داستان هاى قرآن با پندهاى اخلاقى و مواعظ الهى همراه اسـت ؛ به طورى كه در كنار هر قسمت از داستان ، نكته زيبايى را متذكر شده است . به همين جهت از هـر داسـتـانِ قـرآن در زمـيـنـه هـاى مختلف مى توان بهره برد. به عنوان نمونه مى توان به داسـتـان خـلقـت آدم و حـوا و سـرگـذشـت آنـان تـوجـه نـمود. اين داستان در چندين سوره ذكر شده (264) و در هر مورد به بعضى جهات توجه داده و حاوى بهترين نصايح اخلاقى است ؛ نـصـايـحـى كـه مهم ترين ركن اخلاق را تشكيل مى دهد. توجه به دشمنى خطرناك كه هميشه در كمين انسان است ؛ دشمنى كه از راه هاى مختلف و با حيله هاى گوناگون وارد مى شود،گاهى به پـنـد و انـدرز انـسـان مـى پـردازد، گـاهـى بـا قـسم او را مى فريبد و گاهى دشمنى صريح و آشكارش را ابراز مى دارد و نيز يادآورى ظرفيت فوق العاده تكاملى انسان ، تشويق به توبه بعد از لغزش و گناه و....در داسـتـان حـضـرت يـوسـف (ع )نـيـز كـه يـك سوره كامل را به خود اختصاص داده ، همين گونه عـمل شده است . در لابه لاى هر فراز آن به انسان ها پند مى دهد. در فرازى درس توحيد مى دهد و در بـخـشـى انسان را متوجه شرّ حسودان مى سازد، در جاى ديگر از نقشه هاى شيطانى نفس در پـوشـانـدن بـدى هـا سـخـن مـى گـويـد. در آيـات ديـگـرى انـسان را از افتادن در مسير شهوات بـازداشـتـه و الگـوى بـسـيـار مـناسبى در مبارزه با شهوات به وى معرفى مى كند. در مجموعِ سوره نيز، انسان را متوجه تدبير الهى در به عزّت رساندن افراد متقى و خداترس مى نمايد و به عبارت ديگر توحيد در ربوبيّت را به انسان ياد مى دهد.در سـوره قـصـص هـر چـنـد سـخـن اصلى داستان در مورد نبوت حضرت موسى (ع )و مبارزه او با فـرعـونيان است امّا نكات ريز و پندهاى اخلاقى مورد نياز انسان را هم فروگذار نكرده ، براى مثال حياى زنان را ستوده ، انابه به درگاه الهى را تمجيد كرده و دلبستگى به دنيا و زخارف آن را تـقـبـيـح نـمـوده اسـت ؛ همچنين خانه آخرت را از آن كسانى دانسته كه اراده برترى در زمين نداشته و به دنبال راه اندازى فساد در روى زمين نباشند.
3- بـيـان قـانـونـمـنـدى هـا:
از ديـگـر مـشـخـصـات قـصـه هـاى قـرآن ايـن اسـت كـه هـر چـنـد به نـقـل داسـتـان هـاى جزئى و شخصى مى پردازد، امّا آن را به عنوان آيينه اى براى انعكاس حقايق مطرح مى كند و موارد جزئى را به شكل كلى بيان مى كند و مى فهماند كه اگر در مورد خاصى خداوند عنايتى كرده و يا در جايى عده اى را به هلاكت رسانده است ، يك قضيه شخصى نبوده تا ديگران فقط براى مطالعه و سرگرمى بخوانند، بلكه براى اين است كه بدانند قوانين الهى ، كـلى اسـت و شـامـل هـمـه افـراد بـشـر مـى گـردد. بـه عـنـوان مثال قران در داستان حضرت يوسف (ع )مى فرمايد :