تاكيد مىگردد. روانشناسان دين بر كاركردهاى دين در «تسكين آلام» (40) و «كاهش نوميدى» بشر در زندگى اجتماعى و «افزايش تحملپذيرى» (41) و تمكين توام با «آرامش خاطر»، «غلبه بر ترس از مرگ»، (42) فراهم آوردن كانونى براى «اتكا و سرسپردگى» (43) و بالاخره دستيابى به نوعى «تشفى روانى» و ايجاد «شخصيت همساز» (44) تاكيد كردهاند. (45) ماكس وبر كه به حق از بانيان جامعهشناسى دين شناخته مىشود، در چارچوب همين رويكرد، دين را چونان ملجا و متكايى براى بشر معرفى مىكند كه قادر استبه حيات، «معنا» بخشد و به زندگى «جهت» دهد. از نظر او، دين خصلتبهظاهر خودسرانه و نامراد و غيرمنصفانه جهان را معنادار و سامانمند جلوه مىدهد و در يك كلام، كاركرد دين «توجيه الهى»، (Theodicy) بدبختى و خوشبختى است. ميلتون يينگر تحت تاثير همين ايده، دين را نظامى فراهم آمده از باور و رفتار مىداند كه توسط آن، گروهى از مردم با «مسائل غايى» حيات بشر مانند مساله «مرگ»، «رنج»، وجود «شيطان و شرور» و «بىعدالتى» در دنيا درگير مىشوند.، (Roberts, 1990:7) او مىگويد: دين با ارائه تبيينى از جهان، فرد را در فايق آمدن بر نوميدى، سرخوردگى و خروج از حيرت و سرگشتگى يارى مىرساند.، (Ibid) تعاريف كاركردى، اعم از جامعهشناختى و روانشناختى، به دليل تكيه بر «كاركرد» به جاى «منشا» و «جوهر»، همواره با خطر نوعى توسع و شمول بدون توجيه كه باعث ورود انواع متعددى از شبه دين به دايره تعريفشان مىگردد، مواجهند. يينگر خود از جمله دينپژوهان كاركردگرايى است كه به ناتوانى تعاريف كاركردى در تمييز ميان دين و شبه دين واقف است. او با درك اين ناگزيرى، بالاخره به اين نتيجه مىرسد كه موضوع جامعهشناسى دين نه يك دسته اعتقادات خاص، بلكه نفس «اعتقاد داشتن»، ( Believing) است.، (Ibid) مشكل ديگر تبيينهاى كاركردى اعتماد و اصرار بدون توجيه آنان استبر واقعنمايى درك و تفسير مشاهدهگر، و مخطىء و ناآگاه قلمداد كردن كنشگر در توجيه تبيينهايى كه از افعال و انگيزههاى خويش ارائه مىدهد.