ابـتدا به عنوان مقدمه يادآور مى شويم كه قرآن مجيد در راه ساختن انسان و رساندن وى به قلّه سـعـادت و تـكـامـل ، بـراى (عـلم ) و فـراگـرفـتـن آن اهـمـيـت فـراوان قائل شده و يكى از اهداف اصلى پيامبر اكرم (ص ) را تعليم كتاب و حكمت به مردم دانسته است .(14)هـمـچـنـيـن بـراى مـؤ مـنانِ عالم درجات بسيار بالايى در نظر گرفته و دانشمندان حقيقى را مورد تـكـريم قرار داده است .(15) از همگان خواسته كه از روى علم ودانايى سخن بگويند و مـطـالب ديگران را نيز به همراه دليل و استدلال بپذيرند. سخن از تعليم و تعلّم و ابزار علم چـون قـلم و نوشته ، در اولين آيات نازل شده بر پيامبر اكرم (ص )(16) خود نشانگر اهميت علم و دانش از ديدگاه قرآن مجيد است .پـس از بيان اين مقدمه ، متذكر مى شويم كه قرآن مجيد در هدايت بُعد فكرى و اعتقادى انسان به دو مرحله توجه داشته است : مرحله زدودن افكار غلط و انحرافى و مرحله جايگزين ساختن اعتقادات و افكار صحيح . در اين قسمت به شرح اين دو مرحله مى پردازيم :1- زدودن افـكـار خـرافـى : اگـر مراد از (خرافه ) را افكار خلاف واقع بدانيم كه به مرور زمان برخى از مردم به آن معتقد گشته اند، قطعاً بزرگ ترين خرافه ، (شرك و بت پرستى ) اسـت . زيـرا حـقـيـقـتـى در عـالم روشـن تـر و واضـح تـر از تـوحـيد و اعتقاد به خالق نيست . اصـل اعـتـقـاد بـه عـلت العـلل و مـبـداء هستى در جان هر آدمى نهاده شده است و اگر غبار گناهان و اشـتـبـاهـات روى آن را نـپـوشـانـد، هـر شـخـص در اوليـن قـدم حـركـت فـكـرى خـود مـتـوجـه اصل وجود او خواهد شد. به همين جهت رسالت قرآن مجيد در اين بُعد همانا مبارزه دائم و علنى با شرك و مظاهر آن است . قرآن مجيد در يكى از نداهاى صريح خود بر ضد شرك آن را سخت ترين گمراهى دانسته و مى فرمايد :(وَمـَن يـُشـْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ اءَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحيقٍ)(17)و هر كس همتايى براى خدا قرار دهد، گويى از آسمان سقوط كرده و پرندگان (در وسط هوا) او را مى ربايند و يا تندباد او را به جاى دوردستى پرتاب مى كند!مـبـارزه قرآن با ديگر افكار غلط همچون (انكار معاد) يا (انكار نبوت ) نيز با سيرى كوتاه در آيات كلام الهى ، به خوبى به دست مى آيد.(18) به عنوان نمونه آيات سوره يس بـه ايـن مـهـم مـى پـردازد. ابـتـدا به توهم بعضى از منكران معاد اشاره كرده كه پوسيده شدن اسـتـخـوان هاى مردگان را دليل بر عدم برانگيخته شدن آنها مى دانستند؛ سپس به جوابگويى پـرداخـتـه و بـا رد تـوهـّم آنـان بـيـان مـى دارد كـه هـمـان خـداونـدى كـه بـراى بـار اول انـسان ها را خلق كرد، قادر است دوباره آنان را زنده كند. علاوه بر آن نمونه هاى ديگرى از قدرت خداوند را مثال مى زند تا استبعاد برپايى معاد را نفى نمايد.(19)