پايان سخن
در پايان بر اين نكته تاءكيد مى كنيم كه آنچه در اين بررسى تاريخى از چگونگى وضوى پيامبر(ص ) بـدان رسـيـديـم هـرگز به معناى ترديد آوردن در وضوى ديگران نيست ,بلكه اين بررسى تلاشعلمى با شيوه اى نو و ديدگاهى تازه است و طرح آن در مجامع علمى از سوى نگارنده نيز به سان
گفت و شنود شاگرد با استاد خويش است , شيوه ديرينى كه از گذشته در حوزه هاى علمى بدان
خو گرفته ايم .نـگـارنـده اين شيوه را از آن روى فراروى نهاده است كه مى بيند استادان , نويسندگان و محققان
دانشگاهها و مراكز علمى و آموزشى اسلامى , در بررسى تشريح از توجه به شرايط سياسى , اجتماعى
و اقتصادى حاكم در زمان صدور روايت غافل مانده اند و تنهاروايت را بر پايه اصول مذهبى خاصى
و بـر پـايه ديدگاهى محدود و بسته بررسى مى كنندو مى پذيرند, بى آن كه در اين كار به وارسى
مـتـن و شناخت شرايط و اوضاع صدور آن بنگرند.اين نگرش چنان حاكميتى يافته و چنان وضعى
پـديـد آورده و حـديـث را در چنان هاله اى قرار داده است كه امكان هيچ پرس و جويى درباره اش
نيست تا چه رسد به اين كه كسى در آن خدشه كند.نـگـارنده مى داند كه شايد پرده برداشتن از يك روى ديگر از شرايط و اوضاع تشريع و نيز شكستن
مـوانـع روانـى مـوجـود نـزد مـسـلمانان و همچنين بيان ادله ديگران ودعوت به درست نگرى و
درسـت انديشى , ناخشنودى مناديان جمود بر آراى سلف اند وبه چشم و گوش فرو بستن بر آنچه
در تاريخ اسلام و در تاريخ اختلافات مسلمانان گذشته است فرا مى خوانند.امـا بـه هـر روى , خواننده پس از مطالعه كتاب , ادعاى نگارنده را تاءييد مى كند, چه در جاى جاى
كتاب ديده است كه نگارنده در بحث خود شيوه گفت و گو و پرسش وپاسخ را پيش كشيده و بى
آن كه احساسات ديگران را جريحه دار كند پرسشها وترديدهايى به ميان آورده است تا از گذر آنها
بـه نتايجى , خواه در لا به لاى گفت و گوها وخواه در اثناى بحث , برسيم , نه آن كه تنها به طرح
پرسش و ترديد برانگيختن در نتايج بحثهاى ديگران در وضو بپردازيم تا آن نقد احتمالى كه ممكن
است گفته شود مصداق يابد.هـدف نـخـسـتـين و بنيادين نگارنده دعوت به پيش گرفتن شيوه اى تازه در بحث ورسيدن به
حقيقت فقه اسلامى از كوتاهترين راه است , و نه چيزى جز آن .