درد انسان - انسان کامل نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

انسان کامل - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

درد انسان

درد انسان چيست ؟ اگر سر انسان درد بگيرد ، درد او از آن جهت كه انسان است ، نيست چون سر يك حيوان مثل گوسفند هم درد مي گيرد . اينكه دست و پاي انسان درد مي گيرد ، از [ نوع ] دردهاي حيواني و عضوي و شخصي است . اما آنها كه صحبت از " درد انسان " و " صاحب درد بودن انسان " مي كنند ، مقصودشان اين نيست . آن دردي كه ارزش ارزشها در انسان است ، چيز ديگري است . گروهي - مانند عرفاي خودمان - آن دردي را كه در انسان سراغ دارند و دائما آن را تقديس مي كنند ، درد خداجوئي است . مي گويند اين درد از مختصات انسان است و حتي انسان به اين دليل بر فرشته ترجيح دارد كه فرشته بي درد است و انسان ، درد دارد .

طبق نظر اسلام ، انسان يك حقيقتي است كه نفخه الهي [ در او دميده شده ] و از دنياي ديگري آمده است و با اشيائي كه در طبيعت وجود دارد ، تجانس كامل ندارد . انسان در اين دنيا ، يك نوع احساس غربت و احساس بيگانگي و عدم تجانس با همه موجودهاي عالم مي كند
چون همه فاني و متغير و غير قابل دلبستگي هستند ، ولي در انسان ، دغدغه جاودانگي وجود دارد . اين درد همان است كه انسان را به عبادت و پرستش خدا و راز و نياز و به خدا نزديك شدن و به اصل خود نزديك شدن مي كشاند .

چند تمثيل درباره درد انسان

مي بينيد چه مثلهايي در عرفان ما در اين زمينه آمده است ! گاهي مثال مي زنند به طوطي اي كه از جنگلهاي هندوستان آورده اند و آن را در قفسي زنداني كرده اند و اين طوطي هميشه ناراحت است و در فكر اين است كه اين قفس شكسته شود و به جائي كه مقر اصلي اوست باز گردد ، و گاهي انسان را به مرغي كه از آشيانه خود دور افتاده باشد ، تشبيه مي كنند . يكي از عاليترين تشبيهات ، همين تشبيه مولوي در اول مثنوي است . او [ انسان را ] تشبيه به ني اي كرده كه او را از نيستان بريده اند و حال دارد دائما ناله و فرياد مي كند و همه ناله و فريادش براي اين [ فراق ] است .





  • بشنو از ني چون حكايت مي كند
    واز جدائيها شكايت مي كند
    كز نيستان تا مرا ببريده اند
    از نفيرم مرد و زن ناليده اند
    سينه خواهم شرحه شرحه از فراق
    تا بگويم شرح درد اشتياق



  • واز جدائيها شكايت مي كند
    كز نيستان تا مرا ببريده اند
    از نفيرم مرد و زن ناليده اند
    سينه خواهم شرحه شرحه از فراق
    تا بگويم شرح درد اشتياق
    تا بگويم شرح درد اشتياق



بعد مي گويد :






  • دو دهان داريم گويا همچوني
    يك دهان پنهانست در لبهاي وي



  • يك دهان پنهانست در لبهاي وي
    يك دهان پنهانست در لبهاي وي



گاهي مولوي به شكل ديگري تشبيه مي كند :




  • پيل بايد تا چو خسبد اوستان
    خواب بيند خطه هندوستان
    خر نبيند هيچ هندوستان به خواب
    خر زهندوستان نكرده است اغتراب



  • خواب بيند خطه هندوستان
    خر نبيند هيچ هندوستان به خواب
    خر زهندوستان نكرده است اغتراب
    خر زهندوستان نكرده است اغتراب



مي گويند فيل را كه از هندوستان مي آورند ، بايد دائما به سرش بكوبند ، اگر نكوبند به ياد هندوستان مي افتد . مولوي در اينجا مي گويد فقط فيل است كه هندوستان را به خواب مي بيند ، چون از
هندوستان آمده است ، الاغ هرگز هندوستان را به خواب نمي بيند ، چون غريب هندوستان نيست و او را از آنجا نياورده اند . مي خواهد بگويد انسان است كه دغدغه بازگشت به عالم ديگر را دارد ، درد عرفاني دارد ، درد بازگشت به سوي حق و به سوي خدا را دارد ، درد مناجات و وصال حق را دارد .

" درد انسان " در كلام اميرالمؤمنين

چقدر زيبا مي گويد اميرالمؤمنين علي ( ع ) وقتي كه با كميل بن زياد نخعي به صحرا مي رود . كميل مي گويد همين كه به صحرا رسيديم و ديگر كسي در آنجا نبود ، علي ( ع ) آه عميقي كشيد فلما اصحر تنفس الصعداء بعد فرمود : " يا كميل بن زياد ان هذه القلوب اوعية فخيرها اوعاها ، فاحفظ عني ما اقول لك " دل انسان به منزله ظرف است ، بهترين ظرفها آن است كه ظرفيتش بيشتر باشد يا بهتر [ مظروف را ] نگهداري كند .

گوش كن آنچه را كه من به تو مي گويم . اول مردم را به سه قسمت تقسيم مي كند كه اينها محل بحث من نيست تا در اواخر ، شكايت مي كند كه : افسوس ! افراد صاحب سري نيستند كه من آنچه را كه در دل دارم ، بتوانم به آنها اظهار كنم . بعد مي گويد : ولي اينچنين هم نيست كه هيچكس نباشد ، هميشه در همه زمانها افرادي [ اينچنين ] هستند . اللهم بلي لا تخلو الارض من قائم لله بحجة اما ظاهرا مشهورا او خائفا مغمورا تا آنجا كه مي فرمايد : هجم بهم العلم علي حقيقة البصيرش علم حقيقي در نهايت بصيرت بر آنها هجوم آورده است و به مقام يقين كامل رسيده اند و باشروا روح اليقين ، و استلانوا ما استوعره المترفون ، و انسوا بما استوحش منه الجاهلون به روح يقين اتصال پيدا كرده اند و فاصله اي با روح يقين ندارند . آن چيزهايي كه براي اهل ترف و ماده پرست ها خيلي سخت است ، براي آنها رام و نرم است ، آنچه براي نادانها مايه وحشت است يعني خلوت با حق ، براي آنها مايه انس است و صحبوا الدنيا بابدان ارواحها معلقة بالمحل الاعلي ( 1 ) اينها در دنيا با مردم همراهند ولي با روحهايي كه مجذوب [ عالم ] بالا هستند . در عين اينكه در اين دنيا هستند ، در اين دنيا نيستند ، در حالي كه در اين دنيا هستند ، در دنياي ديگري هستند . دردهاي علي و به تعبير ما دردهاي عرفاني علي و دردهاي عبادتي علي و مناجاتهاي علي يك مسئله بسيار واضح و روشني است . كارش در عبادت به جائي مي رسد كه آنچنان از خود بي خود مي شود و گرم محبوب و معشوقش مي شود كه از آنچه در اطراف او مي گذرد بي خبر است ، حتي اگر تيري را از بدنش بيرون بكشند . اين درد انسان است ، يعني درد جدائي از حق ، و آرزو و اشتياق تقرب به ذات او و حركت به سوي او و نزديك شدن به او . تا انسان به ذات حق نرسد ، اين دلهره و اضطراب از بين نمي رود و دائما اين حالت براي او هست . اگر انسان خود را به هر چيز سرگرم كند ، آن چيز سرگرمي است ، [ حقيقت ] چيز ديگر است ، قرآن اين مطلب را به اين تعبير مي گويد : " الا بذكر الله تطمئن القلوب " ( 2 ) بدانيد فقط

1 نهج البلاغه ، حكمت . 147

2.ره رعد ، آيه . 28

/ 202