مناجات امام در نيمه هاى شب
حبه عرنى حديثى در مناجات نيمه شب حضرت على عليه السلام، بدين مضمون نقل كرده است:او مى گويد: شبى با نوف بكالى در صحن حياط دارالاماره كوفه خوابيده بوديم. بعد از نيمه شب ديديم اميرالمؤمنين على عليه السلام آهسته از داخل قصر به طرف صحن حياط مى آيد، اما با حالتى غيرعادى، دهشت فوق العاده اى بر او مستولى است حتى قادر نيست تعادل خود را حفظ كند، دست خود را به ديوار تكيه داده و خم شد و با كمك ديوار قدم به قدم پيش مى آمد و با خود اين آيات 194 - 190 سوره آل عمران را قرائت مى كند. [ إنّ فى خلق السّموات و الأرض و اختلافِ اللّيل و النَّهار لآياتٍ لاُولى الألباب؛ همانا در آفرينش حيرت آور و شگفت انگيز آسمانها و زمين و در گردش منظم شب و روز نشانه هايى است براى صاحبدلان و خردمندان. الّذين يذكُرونَ اللَّهَ قياماً و قُعوداً و عَلى جُنُوبهم و يتفكَّرونَ فى خَلْقِ السَّمواتِ و الأرض ربَّنا ما خَلَقتَ هذا باطِلاً سُبحانك فَقِنا عَذابَ النَّار؛ آنان كه خدا را در همه حال و همه وقت به ياد دارند و او را فراموش نمى كنند، چه نشسته و چه ايستاده و چه به پهلو خوابيده، و درباره خلقت آسمان ها و زمين در انديشه فرو مى روند: پروردگارا اين دستگاه با عظمت را به عبث نيافريده اى، تو منزّهى از اين كه كارى به عبث بكنى، پس ما را از آتش كيفر خود نگهدارى كن. رَبَّنا اِنَّك مَنْ تُدخِل النَّار فَقَد اَخْزَيتَهُ و ما للظّالِمينَ مِنْ اَنْصار؛ پروردگارا! هر كس را كه تو عذاب كنى و به آتش ببرى بى آبرويش كرده اى، ستمگران يارانى ندارند. رَبَّنا إنّنا سَمعنا مُنادياً يُنادى للإيمان اَنْ آمِنُوا بِربّكُم فآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِر لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الأبْرارِ؛ پروردگارا ما نداى منادى ايمان را شنيديم كه به پروردگار خود ايمان بياوريد، ما ايمان آورديم، پس ما را ببخشاى و از گناهان ما درگذر، و ما را در شمار نيكان نزد خود ببر. رَبَّنا و آتِنا ما وَعْدتَنا على رُسُلك و لا تُحْزِنا يَومَ القيامَة اِنَّك لا تُخْلِفُ الميعاد؛ پروردگارا، آن چه به وسيله پيامبران وعده داده اى، نصيب ما كن، ما را در روز رستاخيز بى آبرو مكن، البته تو هرگز وعده خلافى نمى كنى. ]
حبه مى گويد: همين كه امير مؤمنان عليه السلام اين آيات را به آخر رساند، مجدداً خواندن آيات را از سر گرفت و مكرر اين آيات را - در حالى كه از خود بى خود شده بود و گويى هوش از سرش پريده بود - تلاوت كرد.
حبه و نوف هر دو در بستر خويش آرميده بودند و اين منظره عجيب را از نظر مى گذراندند؛ حبه مانند بهت زدگان خيره خيره مى نگريست. اما نوف نتوانست جلو اشك چشم خود را بگيرد و مرتب گريه مى كرد تا اين كه على عليه السلام به نزديك خوابگاه ما رسيد و گفت: اى حبه، خوابى يا بيدار؟
عرض كردم: بيدارم يا اميرالمؤمنين، تو كه از هيبت و خشيت خدا اين چنين هستى، پس واى به حال ما بيچارگان!
اميرالمؤمنين عليه السلام چشم ها را پايين انداخت و گريست، آن گاه فرمود:
يا حبّة، إن للَّه موقفاً و لنا بين يديه موقف، لا يخفى عليه شى ءٌ من أعمالنا انّ اللَّه أقرب إلىّ و إليك من حبل الوريد، يا حبه إنه لن يحجبنى و لا إيّاك عن اللَّه شى ء؛
اى حبه، همگى ما روزى در مقابل خداوند نگه داشته خواهيم شد و هيچ عملى از اعمال ما بر او پوشيده نيست. او به من و تو از رگ گردن نزديك تر است، هيچ چيز نمى تواند بين ما و خدا حائل شود.
آن گاه حضرت به نوف خطاب كرد: خوابى؟
نوف عرض كرد: نه يا اميرالمؤمنين، بيدارم و مدتى است كه اشك مى ريزم.
حضرت عليه السلام فرمود:
يا نوف، ان طال بكائك فى هذه الليلة مخافة من اللَّه عزوجل قرَّت عيناك غداً بين يدى اللَّه عزّوجل، يا نوف إنه ليس من قطرة قطرت من عين رجل من خشية اللَّه الّا أطفات بحاراً من النيران، يا نوف...؛
اى نوف، اگر امروز از خوف خدا زياد بگريى، فردا چشمت روشن خواهد شد. اى نوف، هر قطره اشكى كه از خوف خدا از ديده اى بيرون آيد، درياهايى از آتش را فرو نشاند. اى نوف، هيچ كس مقام و منزلتش بالاتر از كسى نيست كه از ترس خدا بگريد و به خاطر خدا دوست بدارد. اى نوف، آن كس كه خدا را دوست بدارد و هر چه را دوست مى دارد به خاطر خدا دوست بدارد، چيزى را بر دوستى خدا ترجيح نمى دهد، و آن كس كه هر چه را دشمن مى دارد به خاطر خدا دشمن بدارد، از اين دشمنى جز نيكى به او نخواهد رسيد. هرگاه به اين درجه رسيديد حقايق ايمان را به كمال دريافته ايد.
سپس حضرت اندكى ما را موعظه كرد و اندرز داد؛ آخرين جمله اى كه گفت اين بود: فكونوا من اللَّه على حذر، فقد أنذرتكما؛ از خدا بترسيد، من به شما ابلاغ كردم.
آن گاه حضرت از ما دو نفر گذشت و سرگرم احوال خود شد، به مناجات پرداخت. [ بحارالانوار، ج 87، ص 201. ]