به خون نشستن حجر و يارانش - اصحاب امام علی(علیه السلام) جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اصحاب امام علی(علیه السلام) - جلد 1

سید اصغر ناظم زاده قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


به خون نشستن حجر و يارانش

مأموران جلاد و خون ريز معاويه به مرج عذراء رفتند تا دستور معاويه را درباره حجر و يارانش به اجرا در آورند.

بعد از ظهر بود كه وارد مرج عذراء شدند و بلافاصله به زندان رفتند، افرادى را كه معاويه حكم آزاديشان را داده بود، آزاد كردند و به هشت نفر باقى مانده كه حجر و ديگران بودند، گفتند: ما مأموريت داريم كه پيشنهاد كنيم از على بن ابى طالب تبرى بجوييد و او را لعن كنيد! اگر چنين كرديد، شما را آزاد مى كنيم و اگر نه شما را خواهيم كشت.

اما حجر و يارانش هرگز حاضر نشدند سخنى بر خلاف اميرالمؤمنين على عليه السلام بر زبان جارى كنند اگر چه به قيمت جانشان تمام شود، آن مأموران از خدا بى خبر دستور دادند گورهايشان را كندند و كفن هايشان را حاضر نمودند تا آن كه شب فرا رسيد. حجر و يارانش در آن شب تا صبح به عبادت و نماز گذراندند، صبحگاهان كه شد مأموران از روى تعجب پرسيدند كه شما در شب به نمازهاى طولانى و دعاهاى نيكو مشغول بوديد، حال بگوييد بدانيم عقيده شما درباره عثمان چيست؟

همگى آنان گفتند: هو أول من جار فى الحكم، و عَمِلَ بغيرِ الحق؛ عثمان اول كسى بود كه در حكومت اسلامى ستم كرد و به غير حق عمل نمود.

سخنان اين جمع، مأموران معاويه را سخت ناراحت كرد؛ از اين رو با عصبانيت به جانب زندانيان رفتند و گفتند: معاويه شما را بهتر مى شناخت كه حكم به كشتن شما دارد، اكنون يا از على تبرى بجوييد يا همه شما را مى كشيم؟

حجر و يارانش به اتفاق گفتند: اللّهم إنا لسنا فاعلى ذلك؛ خدايا تو شاهد باش هرگز از اميرالمؤمنين على عليه السلام برائت نمى جوييم. و در ادامه گفتند: و بل نتولّاه و نتبرّأ ممن تبرّأ منه؛ بلكه او را دوست مى داريم، و از كسانى كه از او تبرى مى جويند، برائت مى جوييم.

مأموران معاويه به جانب زندانيان پيش رفتند و هر كدام يكى از زندانيان را گرفته و به وضع دردناكى به شهادت رساندند، چون نوبت به حجر بن عدى رسيد از قاتل خود خواست به او مهلت دهد تا در اين آخر عمر، وضو بگيرد و گفت: به خدا سوگند تا به حال هيچ گاه وضويى نگرفته ام مگر آن كه دو ركعت نماز خوانده ام.

مأمور معاويه اجازه داد تا حجر وضو بگيرد و نماز بخواند، ولى حجر پس از وضو، سريعاً دو ركعت نماز خواند و آماده شهادت شد و به مأمور گفت: به خدا قسم هرگز نمازى كوتاه تر از اين دو ركعت نخوانده ام تا مبادا گمان كنى از ترس مرگ نمازم را طولانى نموده ام

در اين جا هدبه بن فياض اعور جلو آمد و در كمال شقاوت و سخت دلى، حجر را جلو كشيد و گردن او را از بدنش جدا كرد و بدين ترتيب به زندگانى پر بركت او خاتمه داد و ديگر زندانيان نيز چون حجر كشته شدند. تنها دونفر از آن گروه به نام هاى عبدالرحمن بن حسان عنزى و كريم بن عفيف خثعمى تقاضا كردند آنان را مهلت داده و نزد معاويه ببرند و هر چه او تصميم گرفت، عمل نمايند. كريم با وساطت شمر بن عبداللَّه آزاد شد، اما عبدالرحمان به وضع دل خراشى به شهادت رسيد. [ تاريخ طبرى، ج 5، ص 275؛ كامل ابن اثير، ج 2، ص 497؛ الآغانى، ج 17، ص 155. ]

/ 390